word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
احساس بسیار فعال و هیجان زده می کنید، به خصوص به این دلیل که مقدار زیادی قهوه نوشیده اید یا مواد مخدر مصرف کرده اید
-
به اینترنت متصل شده و قادر به استفاده از آن است
-
شیشه سیمی، پارچه و غیره دارای سیم است تا محکم یا سفت شود
-
توسط سیم به رایانه یا دستگاه دیگری متصل می شود
-
با استفاده از کامپیوتر و اینترنت
-
nervous or excited for example because of a future event or because you have drunk coffee or taken drugs
عصبی یا هیجان زده، به عنوان مثال به دلیل یک رویداد آینده، یا به این دلیل که قهوه نوشیده اید یا مواد مصرف کرده اید
-
حاوی سیم برای استحکام بیشتر یا شکل دادن به آن
-
یکی دیگر از مجموعه کلیدی پیوندهای سیمی، پیوند بین مردان بالغ است.
-
خطوط افقی و عمودی را به طور مساوی در قاب لوله کنید تا درب سیمی مشبک را تشکیل دهید.
-
I was so wired I couldn't sleep.
آنقدر سیم کشی شده بودم که نمی توانستم بخوابم.
-
من هنوز خیلی گیر افتاده بودم که نمی توانستم بخوابم.
example - مثال
-
wired headphones/headsets
هدفون/هدست سیمی
-
Wired internet connections are still useful.
اتصالات اینترنت سیمی هنوز مفید هستند.
-
همه انواع دستگاه های سیمی و بی سیم اکنون به اینترنت فعال هستند.
-
I had to rely on access to a wired network connection with my laptop which sometimes involved a long wait.
من مجبور بودم با لپ تاپم به اتصال شبکه سیمی اعتماد کنم که گاهی اوقات منتظر طولانی مدت بود.
-
A wired organization is potentially more open to change.
یک سازمان سیمی به طور بالقوه برای تغییر بازتر است.
-
در این عصر دیجیتال، کودکان برای سیم کشی به دنیا می آیند.
-
ما اکنون در حال پرورش یک نسل سیمی هستیم.
-
من قبل از مصاحبه کاملاً در جریان بودم.
-
من متوجه شدم که خوردن چیزی می تواند کمک کند اگر من بیش از حد کافئین مصرف کنم.
-
گاهی اوقات، بدون هیچ دلیل مشخصی، ممکن است همه بچهها دچار مشکل شوند.
-
a wired bra
یک سوتین سیمی
-
دامن ها لبه های سیمی داشتند تا دایره ای سفت تشکیل دهند.
synonyms - مترادف
-
connected
متصل
-
corded
با سیم
-
cabled
کابل کشی شده
-
circuited
مدار شده
-
hooked up
وصل شد
antonyms - متضاد
-
unwired
بدون سیم
-
wireless
بي سيم
-
offline
آفلاین