word - لغت

untrustworthy || غیر قابل اعتماد

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ʌnˈtrʌstwɜːði/

UK :

/ʌnˈtrʌstwɜːrði/

US :

family - خانواده

trust
اعتماد
distrust
بی اعتمادی
trustee
متولی
trusteeship
امانتداری
trustworthiness
امانت
trusting
اعتماد کردن
trustworthy
قابل اعتماد
trusty
بی اعتماد
distrustful
---
mistrustful
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [untrustworthy] در گوگل

description - توضیح

  • someone who is untrustworthy cannot be trusted


    کسی که قابل اعتماد نیست قابل اعتماد نیست

  • not able to be trusted


    قابل اعتماد نیست

  • At best Gordievsky was tolerated by the authorities but still regarded as a traitor and untrustworthy.


    در بهترین حالت، گوردیفسکی توسط مقامات تحمل شد، اما همچنان به عنوان یک خائن و غیرقابل اعتماد شناخته می شد.

  • It is no good asking for trust if those who make the appeal are behaving in ways that seem so plainly untrustworthy.


    اگر کسانی که درخواست می کنند به گونه ای رفتار می کنند که به وضوح غیرقابل اعتماد به نظر می رسد، درخواست اعتماد خوب نیست.

  • Perhaps I was showing too many teeth which could make me appear roguish and untrustworthy.


    شاید من دندان های زیادی از خود نشان می دادم که می توانست باعث شود من سرکش و غیرقابل اعتماد به نظر برسم.

  • We tend to think that the Pharisees were unscrupulous, double-dealing, untrustworthy.


    ما تمایل داریم فکر کنیم که فریسیان بی وجدان، دوگانه و غیرقابل اعتماد بودند.

  • As far as John was concerned women were untrustworthy and unpredictable.


    تا آنجا که به جان مربوط می شد، زنان غیرقابل اعتماد و غیرقابل پیش بینی بودند.

  • What a contrast with the rattled and untrustworthy gamblers at Number 10 and Number 11 Downing Street.


    چه تضادی با قماربازان سرخورده و غیرقابل اعتماد در خیابان داونینگ شماره 10 و شماره 11.

example - مثال

  • He is an utterly untrustworthy, unreliable source.


    او منبعی کاملاً غیرقابل اعتماد و غیرقابل اعتماد است.

synonyms - مترادف

  • dishonest


    متقلب

  • deceitful


    فریبنده

  • slippery


    لغزنده

  • treacherous


    خائنانه

  • undependable


    غیر قابل اعتماد

  • dishonorableUS


    آمریکا بی شرف

  • dishonourableUK


    بی شرف انگلستان

  • duplicitous


    دوگانه

  • traitorous


    خائن

  • unprincipled


    غیر اصولی

  • unreliable


    فاسد

  • corrupt


    بی وفا

  • devious


    بی ایمان

  • disloyal


    نادرست

  • faithless


    بی ثبات


  • سایه دار

  • fickle


    متحول

  • shady


    روی حیله و تزویر

  • shifty


    زیر دست

  • tricky


    بي وفا

  • underhand


    بی وجدان

  • unfaithful


    اغوا کننده

  • unscrupulous


    کج شده

  • untrue


    خجالتی

  • untrusty


    مشکوک

  • conniving


    فینک

  • crooked


    فریبکار

  • dodgy


  • dubious


  • fink


  • guileful


antonyms - متضاد

  • dependable


    قابل اعتماد

  • loyal


    وفادار

  • reliable


    با ایمان

  • trustworthy


    مسئول

  • faithful


    ثابت


  • استنشاق


  • ثابت قدم

  • stanch


    خوب

  • steadfast


    شکست ناپذیر

  • trusty


    با وجدان


  • استدلال

  • unfailing


    مطمئن

  • conscientious


    تزلزل ناپذیر

  • staunch


    معقول


  • درست است، واقعی

  • unswerving


    مخلص - بی ریا - صمیمانه

  • sensible


    ایالات متحده محترم


  • جامد

  • sincere


    معتبر

  • trustable


    پایدار

  • honorableUS


    محکم


  • صالح

  • reputable


    صادقانه


  • محترم انگلستان

  • sturdy


    همیشه آنجا

  • competent


    ته مسی


  • honourableUK


  • unwavering



  • copper-bottomed