word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
قرار دادن چیزی مانند ابزار. مهارت یا ساختن برای یک هدف خاص.
-
to reduce the amount of or finish something. by eating it. burning it. writing on it. or by a chemical reaction.
کم کردن یا تمام کردن چیزی. با خوردن آن سوزاندن آن نوشتن روی آن یا توسط یک واکنش شیمیایی
-
برای گفتن یا نوشتن یک کلمه یا عبارت خاص.
-
بهره بردن از یک شخص یا موقعیت؛ برای بهره برداری
-
در جملات و سوالات منفی. استفاده برای جایگزینی استفاده میشود که در مواردی که در ادامه آمده یا نه.
-
هدفی که چیزی برای آن استفاده می شود.
-
عمل استفاده از چیزی یا دوره زمانی که چیزی در حال استفاده یا قابل استفاده است.
-
برای استفاده از چیزی که در دسترس است.
-
اجازه استفاده از چیزی یا توانایی استفاده از چیزی
-
the process of reducing the amount of something by burning it. eating it. involving it in a chemical reaction. etc..
فرآیند کاهش مقدار چیزی با سوزاندن آن. خوردن آن درگیر کردن آن در یک واکنش شیمیایی و غیره..
-
یکی از معانی یک کلمه یا نحوه استفاده از یک کلمه خاص.
-
چیزی را برای هدفی در خدمت شما قرار دهید.
-
کم کردن مقدار چیزی
-
دوستی با کسی برای منافع یا اهداف خود
-
قابل استفاده برای یک هدف
-
اگر کسی یا چیزی فایده ای ندارد. نمی تواند کمک کننده باشد
example - مثال
-
رفتار روی میز شما وحشتناک است - آیا نمی دانید چگونه از چاقو و چنگال استفاده کنید؟
-
لطفا از ورودی جانبی استفاده کنید.
-
اگر اتاق یدکی را خالی کنیم. می توانید از آن به عنوان مطالعه استفاده کنید.
-
معلم نحوه استفاده از تجهیزات را نشان داد.
-
ضمایر اغلب برای اشاره به اسمی استفاده می شود که قبلاً ذکر شده است.
-
در طول جنگ زغال سنگ کافی نبود. بنابراین مجبور شدیم از آن کم استفاده کنیم.
-
وقتی سقف را رنگ می کردیم از چهار قوطی رنگ استفاده کردیم.
-
آب گرمی وجود ندارد - ریچل از همه آن برای حمام کردنش استفاده کرد.
-
خوب - چه کسی از آخرین کارتن شیر استفاده کرده است؟
-
آیا می توانم از آن کاغذ کادو استفاده کنم؟ یا خودتان به آن نیاز دارید؟
-
او از ستون روزنامه خود برای بیان دیدگاه های خود در مورد مسائل زیست محیطی استفاده می کند.
-
من فکر می کنم که برخی از دوستان او از او استفاده می کنند. نسبتا. زیرا او بسیار سخاوتمند است
-
او فقط از این موقعیت برای به دست آوردن تبلیغات ارزان قیمت استفاده می کند.
-
بسیاری از مهاجران غیرقانونی به طرز شرم آوری توسط کارفرمایان بی پروا مورد استفاده قرار می گیرند.
-
پس از سالها مورد استفاده و آزار شوهرش. روت بالاخره او را ترک کرد.
-
استفاده از دوربین در این موزه اکیدا ممنوع است.
-
از وقتم به خوبی استفاده کردم. با افراد مختلف اختلاط می کنم و اسپانیایی ام را تمرین می کنم.
-
ما هلیکوپترها را عمدتاً برای مصارف نظامی میسازیم تا غیر نظامی.
-
بحث و جدل بزرگی بر سر استفاده از مواد مخدر در دو و میدانی وجود داشت.
-
ما این استفاده از وجوه شرکت برای اهداف سیاسی را قبول نداریم.
synonyms - مترادف
-
usage
استفاده
-
کاربرد
-
utilizationUS
استفاده ایالات متحده
-
appliance
دستگاه
-
استخدام
-
adoption
فرزندخواندگی
-
implementation
پیاده سازی
-
utilisationUK
UtilizationUK
-
مدیریت
-
administering
اداره کردن
-
applying
اعمال کردن
-
enjoyment
لذت بردن
-
مدیریت
-
mobilisationUK
mobilisationUK
-
mobilizationUS
بسیج ایالات متحده