word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a person who is responsible for a particular place and whose job is to make sure its rules are obeyed
شخصی که مسئول یک مکان خاص است و وظیفه اش اطمینان از رعایت قوانین آن است
-
مسئول یک زندان
-
someone who takes care of a building and the people in it for example a place such as a home for old people
کسی که از یک ساختمان و افراد داخل آن مراقبت می کند، به عنوان مثال مکانی مانند خانه سالمندان
-
شخصی که مسئول (افراد داخل) یک ساختمان خاص است
-
رئیس یک دانشکده
-
شخصی که وظیفه اش این است که اطمینان حاصل کند که مردم از قوانین خاصی پیروی می کنند
-
شخصی که مسئول زندان است
-
برخی از نگهبانان جنگل حق شکار برخی از حیوانات و گرفتن برخی از پرندگان شکاری مورد استفاده در شاهین را داشتند.
-
Some Forest wardens had the right to hunt certain animals and to take certain birds of prey used in hawking.
سکونتگاهی متشکل از آپارتمانها و خانههای ییلاقی، حدود 20 شهروند سالخورده را با یک سرپرست ساکن در خود جای داده است.
-
نگهبان معمولاً زیر نظر خود جنگلبانان حق الزحمه ای داشت که دفاتر ارثی آنها در معرض حوادث معمول فئودالی بود.
-
The warden usually had under him foresters of fee whose hereditary offices were subject to the usual feudal incidents.
نگهبان پسر فوق العاده ای بود و اسم دخترم را به این دخترها برد و یکی از آنها او را می شناخت!
-
The warden was a wonderful guy and he mentioned my daughter's name to these girls and one of them knew her!
یک مامور راهنمایی و رانندگی با پیدا کردن یک ماشین خالی، به ویکار یک بلیط پارک داد.
-
نگهبانان اعتماد ملی او را در مسیرهای کوتاهی همراهی کردند.
-
example - مثال
-
یک نگهبان جنگل
-
سرپرست خوابگاه جوانان
-
دو نگهبان محله در شهرک مسکن گشت می زنند.
-
سرپرست کالج Wadham، آکسفورد
-
یک رئیس زندان
-
او سرپرست خانه معلولان ذهنی است.
-
او سرپرست کالج رابینسون، کمبریج است.
-
یک نگهبان پارک
-
یک مامور راهنمایی و رانندگی
-
نگهبان بازی (= که از رعایت قوانین شکار و محافظت از حیوانات اطمینان می دهد)
synonyms - مترادف
-
caretaker
سرایدار
-
custodian
متولی
-
keeper
نگهبان
-
guardian
مباشر
-
steward
سرپرست
-
superintendent
ناظر
-
janitor
مدیر
-
overseer
متصدی
-
باربر
-
curator
دربان
-
porter
افسر
-
supervisor
شکاربان
-
concierge
خدمتکار
-
doorman
نگهبان در
-
سرکارگر
-
gamekeeper
محافظ
-
watchman
عامل
-
attendant
دروازه بان
-
groundskeeper
مراقب
-
نماینده
-
foreman
مجلسی
-
doorkeeper
مدیر املاک
-
protector
-
-
gatekeeper
-
watchperson
-
carer
-
-
conservator
-
chamberlain
-
antonyms - متضاد
-
زندانی