word - لغت

vengeful || انتقام جو

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈvendʒfl/

UK :

/ˈvendʒfl/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [vengeful] در گوگل

description - توضیح

  • very eager to punish someone who has done something bad


    بسیار مشتاق مجازات کسی که کار بدی انجام داده است

  • expressing a strong wish to punish someone who has harmed you or your family or friends


    ابراز تمایل شدید برای مجازات کسی که به شما یا خانواده یا دوستانتان آسیب رسانده است

  • desiring to hurt someone often violently, in order to punish that person for having hurt you


    تمایل به صدمه زدن به کسی، اغلب با خشونت، به منظور تنبیه آن شخص به خاطر آزار دادن شما

  • What had he done to make Juliet so vengeful and bitter?


    او چه کرده بود که ژولیت را اینقدر انتقام جو و تلخ کرده بود؟

  • a vengeful God


    خدای انتقامجو

  • He stumbled with vengeful intent through wide open-topped courtyards and along covered, low-ceilinged walkways.


    او با قصد انتقام جویانه از حیاط های عریض و سر باز و در امتداد راهروهای سرپوشیده و کم سقف عبور کرد.

  • Starbuck and Ahab almost communicate with each other as the first mate pleads with Ahab to repudiate this vengeful mission.


    استارباک و آهاب تقریباً با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند زیرا اولین همسر از آهاب می خواهد که این مأموریت انتقام جویانه را انکار کند.

  • The survivors scrambled back to the sepoy lines pursued by a vengeful squadron of Sikh cavalry.


    بازماندگان به سمت خطوط سپهسالار که توسط یک اسکادران انتقام جوی سواره نظام سیک تعقیب می شد، برگشتند.

  • Personally they are petty, self-indulgent and vengeful to a degree that suggests galloping megalomania.


    آن‌ها شخصاً تا حدی کوچک، خودخواه و انتقام‌جو هستند که نشان‌دهنده غم‌انگیز تاخت‌نورد است.

example - مثال

  • He was not a vengeful man.


    او مردی انتقام جو نبود.

  • What had he done to make Jane so vengeful and bitter?


    او چه کرده بود که جین را اینقدر انتقام جو و تلخ کرده بود؟

  • She sprayed red paint all over his car in one last vengeful act before leaving him for good.


    او قبل از اینکه او را برای همیشه ترک کند، در آخرین اقدام انتقام جویانه، رنگ قرمز را روی ماشینش پاشید.

  • We are not vengeful people but we want justice.


    ما مردمی انتقام جو نیستیم اما عدالت می خواهیم.

synonyms - مترادف

  • vindictive


    کینه جویانه

  • revengeful


    انتقام جو

  • unforgiving


    نابخشودنی

  • avenging


    انتقام گرفتن

  • bitter


    تلخ

  • grudge-bearing


    کینه توز

  • implacable


    تسلیم ناپذیر

  • punitive


    تنبیهی

  • relentless


    بی امان

  • resentful


    دلخور

  • spiteful


    تندخو

  • acrimonious


    مخرب

  • malefic


    بدخواه

  • maleficent


    تلافی جویانه

  • rancorous


    آنتاگونیست

  • retaliatory


    خصومت آمیز

  • antagonistic


    خصمانه

  • hostile


    بیرون برای انتقام

  • inimical


    تشنه انتقام

  • out for revenge


    بدخیم

  • thirsting for revenge


    زننده

  • malicious


    منظور داشتن

  • malignant


    آزار دهنده

  • malevolent


    شریر، بدجنس، حیوان صفت

  • nasty


    نفرت انگیز


  • سمی

  • baleful


  • vicious


  • hateful


  • poisonous


  • malign


antonyms - متضاد

  • forgiving


    بخشنده

  • benevolent


    خیراندیش

  • agreeable


    قابل قبول

  • condoning


    بخشش


  • دوستانه


  • نوع

  • liking


    دوست داشتن


  • خوب

  • pardoning


    عفو

  • tolerant


    متحمل

  • lenient


    ملایم

  • compassionate


    دلسوز

  • sympathetic


    ممتنع

  • indulgent


    بردبار

  • forbearing


    رحیم - مهربان

  • merciful


    انسانی

  • humane


    ارامش

  • clement


    درك كردن


  • صبور


  • انطباق دادن

  • accommodating


    بزرگوار

  • magnanimous


    دلسوزی

  • pitying


    پذیرش

  • gracious


    خفیف

  • accepting


    صرفه جویی

  • mild


    قابل جابجایی

  • sparing


    اسان گیر

  • placable


    مهربان

  • easy-going


    حاضر به بخشش

  • soft-hearted


  • willing to forgive