permission
permission - اجازه
noun - اسم
UK :
US :
اگر شما اجازه انجام کاری را دارید، رسما مجاز به انجام آن هستید
وقتی به کسی رسما گفته می شود که اجازه انجام کاری را دارد
اگر به کسی اجازه انجام کاری داده شود، اجازه انجام آن را دارد
عمل اجازه دادن به کسی برای انجام کاری یا اجازه دادن به چیزی
عمل اجازه دادن به چیزی یا اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
سند رسمی که به کسی اجازه انجام کاری را می دهد
Reproduced by permission of the Syndics of Cambridge University Library.
با مجوز Syndics of University University Cambridge تکثیر شده است.
برای بازدید از زندان باید مجوز رسمی می گرفتم.
Councillors complained that the full council should have been consulted before planning permission was given.
شورایاران شکایت داشتند که قبل از دادن مجوز برنامه ریزی باید با شورای کامل مشورت می شد.
In short planning permission was effectively withheld.
به طور خلاصه، مجوز برنامه ریزی عملاً متوقف شد.
Planning permission was not required from the Department in London.
مجوز برنامه ریزی از وزارت لندن مورد نیاز نبود.
تغییرات در کتاب همه با اجازه نویسنده انجام شده است.
ما اجازه نداریم بدون اجازه کشاورز اینجا کمپ بزنیم.
اما بسیاری از بازیکنان کوچکتر به صورت مستقل یا با اجازه آرلانوها فعالیت می کنند.
Allen Ginsberg gave us permission and demanded accountability.
آلن گینزبرگ به ما اجازه داد و خواستار پاسخگویی شد.
ابداع روش هایی برای انجام کارها؛ تا ببیند چه چیزی لازم است و بدون اجازه به آن حمله کند.
In fact he says he needs written permission a week in advance before delivery lorries can get to his home.
در واقع، او میگوید که یک هفته قبل قبل از رسیدن کامیونهای تحویل به خانهاش، به اجازه کتبی نیاز دارد.
شما باید برای تمام مخارج عمده اجازه بخواهید.
پس از متقاعد کردن بسیار، اجازه صحبت با پناهندگان در کمپ داده شد.
The school has been refused permission to expand.
اجازه گسترش مدرسه داده نشده است.
All minors must seek parental permission to marry.
همه افراد زیر سن قانونی باید به دنبال اجازه والدین برای ازدواج باشند.
هیچ مجوز رسمی برای برگزاری این رویداد داده نشده است.
شما نباید ملک خود را بدون کسب اجازه از وام دهنده خود اجاره دهید.
او باید از پدر و مادرش برای تست بازیگری برای نمایش اجازه می گرفت.
او بدون اجازه ماشین را گرفت.
با اجازه شما می خواهم چند کلمه بگویم.
اشعار تجدید چاپ شده با اجازه نویسنده
ناشر مسئول اخذ مجوزهای لازم برای تکثیر تصاویر است.
The report recommends that all planning permissions for quarrying in national parks should expire in ten years.
این گزارش توصیه میکند که تمام مجوزهای برنامهریزی برای استخراج معادن در پارکهای ملی باید طی ده سال منقضی شود.
اگر پنجره را باز کنم اشکالی ندارد؟
آیا می توانم تلفن شما را قرض بگیرم؟
من از پرسیدن متنفرم، اما آیا می توانم تلفن شما را قرض بگیرم؟
آیا شما یک جفت دستکش دارید که بتوانم برای عصر قرض بگیرم؟
آیا اگر پنج دقیقه زودتر از آنجا بیرون بیایم، خوب می شود؟
آیا شانسی وجود دارد که بتوانیم شب قبل از پرواز در خانه شما بمانیم؟
آیا خوب است کیفم را اینجا بگذارم؟
بله حتما.
Go ahead.
برو جلو.
That's fine.
خوبه.
ترجیح میدم اینکارو نکنی،اگه اشکالی نداره
ترجیح میدم از کس دیگه ای بپرسی
اگر شخص دیگری هست که بتوانید بپرسید، ممنون می شوم.
ما نتوانستیم مجوز فیلمبرداری در Primrose Hill را بگیریم.
من به کسی اجازه چاپ یا کپی آن را ندادم.
به او اجازه سفر سه ماهه به آسیا داده شد.
کارکنان نمی توانند بدون اجازه صریح مدیر، زودتر از موعد خارج شوند.
شورا مجوز کلی برای ساخت یک خانه در زمین اعطا کرد.
تصاویر با اجازه مهربانی از کتابخانه بریتانیا تکثیر شده است.
authorisationUK
مجوز انگلستان
authorizationUS
مجوز ایالات متحده
consent
رضایت
licence
مجوز
تصویب
قدرت
کمک هزینه
allowance
موافقت
assent
ترخیص کالا از گمرک
clearance
تحریم
پذیرش - پذیرفته شدن
تایید
acceptance
دسترسی داشته باشید
acquiescence
صورت
endorsement
اعتبارنامه
معافیت
countenance
ترک کردن
credentials
دستور
dispensation
درست
رنج
mandate
توافق
ratification
موافقت رسمی
پشتیبان
sufferance
برکت
استحقاق
approbation
آزادی
backing
blessing
entitlement
prohibition
ممنوعیت
ممنوع کردن
constraint
محدودیت
forbiddance
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
restraint
بار
مسدود کردن
تحریم
embargo
دستور
injunction
مهلت قانونی
interdiction
جلوگیری
سرکوب
moratorium
رد صلاحیت
prevention
منع
proscription
غیر قانونی بودن
نفی
suppression
انسداد
banning
غیرقانونی کردن
barring
توقف
disqualification
وتو
forbidding
محروم کردن
illegality
انکار
negation
عدم اجازه
obstruction
اجازه ندادن
outlawing
prohibiting
stoppage
veto
debarment
denial
disallowance
disallowing