word - لغت

worse || بدتر

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/wɜːs/

UK :

/wɜːrs/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [worse] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The rooms were awful and the food was worse.


    اتاق ها افتضاح بود و غذا بدتر.

  • The weather got worse during the day.


    هوا در طول روز بدتر شد.

  • I've been to far worse places.


    جاهای خیلی بدتری هم رفته ام

  • The film was no worse than many others he made in the 1930s.


    این فیلم بدتر از بسیاری از فیلم های دیگر او در دهه 1930 نبود.

  • The interview was much worse than he had expected.


    مصاحبه خیلی بدتر از آن چیزی بود که او انتظار داشت.

  • The area seemed almost worse than the city he had left.


    منطقه تقریبا بدتر از شهری بود که او ترک کرده بود.

  • There's nothing worse than going out in the cold with wet hair.


    هیچ چیز بدتر از بیرون رفتن در سرما با موهای خیس نیست.

  • It's much worse for the parents than it is for the child.


    برای والدین خیلی بدتر از بچه است.

  • They were trying to prevent an even worse tragedy.


    آنها در تلاش بودند تا از یک تراژدی بدتر جلوگیری کنند.

  • The crisis was getting worse and worse.


    بحران بدتر و بدتر می شد.

  • Don't tell her that—you'll only make things worse.


    این را به او نگویید - فقط اوضاع را بدتر خواهید کرد.

  • Could things get any worse?


    ممکن است اوضاع بدتر شود؟

  • Never mind—it could be worse (= although the situation is bad it is not as bad as it might have been).


    مهم نیست - می تواند بدتر باشد (= اگرچه وضعیت بد است، اما آنقدرها هم که ممکن است بد نیست).

  • The situation was worse than he had imagined.


    وضعیت بدتر از آن چیزی بود که او تصور می کرد.

  • It's not just the government's poor ratings in the opinion polls. It's worse than that.


    این فقط رتبه ضعیف دولت در نظرسنجی ها نیست. از اون بدتره

  • Killing someone is considered morally worse than letting them die.


    کشتن یک نفر از نظر اخلاقی بدتر از این است که بمیرد.

  • If he gets any worse, we'll call the doctor.


    اگر بدتر شد با دکتر تماس می گیریم.

  • He told her she'd let them down and she felt worse than ever.


    او به او گفت که آنها را ناامید می کند و او بدتر از همیشه احساس می کرد.

  • She seems worse than she was yesterday.


    او بدتر از دیروز به نظر می رسد.

  • At the last minute the hero saves her from a fate worse than death.


    در آخرین لحظه قهرمان او را از سرنوشتی بدتر از مرگ نجات می دهد.

  • I shall have to miss the party worse luck!


    باید جشن را از دست بدهم، بدشانسی!

  • Ignoring the problem will make it worse.


    نادیده گرفتن مشکل آن را بدتر می کند.

  • The news got dramatically worse.


    خبر بدتر شد.

  • The problem became progressively worse.


    مشکل به تدریج بدتر شد.

  • The problem is getting worse all the time.


    مشکل همیشه بدتر می شود.

  • Things could be a sight worse (= much worse) than they are.


    همه چیز می تواند یک منظره بدتر (= بسیار بدتر) از آنچه هست باشد.

  • Things were about to get very much worse.


    قرار بود اوضاع خیلی بدتر شود.

  • We've run out of coffee. Worse still we can't get any more until tomorrow.


    قهوه ما تمام شده است. بدتر از آن، تا فردا دیگر نمی توانیم.

  • I feel even worse today!


    امروز حالم بدتر شده!

  • The pain grew worse.


    درد بدتر شد.

  • Getting married seemed a fate worse than death.


    ازدواج سرنوشتی بدتر از مرگ به نظر می رسید.

synonyms - مترادف

  • inferior


    پست تر

  • poorer


    فقیرتر

  • shoddier


    ضعیف تر

  • direr


    بدتر

  • dodgier


    طفره زن

  • grottier


    زشت تر

  • hackier


    هک تر

  • junkier


    آشغال

  • lousier


    فقیر


  • آبله زن

  • poxier


    طناب برقی

  • ropier


    غمگین تر

  • sadder


    کهنه تر

  • shabbier


    غمگین

  • sorrier


    تاودریر

  • tawdrier


    سطل زباله

  • trashier


    با کیفیت پایین تر

  • of inferior quality


    نه به خوبی

  • of poorer quality


    نه چندان خوب


  • نه به اندازه مطلوب


  • آنقدر خوشایند نیست


  • وحشتناک تر

  • not as favorable


    فاسد


  • بدبخت

  • not as pleasing


  • not as pleasant


  • badder


  • awfuller


  • terribler


  • rottener


  • wretcheder


antonyms - متضاد


  • بهتر