word - لغت

ventilating || تهویه

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈven.tɪ.leɪt

UK :

ˈven.t̬əl.eɪt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ventilating] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Ventilate the room well while applying the paint.


    هنگام استفاده از رنگ، اتاق را به خوبی تهویه کنید.

  • I work in a very poorly-ventilated building.


    من در یک ساختمان با تهویه بسیار ضعیف کار می کنم.

  • If her condition deteriorates, she will need to be ventilated and admitted to intensive care.


    اگر وضعیت او بدتر شود، باید تهویه شود و در مراقبت های ویژه بستری شود.

  • Coronavirus patients can develop severe pneumonia and can struggle to breathe often needing to be ventilated in intensive care.


    بیماران مبتلا به کرونا ممکن است دچار ذات الریه شدید شوند و ممکن است برای نفس کشیدن دچار مشکل شوند و اغلب نیاز به تهویه در مراقبت‌های ویژه دارند.

  • She used the meeting to ventilate all her grievances.


    او از این جلسه استفاده کرد تا همه نارضایتی های خود را بیان کند.

synonyms - مترادف

  • airing


    پخش می شود

  • expressing


    بیان کننده

  • raising


    بالا بردن

  • debating


    بحث کردن

  • discussing


    صداگذاری

  • voicing


    اسکان

  • lodging


    ثبت نام

  • registering


    ادعا کردن

  • asserting


    برقراری ارتباط

  • communicating


    اعلام می کند

  • declaring


    معاینه کردن

  • examining


    توضیح دادن

  • expounding


    دادن

  • giving


    نگاه کردن

  • looking


    آشکار شدن

  • revealing


    صدا دادن

  • sounding


    بیان می کند

  • stating


    بر زبان آوردن

  • uttering


    هواگیری

  • venting


    شفاهی انگلستان

  • verbalisingUK


    شفاهی ایالات متحده

  • verbalizingUS


    بالا آوردن

  • bringing up


    صدا و سیما

  • broadcasting


    موشکافی انگلستان

  • scrutinisingUK


    در حال بررسی ایالات متحده

  • scrutinizingUS


    الک کردن

  • sifting


    تبلیغات


  • آوردن به فضای باز

  • advertizing


    برچینگ

  • bringing into the open


  • broaching


antonyms - متضاد

  • stifling


    خفه کننده

  • suppressing


    سرکوب کردن

  • closing


    بسته شدن

  • hiding


    قایم شدن

  • holding


    برگزاری

  • taking


    گرفتن

  • closing up