word - لغت

weakened || ضعیف شده است

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈwiː.kən

UK :

ˈwiː.kən

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [weakened] در گوگل

description - توضیح

example - مثال


  • شما می توانید ببینید که سگ بیچاره هر روز ضعیف می شود زیرا بیماری در بدنش پخش می شود.

  • The bill would seriously weaken environmental protections.


    این لایحه به طور جدی حفاظت از محیط زیست را تضعیف می کند.

  • We know that prolonged exposure to vibration can weaken aircraft components.


    ما می دانیم که قرار گرفتن طولانی مدت در معرض ارتعاش می تواند اجزای هواپیما را ضعیف کند.

  • She's weakening - ask her some more questions and see if she confesses.


    او ضعیف می شود - چند سوال دیگر از او بپرسید و ببینید آیا او اعتراف می کند.

synonyms - مترادف


  • ضعیف

  • frail


    نحیف

  • feeble


    ضعیف شده

  • debilitated


    ناتوان

  • enfeebled


    مشتاق

  • infirm


    ظریف

  • enervated


    شیره شده

  • delicate


    اندک

  • sapped


    هدر رفته


  • افته

  • wasted


    سجده کن

  • effete


    سست

  • prostrate


    از هوش رفتن

  • languid


    سجده کرد

  • faint


    آستنیک

  • prostrated


    بي عرضه

  • asthenic


    غمگین کردن

  • wimpy


    غیر اساسی

  • wimpish


    مناقصه

  • unsubstantial


    نرم

  • tender


    نرم شد


  • کم

  • softened


    رو به کاهش است

  • low


    رو به وخامت گذاشت

  • declining


    محو شده است

  • deteriorated


    شکننده

  • faded


    پایین و بیرون

  • fragile


    فرسوده

  • down-and-out


    خسته

  • decrepit


  • exhausted


antonyms - متضاد

  • mighty


    توانا


  • قدرتمند

  • rugged


    ناهموار

  • stalwart


    استوار

  • stout


    چاق و چله


  • قوی

  • energisedUK


    energisedUK

  • energizedUS


    energizedUS


  • محکم


  • سخت است

  • backboned


    ستون فقرات


  • سخت


  • سالم

  • fit


    مناسب

  • energetic


    پر انرژی

  • vigorous


    نیرومند شد

  • robust


    بدون آسیب

  • invigorated


    فعال

  • unimpaired


    قادر است

  • sturdy


    هاله


  • دلچسب


  • مقاوم

  • hale


    صدا


  • صدمه ندیده

  • hearty


    تقویت شده است

  • hardy


    توانمند


  • جامد

  • unscathed


  • strengthened


  • able-bodied