word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ترک شغل یا موقعیتی به طوری که برای انجام آن برای دیگری در دسترس باشد
-
یک صندلی، اتاق و غیره را ترک کنید تا شخص دیگری بتواند از آن استفاده کند
-
ترک شغل، موقعیت و غیره
-
برای لغو رسمی تصمیمی که توسط یک دادگاه حقوقی گرفته شده است
-
اتاق، ساختمان، صندلی و غیره را ترک کند تا در دسترس افراد دیگر باشد
-
ترک مکان یا موقعیت
-
کار را ترک کند تا شخص دیگری برای انجام آن پیدا شود
-
ساختمان، اتاق، صندلی و غیره را ترک کند تا در دسترس دیگران باشد
-
اگر رأی دادگاه باطل شود، آن را تغییر می دهند تا نیازی به اطاعت نباشد
-
اما فرانک روی صندلی که من خالی کرده بودم نشسته بود.
-
نه احمق، سلیا فکرش را به یاد آورد، زیرا هر دوی آنها را به خانه ای که قرار بود به زودی تخلیه کند، برد.
-
سنگ شکن ها کمی نزدیک تر از محل خالی شده کمین گذشتند.
-
There was a smell of coffee in the air and a feeling that every room had only just been vacated by somebody.
بوی قهوه در هوا به مشام می رسید و این احساس می شد که هر اتاق فقط توسط کسی خالی شده است.
-
If not re-appointed at such annual general meeting he shall vacate office at the conclusion thereof.
در صورت عدم انتصاب مجدد در چنین مجمع عمومی سالانه، پس از پایان آن، سمت خود را تخلیه خواهد کرد.
-
مستاجران از تخلیه ساختمان خودداری کرده اند.
-
بند تازه درج شده در اجاره نامه مستاجر را ملزم به تخلیه محل در 90 روز اخطار می کرد.
-
از مهمانان درخواست می شود قبل از ساعت 12 روز حرکت اتاق های خود را تخلیه کنند.
example - مثال
-
از مهمانان درخواست می شود تا ظهر روز حرکت اتاق های خود را تخلیه کنند.
-
روی صندلی نشست که استیو تازه خالی کرده بود.
-
او نقشی را که رئیسش خالی کرده بود بر عهده گرفته است.
-
از مهمانان هتل درخواست می شود تا ظهر اتاق های خود را تخلیه کنند.
-
دنیس در پایان هفته کارش را خالی می کند.
-
زمانی که دانشگاه را ترک کرد، مجبور شد مسکن خود را که دانشگاه ارائه کرده بود تخلیه کند.
-
هیچ کاندیدایی برای احراز پست خالی شده توسط رئیس معرفی نشده است.
-
vacate a job/post/seat
خالی کردن شغل/پست/صندلی
-
پس از توافق با فروش، به شرکت 12 هفته فرصت داده شد تا ساختمان را تخلیه کند.
-
حکم دعوی 10 میلیون دلاری توسط دادگاه تجدیدنظر ایالت نیوجرسی لغو شده است.
synonyms - مترادف
-
ترک کردن
-
depart
رفتن
-
exit
خروج
-
تخلیه
-
evacuate
رها کردن
-
کنار کشیدن
-
کویر
-
گمشو
-
forsake
پاک کردن
-
صرفنظر از
-
حرکت از
-
خروج از
-
depart from
حرکت کردن
-
exit from
وارسی
-
رفتن از
-
حرکت کردن از
-
بیرون کشیدن از
-
خارج شدن از
-
خود را حذف کند
-
بخشی با
-
remove oneself
اردوگاه کردن
-
برو
-
decamp
شکاف
-
در آوردن
-
سفالی
-
کلاهبرداری
-
vamoose
حرکت
-
scram
بازنشسته شدن
-
فرار کن
-
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
ماندن
-
اقامت کردن
-
tarry
درنگ
-
صبر کن
-
linger
باقی مانده
-
اقامت
-
sojourn
پایبند بودن
-
abide
بده
-
bide
آویزان شدن
-
اقامت داشتن
-
reside
چمباتمه زدن
-
squat
شناور
-
hover
باقی بماند
-
معلق
-
بگرد
-
پاتوق کردن
-
عقب بمان
-
اقامت در
-
سر جای خود بمان
-
بچسبید
-
منتظر ماندن
-
ساکن
-
dwell
ادامه هید
-
سرگردان
-
loiter
سرجاتون بمونین
-
تاخیر انداختن
-
دلتنگ
-
dally
لانه
-
nest
حل کن
-
تحمل کن
-
endure
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589