among

base info - اطلاعات اولیه

among - در میان

preposition - حرف اضافه

/əˈmʌŋ/

UK :

/əˈmʌŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [among] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a house among the trees


    خانه ای در میان درختان

  • They strolled among the crowds.


    در میان جمعیت قدم زدند.

  • I found the letter amongst his papers.


    نامه را در میان اوراقش پیدا کردم.

  • It's OK you're among friends now.


    اشکالی ندارد، شما اکنون در بین دوستان هستید.

  • A British woman was among the survivors.


    یک زن انگلیسی نیز در میان نجات یافتگان بود.

  • He was among the last to leave.


    او جزو آخرین کسانی بود که رفت.

  • This attitude is common among the under-25s.


    این نگرش در بین افراد زیر 25 سال رایج است.

  • ‘What was wrong with the job?’ ‘Well, the pay wasn't good among other things.’


    «این شغل چه مشکلی داشت؟» «خب، از جمله موارد دیگر، دستمزد خوب نبود.»

  • Discuss it among yourselves (= with each other) first.


    ابتدا بین خود (= با یکدیگر) بحث کنید.

  • They divided the money up among their three children.


    آنها پول را بین سه فرزندشان تقسیم کردند.

  • I saw a few familiar faces among the crowd.


    در میان جمعیت چند چهره آشنا دیدم.

  • Rescue teams searched among the wreckage for survivors.


    تیم های امداد در میان لاشه ها برای یافتن بازماندگان جستجو کردند.

  • a decision that has caused a lot of anger among women


    تصمیمی که خشم بسیاری را در میان زنان برانگیخته است

  • Relax you're amongst friends.


    آسوده باش، شما در میان دوستان هستید.

  • Talk about it among yourselves (= talk to each other about it without me) for a while.


    مدتی در این باره بین خود صحبت کنید (= بدون من با هم صحبت کنید).

  • She has worked as an estate agent among other things (= as well as other things).


    او به عنوان یک مشاور املاک در میان چیزهای دیگر (= و همچنین چیزهای دیگر) کار کرده است.

  • He divided the country among his sons.


    او کشور را بین پسرانش تقسیم کرد.


  • هزینه باید به طور مساوی بین شما سه نفر تقسیم شود.

  • She felt lonely among all these strange people.


    او در میان این همه آدم عجیب احساس تنهایی می کرد.

  • They discussed it among themselves.


    بین خود بحث کردند.

  • Among the problems we have to deal with improving education is probably the most difficult.


    در میان مشکلاتی که باید با آن دست و پنجه نرم کنیم، بهبود آموزش احتمالاً سخت ترین است.

synonyms - مترادف
  • amid


    در میان

  • amidst


    بین


  • اواسط

  • mid


    وسط

  • midst


    با


  • betwixt

  • amongst


    محاصره شده توسط

  • betwixt


    با هم

  • surrounded by


    احاطه شده توسط


  • در شرکت

  • encompassed by


    در وسط


  • در ضخامت


  • در داخل

  • in the midst of


    از طریق


  • که در


  • جنب


  • همراه با

  • in


    در بین


  • در کنار


  • بین گیر کرده


  • ساندویچ شده بین

  • flanked by


    ساندویچ شده توسط

  • stuck between


    از بین، از میان

  • sandwiched between


    به

  • sandwiched by


    از


  • در مرکز انگلستان

  • to


    در مرکز ایالات متحده

  • of


    گروه بندی شده توسط

  • in the centreUK


  • in the centerUS


  • grouped by


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

impede

لغت پیشنهادی

apartment

لغت پیشنهادی

gaps