word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
شخص، ماشین یا وسیله نقلیه ای که کارهای زیادی انجام می دهد، به خصوص زمانی که کار سخت یا خسته کننده باشد
-
ماشین یا وسیله نقلیه ای که می توان از آن برای انجام کارهای زیادی استفاده کرد
-
شخصی که کارهای زیادی انجام می دهد، مخصوصاً از نوعی که ضروری است اما جالب نیست
-
a machine that operates without failing for long periods although it might not be very interesting or exciting
ماشینی که برای مدت طولانی بدون از کار افتادن کار می کند، اگرچه ممکن است خیلی جالب یا هیجان انگیز نباشد
-
a machine piece of equipment or vehicle that you can trust to work well and that you can use to do a lot of work
ماشین، قطعه یا وسیله نقلیه ای که بتوانید به خوبی کار کند و بتوانید از آن برای انجام کارهای زیادی استفاده کنید
-
کسی که خیلی سخت کار می کند یا ساعت های طولانی کار می کند
-
او می خواهد به عنوان یک اسب کار شناخته شود نه یک اسب لباس.
-
کانینگهام اسب کار دفاعی تیم است.
-
آنها اسب های کار قابل توجهی هستند، دو زمانه، محکم و بسیار زشت.
-
اما اسب کار واقعی عملیات گالاپاگوس، زیربنای کوچکی به نام آلوین بود.
-
Her strengths are her experienced pilots and her well-tested technology which make her a reliable workhorse.
نقاط قوت او خلبانان با تجربه و فن آوری آزمایش شده او است که او را به یک اسب کاری قابل اعتماد تبدیل می کند.
-
The aircraft was the standard workhorse of Soviet medium-haul routes a Tupolev 154 jet six seats abreast.
این هواپیما اسب کار استاندارد مسیرهای مسافت متوسط شوروی بود، یک جت توپولف 154، شش صندلی کنار هم.
-
هواپیمای بوئینگ 707 در گذشته به عنوان اسب کاری سفرهای هوایی شناخته می شد.
-
The microcomputer which is usually recognized as the part with the keyboard on top is the workhorse of the system.
میکروکامپیوتر که معمولاً به عنوان بخشی با صفحه کلید در بالا شناخته می شود، اسب بخار کار سیستم است.
example - مثال
-
a willing/reliable workhorse
یک اسب کار مشتاق/قابل اعتماد
-
موتور بخار اسب کار انقلاب صنعتی بود.
-
این شرکت شروع به بررسی چگونگی توسعه اسب کار خود، 737، در آینده کرده است.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
استاد
-
کارفرما
-
رئیس
-
supervisor
سرپرست
-
manageress
مدیر
-
کارگردان
-
سرکارگر
-
foreman
رهبر
-
مدیر اجرایی
-
مدیر عامل
-
CEO
مدیریت
-
ناظر
-
برده ران
-
superintendent
رئيس جمهور
-
overseer
اصلی
-
slavedriver
هونچو
-
مرد رئیس
-
managing director
سر هونچو
-
سر زن
-
سر مرد
-
honcho
Warning: Undefined array key 20 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 21 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
head honcho
Warning: Undefined array key 22 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 23 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 24 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589