talk

base info - اطلاعات اولیه

talk - صحبت

verb - فعل

/tɔːk/

UK :

/tɔːk/

US :

family - خانواده
talk
صحبت
talker
سخنگو
talkative
پرحرف
google image
نتیجه جستجوی لغت [talk] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Stop talking and listen!


    حرف نزن و گوش کن!

  • We talked on the phone for over an hour.


    بیش از یک ساعت تلفنی صحبت کردیم.

  • Who were you talking to just now?


    الان با کی حرف میزدی؟

  • Ann and Joe aren't talking to each other right now (= they refuse to speak to each other because they have argued).


    آن و جو در حال حاضر با یکدیگر صحبت نمی کنند (= آنها از صحبت با یکدیگر خودداری می کنند زیرا با هم بحث کرده اند).

  • Watch the scene where Don talks to himself in the mirror while shaving.


    صحنه ای را تماشا کنید که دان هنگام اصلاح با خود در آینه با خود صحبت می کند.

  • We looked around the school and talked with the principal.


    اطراف مدرسه را نگاه کردیم و با مدیر صحبت کردیم.

  • They talk a lot about the inspiration for their music.


    آنها در مورد الهام بخش موسیقی خود بسیار صحبت می کنند.


  • وقتی دور هم جمع می‌شوند، تمام حرفشان فوتبال است.

  • What are you talking about? (= used when you are surprised annoyed and/or worried by something that somebody has just said)


    چی میگی تو؟ (= زمانی استفاده می شود که از چیزی که کسی اخیراً گفته است متعجب، عصبانی و/یا نگران هستید)

  • I don't know what you're talking about (= used to say that you did not do something that somebody has accused you of).


    من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید (= می گفت شما کاری را انجام نداده اید که کسی شما را به آن متهم کرده است).

  • to talk openly/freely/publicly about something


    علنا/آزادانه/علنی درباره چیزی صحبت کردن

  • She started talking loudly to her friends about the film they'd just seen.


    او شروع به صحبت با صدای بلند با دوستانش در مورد فیلمی کرد که به تازگی دیده بودند.

  • Mary is talking of looking for another job.


    مریم داره دنبال کار دیگه ای میگه.

  • We often talked of the war.


    ما اغلب از جنگ صحبت می کردیم.

  • We talked ourselves hoarse, catching up on all the news.


    ما با خودمان خشن صحبت می‌کردیم و همه اخبار را دنبال می‌کردیم.

  • This situation can't go on. We need to talk.


    این وضعیت نمی تواند ادامه پیدا کند. ما باید صحبت کنیم.

  • The two sides in the dispute are finally willing to talk.


    دو طرف مناقشه در نهایت مایل به گفتگو هستند.

  • Talk with your doctor before radically changing your diet.


    قبل از تغییر رژیم غذایی خود با پزشک خود صحبت کنید.

  • Is there anything you'd like to talk about?


    آیا چیزی هست که بخواهید درباره آن صحبت کنید؟


  • ما می خواهیم در مورد این موضوع با مردم صحبت کنیم.


  • برای صحبت سیاسی

  • The baby is just starting to talk.


    کودک تازه شروع به صحبت می کند.

  • Alex can't talk yet—he's only just one year old.


    الکس هنوز نمی تواند صحبت کند - او فقط یک سال دارد.

  • We couldn't understand them because they were talking in Chinese.


    ما نمی توانستیم آنها را درک کنیم زیرا آنها به زبان چینی صحبت می کردند.

  • Are they talking Swedish or Danish?


    آیا آنها سوئدی صحبت می کنند یا دانمارکی؟

  • She talks a lot of sense.


    او خیلی منطقی صحبت می کند.

  • You're talking rubbish!


    داری حرف مفت میزنی!


  • ببین آیا می توانی با او حرف بزنی (= او را متقاعد کن که معقول باشد).

  • We're talking £500 for three hours' work.


    ما با 500 پوند برای سه ساعت کار صحبت می کنیم.

  • Do you know what this will cost? We’re talking megabucks here.


    آیا می دانید هزینه این کار چقدر خواهد بود؟ ما در اینجا با مگاباک صحبت می کنیم.

  • Don't phone me at work—people will talk.


    در محل کار با من تماس نگیرید - مردم صحبت خواهند کرد.

synonyms - مترادف

  • نشانی


  • سخن، گفتار

  • lecture


    سخنرانی

  • oration


    گفتمان


  • ارائه


  • گزارش


  • پایان نامه

  • dissertation


    خطبه

  • sermon


    disquisition

  • disquisition


    نطق آتشین

  • harangue


    سمپوزیوم

  • symposium


    اعلامیه

  • declamation


    سوراخ شدن

  • peroration


    سمینار

  • seminar


    پخش کردن

  • spiel


    whaikorero

  • whaikorero


    تخصیص

  • allocution


    فرو ریختن

  • descant


    epilogueUK

  • epilogueUK


    epilogUS

  • epilogUS


    نصیحت

  • exhortation


    تسبیح

  • expatiation


    موعظه

  • homily


    مونولوگ انگلستان

  • monologueUK


    مونولوگ ایالات متحده

  • monologUS


    پیش انتخابی

  • prelection


    بازگو کردن

  • recitation


    کف کشی

  • screed


    صحبت با گچ

  • chalk talk


    انتقاد تند

  • diatribe


antonyms - متضاد
  • listening


    استماع


  • شنیدن

لغت پیشنهادی

virtually

لغت پیشنهادی

kneecap

لغت پیشنهادی

israeli