word - لغت

withholding || دریغ کردن

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

wɪðˈhəʊld

UK :

wɪðˈhoʊld

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [withholding] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • to withhold information/support


    پنهان کردن اطلاعات/پشتیبانی

  • During the trial the prosecution was accused of withholding crucial evidence from the defence.


    در جریان محاکمه، دادستان متهم به پنهان کردن مدارک مهم از دفاع شد.

  • Police are withholding the dead woman's name until her relatives have been informed.


    پلیس نام زن کشته شده را تا زمانی که به بستگانش اطلاع داده نشود، مخفی می کند.

  • She withheld her rent until the landlord agreed to have the repairs done.


    او اجاره خود را تا زمانی که صاحبخانه با انجام تعمیرات موافقت کرد خودداری کرد.

  • The government is planning to withhold benefit payments from single mothers who refuse to name the father of their child.


    دولت قصد دارد از پرداخت مزایای مادران مجردی که از نام بردن نام پدر فرزند خود امتناع می کنند، خودداری کند.

  • Has the government been withholding crucial information?


    آیا دولت اطلاعات مهم را پنهان کرده است؟

  • The governor said he would withhold judgment until he receives the committee’s report.


    فرماندار گفت تا زمانی که گزارش کمیته را دریافت نکند از قضاوت خودداری خواهد کرد.

  • The director is facing disciplinary action after the inquiry found he deliberately withheld vital information.


    این مدیر پس از اینکه تحقیقات نشان داد او عمداً اطلاعات حیاتی را مخفی کرده است، با برخورد انضباطی روبرو است.

  • The client's name and address have been withheld for security reasons.


    نام و آدرس مشتری به دلایل امنیتی مخفی شده است.

  • withhold approval/support


    خودداری از تایید/حمایت

  • withhold funding/payment


    عدم پرداخت بودجه/پرداخت

synonyms - مترادف

  • restraining


    مهار کردن

  • confining


    محدود کردن

  • curbing


    بازدارنده

  • deterring


    مانع

  • hindering


    منع

  • prohibiting


    محدود کننده

  • restrictive


antonyms - متضاد

  • revelation


    افشا

  • disclosure


    افشای


  • انتشار