thing
thing - چیز
noun - اسم
UK :
US :
ایده، عمل، احساس، یا واقعیتی که کسی فکر میکند، انجام میدهد، میگوید، یا درباره آن صحبت میکند، یا اتفاق میافتد
شیئی که بدون گفتن نامش در مورد آن صحبت می کنید یا نام آن را نمی دانید
به عنوان بخشی از یک عبارت منفی به معنای هر چیزی استفاده می شود
used to talk to or about a person or animal when you are describing what they are like or showing sympathy for them
برای صحبت با یک شخص یا حیوان یا در مورد آن استفاده می شود، زمانی که شما در حال توصیف شخصیت آنها هستید یا با آنها ابراز همدردی می کنید.
برای گفتن چیزی در مورد بخش خاصی از یک موقعیت، شخص و غیره استفاده می شود
زمانی که نیازی به گفتن نام ندارید یا زمانی که نام را نمی دانید استفاده می شود
یک چیز - زمانی استفاده می شود که مطمئن نیستید آن چیز چیست
یک چیز محکم
نوع خاصی از چیزها، یا یکی از گروهی از چیزها
a particular kind of thing or one of a group of things. Article is very formal and is used especially in the phrase an article of clothing
نوع خاصی از چیزها، یا یکی از گروهی از چیزها. مقاله بسیار رسمی است و به ویژه در عبارت یک مقاله لباس استفاده می شود
شیئی که کسی ساخته است، مخصوصاً شیئی که بسیار قدیمی و دارای ارزش تاریخی است
a thing – used especially when you cannot remember the name of the thing but often the other person knows what you are talking about
یک چیز - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که نام آن چیز را به خاطر نمی آورید، اما اغلب طرف مقابل می داند که در مورد چه چیزی صحبت می کنید.
برای اشاره تقریبی به یک شی یا اجتناب از نامگذاری آن استفاده می شود
دارایی های شما یا مجموعه خاصی از دارایی های شما
a particular set of objects
مجموعه ای خاص از اشیاء
برای اشاره تقریبی به یک ایده، موضوع، رویداد، عمل و غیره استفاده می شود.
واقعیت دقیق، شیء، ایده، رویداد و غیره
چیزی که دروغ یا کپی نیست
همان
everything that has been planned or discussed
هر چیزی که برنامه ریزی یا بحث شده است
بیشتر از هر چیز دیگری
در هر موقعیت یا موضوعی؛ در همه چیز
قبل از توصیف آنچه شما به خصوص می خواهید بدانید، گفت
برای اشاره به وضعیت عمومی استفاده می شود
اگر اتفاق خوبی افتاده باشد، خوش شانسی است که اتفاق افتاده است
در وضعیت فعلی
به جای هر چیزی برای تاکید بر آنچه می گویید استفاده می شود
نه هیچ چیز
نداشتن لباس مناسب برای یک موقعیت
شما نمی توانید کاری انجام دهید
برای صحبت در مورد یک اقدام خاص، توافق و غیره استفاده می شود.
آیا می توانید آن چیز را به من منتقل کنید؟
او به چیزهای شیرین (= غذاهای شیرین) علاقه زیادی دارد.
او به تازگی یکی از آن وسایل ورزشی را خریده است.
وقتی دارم باهات حرف میزنم خاموشش کن!
اینطور با او رفتار نکنید - او یک شخص است، نه یک چیز!
او در ساختن چیزها با دستانش خوب است.
او هیچ علاقه ای به افراد و چیزهای اطرافش نداشت.
کتابها ممکن است روزی به گذشته تبدیل شوند (= چیزی که دیگر وجود ندارد).
من باید چند چیز اساسی مثل نان و شیر بخرم.
کمکت کنم وسایلت را جمع کنی؟
وسایل شنا را با خود بیاورید.
من فقط چیزهای صبحانه را پاک می کنم.
وسایلت را (= کت و غیره) بپوش و برویم.
آنها در مورد چیزهای زیادی صحبت کردند، مانند کتاب، موسیقی و فیلم.
چیزهای زیادی در مورد من وجود دارد که او نمی داند.
یه چیز دیگه هم هست که باید بهت بگم
اتفاقات بد برای آدم های خوب میفته.
امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.
چیزهایی در سر دارد.
مهمترین چیز در زندگی لذت بردن است!
اولین چیزی که به ذهنش رسید گفت.
فراموش کردن او تنها کاری بود که در دنیا متوجه شدم نمی توانم انجام دهم.
او همه چیز (= موقعیت) را بسیار ملال آور یافت.
همه چیز (= همه چیز) را فراموش کنیم.
از جمله این که باید با پست ها سر و کار داشته باشم و حساب ها را نگه دارم.
من کمپینگ، کوهنوردی و این جور چیزها را دوست دارم.
چرا راز ما را به او گفتی؟ من چنین کاری نکردم!
چیزی به نام یک روز معمولی در این شغل وجود ندارد.
یک چیز مطمئن است - این یک شب به یاد ماندنی خواهد بود!
نکته اصلی که باید به خاطر داشته باشید خاموش کردن دزدگیر است.
همه چیز به طور کامل طبق برنامه پیش نرفته است.
هدف - شی
مورد
قطعه
چیز
عنصر
مقاله
جزء
contraption
ساخت و ساز
پیاده سازی
مواد
موضوع
apparatus
دستگاه
contrivance
تدبیر
ابزار
gadget
مکنده
sucker
ریزه کاری
trinket
ویجت
widget
بیت
کالا
commodity
جزییات
واحد
minutia
لوازم جانبی
همراهی
accessory
artefactUK
accompaniment
artifactUS
artefactUK
تازگی
artifactUS
چیزی
novelty
کنجکاوی
Gizmo
curio
gizmo