word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
تعداد زیادی گلوله، سنگ و غیره به طور همزمان شلیک شده یا در هوا پرتاب می شود
-
بسیاری از سوالات، توهین ها، حملات و غیره که همه در یک زمان گفته یا ساخته شده اند
-
a hit in tennis a kick in football etc when the player hits or kicks the ball before it touches the ground
ضربه در تنیس، ضربه در فوتبال و غیره زمانی که بازیکن قبل از تماس با زمین به توپ ضربه می زند یا لگد می زند.
-
ضربه زدن یا لگد زدن به توپ قبل از تماس با زمین، به ویژه در تنیس یا فوتبال
-
اگر تعداد زیادی از اسلحه رگبار، همه آنها در همان زمان شلیک می شود
-
تعداد زیادی گلوله (به نظر می رسد) در همان زمان شلیک شده است
-
بسیاری از چیزهای مشابه که گفته می شود یا تولید می شود، یا اتفاق می افتد، به سرعت یکی پس از دیگری اتفاق می افتد
-
(در ورزش) ضربه یا ضربه ای که در آن بازیکن یک توپ متحرک را قبل از تماس با زمین برمی گرداند
-
(در ورزش) ضربه زدن یا لگد زدن به توپ متحرک قبل از تماس با زمین
-
تعداد زیادی گلوله یا تیر به طور همزمان شلیک می شود
-
رگبار نیز بسیاری از کارهایی است که همزمان انجام شده یا گفته می شود
-
(در تنیس و سایر ورزش ها) ضربه ای برای برگرداندن توپ قبل از تماس با زمین
-
سربازان به عنوان هشداری برای جمعیت، یک رگبار به هوا شلیک کردند.
-
قبل از فرود آمدن آن به زمین، رگبار گلوله بر روی تابوت ژنرال شلیک شد.
-
Supper was a rattle and volley of opinions, reminders, acknowledgments, and discoveries of shared tastes.
شام صدای جغجغه و رگبار نظرات، یادآوری ها، تصدیق ها و کشف ذائقه های مشترک بود.
-
غرش توپخانه مشخص تر شد و با رگبارهای مداوم تفنگداران آمیخته شد.
-
It held up in the water throwing the Luton defence off balance and enabling Black to drive home a left-footed volley.
آن را در آب نگه داشت، دفاع لوتون را از تعادل خارج کرد و بلک را قادر ساخت تا با رگبار پای چپ به خانه برود.
-
شما گاهی اوقات می بینید که رگبارها مانند آن وارد می شوند ... اما هرگز یک موقعیت توپ مرده.
-
شاید سالها بعد، بچهها در نهایت این شانس را پیدا کنند که در یک بازی تنیس شرکت کنند.
-
من مورد هجوم رگبارهای معمول خود اتهامات قرار می گیرم: به هر حال من به دنبال چه هستم؟
example - مثال
-
او یک والی فورهند به تور زد.
-
صدای شلیک گلوله بلند شد.
-
پلیس یک رگبار روی سر جمعیت شلیک کرد.
-
پلیس یک رگبار گلوله روی سر جمعیت شلیک کرد.
-
او با رگبار سوالات عصبانی مادرش روبرو شد.
-
آلی روی ضربه والی با توپ برخورد کرد و گل زد.
-
ویلیامز ست را با یک بک هند والی خیره کننده روی خط برد.
-
Even as the funeral took place guerrillas hidden nearby fired/let off a fresh volley of machine-gun fire.
حتی وقتی مراسم تشییع جنازه برگزار شد، چریکهایی که در آن نزدیکی پنهان شده بودند شلیک کردند/یک رگبار تازه از مسلسل شلیک کردند.
-
می ترسم پیشنهاد من با رگبار انتقادات مواجه شود.
-
این یک بک هند والی زیبا بود.
-
رگبار سوالات
-
من در بازی اول جلو بودم، اما یک ضربه والی بد و یک فورهند بد زدم.
synonyms - مترادف
-
bombardment
بمباران
-
salvo
شوره
-
cannonade
توپخانه
-
fusillade
بدنه هواپیما
-
firing
شلیک کردن
-
blast
انفجار
-
discharge
تخلیه
-
shelling
گلوله باران
-
gunfire
تیراندازی
-
blitz
حمله رعد اسا
-
باتری
-
blitzkrieg
بلیتزکریگ
-
drumbeat
ضرب طبل
-
drumfire
طبل
-
burst
ترکیدن
-
broadside
پهن
-
انفیلاد
-
enfilade
ضربه
-
تیراندازی متقابل
-
crossfire
دوشاخه
-
fussilade
سد آتش
-
پرده آتش
-
دیوار آتش
-
رگبار
-
barrage
تگرگ
-
hail
دوش
-
تیراندازی کردن
-
گرد
-
حمله کنند
-
طوفان
-
antonyms - متضاد
-
dearth
کمبود
-
trickle
سرماخوردگی
-
defenseUS
دفاع آمریکا
-
defenceUK
دفاع بریتانیا
-
defensesUS
دفاع ایالات متحده
-
ramparts
باروها
-
fortifications
استحکامات
-
lines
خطوط
-
earthworks
کارهای خاکی
-
barricades
سنگرها
-
battlements
نبردها
-
emplacements
استقرارها
-
defencesUK