use

base info - اطلاعات اولیه

use - استفاده کنید

verb - فعل

/juːz/

UK :

/juːz/

US :

family - خانواده
usage
استفاده
use
استفاده کنید
disuse
استفاده نکردن
misuse
سوء استفاده
reuse
استفاده مجدد
usefulness
مفید بودن
uselessness
بی فایده بودن
user
کاربر
reusable
قابل استفاده مجدد
disused
بلا استفاده
useful
مفید
useless
قابل استفاده
usable
به درد نخور
unusable
بی فایده
usefully
---
uselessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [use] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Can I use the photocopier?


    آیا می توانم از دستگاه فتوکپی استفاده کنم؟

  • He makes beer using traditional methods.


    او با روش های سنتی آبجو درست می کند.

  • The applicator makes the glue easy to use.


    اپلیکاتور استفاده از چسب را آسان می کند.


  • آیا تا به حال از این نرم افزار استفاده کرده اید؟

  • The oven looked as if it had never been used.


    فر به نظر می رسید که گویی هرگز استفاده نشده است.

  • How often do you use (= travel by) the bus?


    چند وقت یکبار از اتوبوس (= سفر با) استفاده می کنید؟


  • آنها توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به یک توافق دست یابند.

  • a little-used path through the wood


    مسیری کم استفاده از میان چوب

  • a widely used technique for assessing the strength of metals


    یک تکنیک پرکاربرد برای ارزیابی استحکام فلزات


  • من اطلاعاتی دارم که ممکن است بتوانید از آنها استفاده کنید (= برای کسب مزیت).

  • We used a carrot for the snowman’s nose.


    ما از هویج برای بینی آدم برفی استفاده کردیم.

  • chemicals that are used for cleaning


    مواد شیمیایی که برای تمیز کردن استفاده می شود

  • Police used tear gas to disperse the crowds.


    پلیس برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور استفاده کرد.

  • This tree bark can be used to make a black dye.


    از این پوست درخت می توان برای تهیه رنگ سیاه استفاده کرد.

  • The building is currently being used as a warehouse.


    این ساختمان در حال حاضر به عنوان انبار مورد استفاده قرار می گیرد.

  • You can't keep using your bad back as an excuse.


    شما نمی توانید مدام از کمر بد خود به عنوان بهانه استفاده کنید.


  • از این دارو در درمان سرطان نیز استفاده می شود.

  • This type of heater uses a lot of electricity.


    این نوع بخاری برق زیادی مصرف می کند.

  • I hope you haven't used all the milk.


    امیدوارم از همه شیر استفاده نکرده باشید.


  • این رنگ بسیار گران است، پس لطفا از آن کم استفاده کنید.

  • The poem uses simple language.


    در شعر از زبان ساده استفاده شده است.

  • That's a word I never use.


    این کلمه ای است که من هرگز استفاده نمی کنم.

  • You have to use the past tense.


    شما باید از زمان گذشته استفاده کنید.

  • ‘Ethics’ and ‘morality’ are often used interchangeably.


    «اخلاق» و «اخلاق» اغلب به جای هم استفاده می‌شوند.

  • ‘Pop art’ is a term used to describe a movement that began in the 1950s.


    پاپ آرت اصطلاحی است که برای توصیف جنبشی استفاده می شود که در دهه 1950 آغاز شد.

  • Can't you see he's just using you for his own ends?


    آیا نمی بینید که او فقط از شما برای اهداف خود استفاده می کند؟

  • I felt used.


    احساس استفاده کردم

  • Most of the inmates have used drugs at some point in their lives.


    اکثر زندانیان در مقطعی از زندگی خود مواد مخدر مصرف کرده اند.

  • She's been using since she was 13.


    او از 13 سالگی استفاده می کند.

  • the factors that make people likely to use heroin


    عواملی که افراد را مستعد مصرف هروئین می کند


  • من فکر می کنم همه ما می توانیم بعد از آن از یک نوشیدنی استفاده کنیم!

synonyms - مترادف
  • usage


    استفاده


  • کاربرد

  • utilizationUS


    استفاده ایالات متحده

  • appliance


    دستگاه


  • استخدام

  • adoption


    فرزندخواندگی

  • implementation


    پیاده سازی

  • utilisationUK


    UtilizationUK


  • مدیریت

  • administering


    اداره کردن

  • applying


    اعمال کردن

  • enjoyment


    لذت بردن


  • mobilisationUK

  • mobilisationUK


    بسیج ایالات متحده

  • mobilizationUS


    حروف بزرگ

  • capitalization


    گسترش

  • deployment


    دستکاری - اعمال نفوذ

  • manipulation


    عمل


  • تخلیه

  • discharge


    تلاش

  • exertion


    مانور ایالات متحده

  • maneuveringUS


    مانور انگلستان

  • manoeuvringUK


    یوزانس

  • usance


    ورزش


  • رسیدگی

  • handling


    کنترل


  • با استفاده از ایالات متحده

  • utilizingUS


    مخارج

  • expenditure


    به بار آوردن

  • bringing to bear


    استفاده از انگلستان

  • utilisingUK


antonyms - متضاد
  • disuse


    استفاده نکردن

  • nonuse


    عدم استفاده

  • abandonment


    رها شدن

  • dereliction


    مهجوریت

  • desuetude


    بی بندوباری

  • insuetude


    insuetude

  • inusitation


    استعمال


  • کهنگی

  • obsolescence


    منسوخ بودن

  • obsoleteness


    بیکاری

  • unemployment


    قطع

  • unuse


    بی توجهی

  • discontinuance


    جهل

  • neglect


  • ignorance


لغت پیشنهادی

avo

لغت پیشنهادی

unjust

لغت پیشنهادی

astounding