word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
بسیار مشتاق مجازات کسی که کار بدی انجام داده است
-
ابراز تمایل شدید برای مجازات کسی که به شما یا خانواده یا دوستانتان آسیب رسانده است
-
تمایل به صدمه زدن به کسی، اغلب با خشونت، به منظور تنبیه آن شخص به خاطر آزار دادن شما
-
او چه کرده بود که ژولیت را اینقدر انتقام جو و تلخ کرده بود؟
-
a vengeful God
خدای انتقامجو
-
He stumbled with vengeful intent through wide open-topped courtyards and along covered, low-ceilinged walkways.
او با قصد انتقام جویانه از حیاط های عریض و سر باز و در امتداد راهروهای سرپوشیده و کم سقف عبور کرد.
-
Starbuck and Ahab almost communicate with each other as the first mate pleads with Ahab to repudiate this vengeful mission.
استارباک و آهاب تقریباً با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند زیرا اولین همسر از آهاب می خواهد که این مأموریت انتقام جویانه را انکار کند.
-
بازماندگان به سمت خطوط سپهسالار که توسط یک اسکادران انتقام جوی سواره نظام سیک تعقیب می شد، برگشتند.
-
Personally they are petty, self-indulgent and vengeful to a degree that suggests galloping megalomania.
آنها شخصاً تا حدی کوچک، خودخواه و انتقامجو هستند که نشاندهنده غمانگیز تاختنورد است.
example - مثال
-
او مردی انتقام جو نبود.
-
او چه کرده بود که جین را اینقدر انتقام جو و تلخ کرده بود؟
-
او قبل از اینکه او را برای همیشه ترک کند، در آخرین اقدام انتقام جویانه، رنگ قرمز را روی ماشینش پاشید.
-
ما مردمی انتقام جو نیستیم اما عدالت می خواهیم.
synonyms - مترادف
-
vindictive
کینه جویانه
-
revengeful
انتقام جو
-
unforgiving
نابخشودنی
-
avenging
انتقام گرفتن
-
bitter
تلخ
-
grudge-bearing
کینه توز
-
implacable
تسلیم ناپذیر
-
punitive
تنبیهی
-
relentless
بی امان
-
resentful
دلخور
-
spiteful
تندخو
-
acrimonious
مخرب
-
malefic
بدخواه
-
maleficent
تلافی جویانه
-
rancorous
آنتاگونیست
-
retaliatory
خصومت آمیز
-
antagonistic
خصمانه
-
hostile
بیرون برای انتقام
-
inimical
تشنه انتقام
-
بدخیم
-
thirsting for revenge
زننده
-
malicious
منظور داشتن
-
malignant
آزار دهنده
-
malevolent
شریر، بدجنس، حیوان صفت
-
nasty
نفرت انگیز
-
سمی
-
baleful
-
vicious
-
hateful
-
poisonous
-
malign
antonyms - متضاد
-
forgiving
بخشنده
-
benevolent
خیراندیش
-
agreeable
قابل قبول
-
condoning
بخشش
-
دوستانه
-
نوع
-
liking
دوست داشتن
-
خوب
-
pardoning
عفو
-
tolerant
متحمل
-
lenient
ملایم
-
compassionate
دلسوز
-
sympathetic
ممتنع
-
indulgent
بردبار
-
forbearing
رحیم - مهربان
-
merciful
انسانی
-
humane
ارامش
-
clement
درك كردن
-
صبور
-
انطباق دادن
-
accommodating
بزرگوار
-
magnanimous
دلسوزی
-
pitying
پذیرش
-
gracious
خفیف
-
accepting
صرفه جویی
-
mild
قابل جابجایی
-
sparing
اسان گیر
-
placable
مهربان
-
easy-going
حاضر به بخشش
-
soft-hearted
-