word - لغت

validity || اعتبار

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/vəˈlɪdəti/

UK :

/vəˈlɪdəti/

US :

family - خانواده

validity
اعتبار
invalidity
بی اعتباری
valid
معتبر
invalid
بی اعتبار
validate
تایید اعتبار
invalidate
باطل کردن

google image

نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [validity] در گوگل

description - توضیح

  • when a document is legally acceptable


    زمانی که یک سند از نظر قانونی قابل قبول است


  • کیفیت مبتنی بودن بر حقیقت یا عقل، یا توانایی پذیرفته شدن

  • the fact of having legal force or being legally acceptable


    این واقعیت که دارای قدرت قانونی است یا از نظر قانونی قابل قبول است

  • the state of being officially true or legally acceptable


    حالتی که رسماً درست است یا از نظر قانونی قابل قبول است

  • the state of being acceptable or reasonable


    حالت قابل قبول یا معقول بودن

example - مثال

  • The period of validity of the agreement has expired.


    مدت اعتبار قرارداد به پایان رسیده است.

  • We had doubts about the validity of their argument.


    ما در صحت استدلال آنها تردید داشتیم.

  • The judges upheld the validity of the previous judgement.


    قضات اعتبار قضاوت قبلی را تایید کردند.

  • The legal validity of the claims has been challenged.


    اعتبار قانونی ادعاها مورد اعتراض قرار گرفته است.

  • His reputation lends a certain validity to the approach that it might not deserve.


    شهرت او اعتبار خاصی به رویکردی می دهد که شاید شایسته آن نباشد.

  • The results are of doubtful validity.


    نتایج دارای اعتبار مشکوک هستند.

  • The theory has the face validity of being consistent with recent findings.


    این نظریه اعتبار ظاهری دارد که با یافته های اخیر سازگار است.

  • the theory's validity for parent-child relationships


    اعتبار نظریه برای روابط والدین و فرزند

  • to assess the scientific validity of new treatments


    برای ارزیابی اعتبار علمی درمان های جدید

  • Of course we recognize the validity of that argument.


    البته ما اعتبار آن استدلال را می شناسیم.

  • This research seems to give/lend some validity to the theory that the drug might cause cancer.


    به نظر می رسد این تحقیق به این نظریه که این دارو ممکن است باعث سرطان شود اعتبار می دهد.

  • Not for one moment did he doubt the validity of those ideas.


    او حتی یک لحظه هم در صحت آن عقاید شک نکرد.

  • Election observers challenged the validity of the vote.


    ناظران انتخابات اعتبار رای را به چالش کشیدند.

  • State officials, however questioned the validity of the report.


    با این حال، مقامات دولتی اعتبار این گزارش را زیر سوال بردند.

  • The clause has no legal validity and is likely to mislead the consumer as to his rights.


    این بند اعتبار قانونی ندارد و احتمالاً مصرف کننده را در مورد حقوق خود گمراه می کند.

  • the validity of a contract/decision/document


    اعتبار قرارداد/تصمیم/سند

  • I had no reason to question the validity of her arguments.


    دلیلی نداشتم که صحت استدلال های او را زیر سوال ببرم.

synonyms - مترادف


  • وزن

  • persuasiveness


    متقاعد کننده بودن

  • efficacy


    اثر

  • cogency


    قاطعیت


  • قدرت

  • potency


    استحکام - قدرت


  • مشت زدن


  • سالم بودن

  • punch


    پایه

  • soundness


    منطق


  • قابل قبول بودن

  • logic


    اعتبار

  • plausibility


    منطقی بودن

  • credibility


    عقلانیت

  • reasonableness


    ماده

  • rationality


    زمینه


  • زور

  • grounds


    جاذبه زمین

  • validness


    قابلیت دفاع


  • توجیه پذیری

  • gravity


    پایداری

  • defensibility


    زنده بودن

  • justifiability


    باورپذیری

  • sustainability


    قابلیت اطمینان

  • viability


    اساسی بودن

  • believability


    با حسن نیت

  • reliability


    اثربخشی

  • substantiality


    نفوذ

  • bona fides


  • effectiveness



antonyms - متضاد

  • invalidity


    بی اعتباری

  • impotence


    ناتوانی جنسی

  • incompetence


    بی کفایتی

  • ineffectiveness


    بی اثر بودن

  • lethargy


    بی حالی

  • uselessness


    بی فایده بودن

  • weakness


    ضعف

  • ineffectuality


    ناکارآمدی

  • ineffectualness


    ناتوانی

  • inefficiency


    بی اهمیتی


  • بیهودگی

  • unimportance


    بی نتیجه بودن

  • inadequacy


    عدم بهره وری

  • futility


    ناموفق بودن

  • inconclusiveness


    عجز

  • inefficacy


    بیکاری، تنبلی

  • unproductiveness


    شکست

  • unsuccessfulness


    ناامیدی

  • inability


    غیر منطقی بودن

  • idleness


    ابهام

  • unproductivity


    تنبلی


  • عدم فعالیت

  • powerlessness


    بی تفاوتی

  • hopelessness


    انرژی

  • illogicality


  • vagueness


  • laziness


  • inactivity


  • apathy


  • enervation