word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
بی اعتمادی
متولی
امانتداری
امانت
اعتماد کردن
قابل اعتماد
بی اعتماد
---
---
google image
description - توضیح
-
کسی که قابل اعتماد نیست قابل اعتماد نیست
-
قابل اعتماد نیست
-
At best Gordievsky was tolerated by the authorities but still regarded as a traitor and untrustworthy.
در بهترین حالت، گوردیفسکی توسط مقامات تحمل شد، اما همچنان به عنوان یک خائن و غیرقابل اعتماد شناخته می شد.
-
It is no good asking for trust if those who make the appeal are behaving in ways that seem so plainly untrustworthy.
اگر کسانی که درخواست می کنند به گونه ای رفتار می کنند که به وضوح غیرقابل اعتماد به نظر می رسد، درخواست اعتماد خوب نیست.
-
شاید من دندان های زیادی از خود نشان می دادم که می توانست باعث شود من سرکش و غیرقابل اعتماد به نظر برسم.
-
ما تمایل داریم فکر کنیم که فریسیان بی وجدان، دوگانه و غیرقابل اعتماد بودند.
-
تا آنجا که به جان مربوط می شد، زنان غیرقابل اعتماد و غیرقابل پیش بینی بودند.
-
What a contrast with the rattled and untrustworthy gamblers at Number 10 and Number 11 Downing Street.
چه تضادی با قماربازان سرخورده و غیرقابل اعتماد در خیابان داونینگ شماره 10 و شماره 11.
example - مثال
-
He is an utterly untrustworthy, unreliable source.
او منبعی کاملاً غیرقابل اعتماد و غیرقابل اعتماد است.
synonyms - مترادف
-
dishonest
متقلب
-
deceitful
فریبنده
-
slippery
لغزنده
-
treacherous
خائنانه
-
undependable
غیر قابل اعتماد
-
dishonorableUS
آمریکا بی شرف
-
dishonourableUK
بی شرف انگلستان
-
duplicitous
دوگانه
-
traitorous
خائن
-
unprincipled
غیر اصولی
-
unreliable
فاسد
-
corrupt
بی وفا
-
devious
بی ایمان
-
disloyal
نادرست
-
faithless
بی ثبات
-
سایه دار
-
fickle
متحول
-
shady
روی حیله و تزویر
-
shifty
زیر دست
-
tricky
بي وفا
-
underhand
بی وجدان
-
unfaithful
اغوا کننده
-
unscrupulous
کج شده
-
untrue
خجالتی
-
untrusty
مشکوک
-
conniving
فینک
-
crooked
فریبکار
-
dodgy
-
dubious
-
fink
-
guileful
antonyms - متضاد
-
dependable
قابل اعتماد
-
loyal
وفادار
-
reliable
با ایمان
-
trustworthy
مسئول
-
faithful
ثابت
-
استنشاق
-
ثابت قدم
-
stanch
خوب
-
steadfast
شکست ناپذیر
-
trusty
با وجدان
-
استدلال
-
unfailing
مطمئن
-
conscientious
تزلزل ناپذیر
-
staunch
معقول
-
درست است، واقعی
-
unswerving
مخلص - بی ریا - صمیمانه
-
sensible
ایالات متحده محترم
-
جامد
-
sincere
معتبر
-
trustable
پایدار
-
honorableUS
محکم
-
صالح
-
reputable
صادقانه
-
محترم انگلستان
-
sturdy
همیشه آنجا
-
competent
ته مسی
-
-
honourableUK
-
unwavering
-
-
copper-bottomed