borne
base info - اطلاعات اولیه
borne - متحمل شد
verb - فعل
/bɔːrn/
UK :
/bɔːn/
US :
family - خانواده
google image
example
-
مثال
waterborne diseases
بیماری های منتقله از آب
food-borne illnesses
بیماری های ناشی از غذا
airborne
هوابرد
waterborne
موجود در آب
synonyms
-
مترادف
endured
تحمل کرد
tolerated
شجاع
braved
تحمل کردن
ایستاد
stood
رنج
suffered
معده
stomached
شکسته
brooked
تحت
undergone
رعایت کرد
abided
پایدار
sustained
صورت
countenanced
اقامت
abode
مقاومت کرد
withstood
گرفته شده
taken
با تجربه
experienced
هک شده است
hacked
پشتیبانی
supported
مناقصه شده است
bidden
داده شده
bided
جذب شده است
absorbed
بلعیده شد
swallowed
جذب کنند
absorpt
ملاقات کرد
met
پذیرفته
resisted
پوشیده
admitted
هوازده
worn
سوراخ شده
weathered
رسیدگی می شود
tholed
مجاز است
handled
permitted
antonyms
-
متضاد