word - لغت

wan || آنها

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/wɒn/

UK :

/wɑːn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wan] در گوگل

description - توضیح

  • looking pale weak or tired


    رنگ پریده، ضعیف یا خسته به نظر می رسد

  • wide area network; an arrangement in which computers in different areas or buildings are connected to each other and users in different places can look at and work on the same information


    شبکه گسترده؛ ترتیبی که در آن رایانه‌ها در مناطق یا ساختمان‌های مختلف به یکدیگر متصل هستند و کاربران در مکان‌های مختلف می‌توانند به اطلاعات یکسان نگاه کنند و روی آن کار کنند.

  • (of a person's face) more pale than usual and tired-looking


    (صورت شخص) رنگ پریده تر از حد معمول و خسته به نظر می رسد

  • abbreviation for Wide Area Network a computer network that connects separate machines over a wide area for example in different countries, using telecommunication systems


    مخفف Wide Area Network یک شبکه کامپیوتری است که ماشین‌های مجزا را در یک منطقه وسیع، برای مثال در کشورهای مختلف، با استفاده از سیستم‌های مخابراتی به هم متصل می‌کند.

  • (of a person’s face or expression) pale tired or weak


    (از چهره یا حالت یک فرد) رنگ پریده، خسته یا ضعیف

  • abbreviation for Wide Area Network a system for connecting computers in different areas of a country or the world


    مخفف Wide Area Network سیستمی برای اتصال کامپیوترها در مناطق مختلف یک کشور یا جهان است

  • Angela looked wan and tired.


    آنجلا ضعیف و خسته به نظر می رسید.

  • Instead I forced my features into a wan imitation.


    در عوض، من ویژگی‌هایم را مجبور به تقلید بد کردم.

  • Amanda turned, caught Jean's eye and smiled, a thin wan smile.


    آماندا برگشت، چشم ژان را گرفت و لبخندی زد، لبخندی نازک و ضعیف.

  • Relieved that he had an airplane at all Branson received the news with a wan smile.


    برانسون که از اینکه اصلاً هواپیما دارد، خیالش راحت بود، این خبر را با لبخندی ناگوار دریافت کرد.

  • The policeman attempted a wan smile.


    پلیس سعی کرد یک لبخند بیهوده بزند.

example - مثال

  • his grey, wan face


    صورت خاکستری و کم رنگ او

  • She gave me a wan smile (= showing no energy or enthusiasm).


    او به من لبخندی زد (= عدم نشان دادن انرژی یا اشتیاق).

  • the wan sunlight of a winter’s morning


    نور کم آفتاب یک صبح زمستانی

  • She was looking a little wan.


    او به نظر کمی مرده بود.

  • Anne lay back pale and wan, on the pillows.


    آن به پشت، رنگ پریده و کم رنگ، روی بالش ها دراز کشید.

  • a wan smile


    یک لبخند بیهوده

  • High speed broadband has made real-time WAN communications possible.


    پهنای باند پرسرعت ارتباطات WAN بلادرنگ را ممکن کرده است.

synonyms - مترادف


  • رنگ پریده

  • ashen


    خاکستر

  • pallid


    خمیری

  • pasty


    سفید


  • بی خون

  • bloodless


    بی رنگ انگلستان

  • colourlessUK


    مریض

  • sickly


    anemicUK

  • anaemicUK


    سفید شده

  • bleached


    واکس زدن

  • waxen


    greyUK

  • greyUK


    گوسفند

  • sallow


    جسد

  • cadaverous


    گچی

  • chalky


    کشیده شده

  • drawn


    محو شده

  • faded


    وحشتناک

  • ghastly


    زرد شده

  • jaundiced


    شیری

  • milky


    صورت خمیری

  • pasty-faced


    صورت آب پنیر

  • whey-faced


    خاکستری

  • ashy


    بلانچ شده

  • blanched


    مرگبار

  • deathly


    تغییر رنگ انگلستان

  • discolouredUK


    تخلیه شده

  • doughy


    شبح وار

  • drained


    پر جنب و جوش

  • ghostly


    مبهم

  • livid


  • lurid


antonyms - متضاد

  • ruddy


    سرخ رنگ

  • blooming


    شکوفه دادن

  • glowing


    درخشان

  • rosy


    گلگون

  • rubicund


    روبیوند

  • florid


    گلدار

  • flush


    فلاش

  • flushed


    برافروخته

  • full-blooded


    پر خون

  • red


    قرمز

  • sanguine


    سانگوئن


  • روشن

  • flourishing


    شکوفا شدن


  • سالم

  • roseate


    گل رز

  • vibrant


    پر جنب و جوش

  • blushing


    خجالت زدگی


  • رنگارنگ انگلستان

  • colourfulUK


    رنگارنگ آمریکا

  • colorfulUS


    متمایز


  • تازه


  • قوی


  • مایل به قرمز

  • reddish


    سرخدار

  • rubescent


    تابناک

  • coloredUS


    ظاهر سالم

  • colouredUK


    گونه های گلگون

  • radiant


    رنگ صورتی

  • healthy-looking


  • rosy-cheeked