word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
ناگهان ماشین از جاده منحرف شد.
-
لحظاتی قبل از سقوط، جت به شدت به سمت راست منحرف شد.
-
بیم آن می رود که سه مرد شب گذشته پس از انحراف یک هلیکوپتر از مسیر به سمت یک سکوی نفتی کشته شوند.
-
صحبت ما خیلی زود به موضوع پول کشیده شد.
-
افسر دید که ماشین از کنار جاده منحرف شد.
synonyms - مترادف
-
changes
تغییر می کند
-
fluctuates
نوسان می کند
-
vacillates
متفاوت است
-
varies
منحرف می شود
-
deviates
شکل ها
-
differs
جهش می یابد
-
morphs
الاکلنگ
-
mutates
می زند
-
seesaws
تیز می کند
-
snaps
تزلزل می کند
-
teeters
بهتر
-
wavers
بدتر می شود
-
betters
کاهش می یابد
-
deteriorates
معکوس می کند
-
diminishes
می چرخد
-
reverses
منحرف می کند
-
turns around
نوسانات
-
diverts
سوئیچ ها
-
worsens
جایگزین
-
swings
محورها
-
shifts
تکان می خورد
-
switches
یویو
-
alternates
چرخش
-
pivots
تکامل می یابد
-
oscillates
تبدیل می کند
-
wobbles
-
yo-yos
-
turns
-
evolves
-
digresses
-
transforms
antonyms - متضاد
-
plateaus
فلات ها
-
levels off
سطح پایین
-
stabilizesUS
ایالات متحده را تثبیت می کند
-
evens out
یکنواخت می کند
-
settles
مستقر می شود
-
settles down
صاف می کند
-
smooths out
ثابت می کند
-
steadies
متعادل می کند
-
balances out
پایدار می شود
-
becomes stable
یکنواخت می شود
-
evens up
سطح خارج شود
-
levels out
بریتانیا را تثبیت می کند
-
stabilisesUK
تثبیت می کند
-
stabilitates