car

base info - اطلاعات اولیه

car - ماشین

noun - اسم

/kɑːr/

UK :

/kɑː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [car] در گوگل
description - توضیح
  • a vehicle with four wheels and an engine that can carry a small number of passengers


    وسیله نقلیه ای با چهار چرخ و یک موتور که می تواند تعداد کمی مسافر را حمل کند

  • a train carriage


    یک واگن قطار

  • the part of a lift balloon, or airship in which people or goods are carried


    بخشی از آسانسور، بالون یا کشتی هوایی که در آن افراد یا کالاها حمل می شود

  • the abbreviation for capital adequacy ratio


    مخفف نسبت کفایت سرمایه


  • وسیله نقلیه جاده ای با موتور، چهار چرخ و صندلی برای تعداد کمی از افراد


  • بخشی از قطار که برای اهداف خاصی استفاده می شود

  • any of the separate parts of a train in which the passengers sit


    هر یک از قسمت های جداگانه قطار که مسافران در آن می نشینند

  • a part of a train that is used for carrying goods or animals


    بخشی از قطار که برای حمل کالا یا حیوانات استفاده می شود


  • وسیله نقلیه جاده ای با موتور، معمولاً چهار چرخ، و صندلی برای یک تا پنج نفر


  • ماشین نیز بخشی از قطار است

  • abbreviation for capital adequacy ratio


    مخفف برای نسبت کفایت سرمایه

  • Cars were parked on both sides of the road.


    ماشین ها در دو طرف جاده پارک شده بودند.

  • Further reports on lighting and car loans will be presented to the council in coming months.


    گزارش های تکمیلی در خصوص وام روشنایی و خودرو در ماه های آینده به شورا ارائه خواهد شد.

  • But that law can't be used to stop people selling heaters at car boot sales.


    اما این قانون نمی تواند برای جلوگیری از فروش بخاری در فروش چکمه های اتومبیل استفاده شود.

  • I stayed in the dining car drinking a glass of red wine.


    در ماشین ناهار خوری ماندم و یک لیوان شراب قرمز خوردم.


  • در صورت نیاز می توانید امروز ماشین مرا به محل کار ببرید.

  • To make such trips affordable, students drive their own cars, following the teachers.


    برای مقرون به صرفه ساختن چنین سفرهایی، دانش‌آموزان با تعقیب معلمان با ماشین شخصی خود رانندگی می‌کنند.

  • Out on the street the man escorted Lee to a green-and-white squad car.


    مرد در خیابان لی را تا یک ماشین سبز و سفید اسکورت کرد.

  • That car collided with the vehicle in which Waltrick was riding.


    آن ماشین با وسیله نقلیه ای که والتریک سوار آن بود برخورد کرد.

  • He had trouble getting the car on the phone and he finally located one.


    او برای گرفتن تلفن با ماشین مشکل داشت و بالاخره یکی را پیدا کرد.

  • The car where Uday met his fate?


    ماشینی که عدی به سرنوشتش رسید؟

example - مثال
  • Paula got into the car and drove off.


    پائولا سوار ماشین شد و رفت.

  • How did you come?’ ‘By car.’


    چطور آمدی؟» «با ماشین.»

  • Are you going in the car?


    تو ماشین میری؟

  • Her husband was driving the car at the time of the accident.


    شوهرش در زمان حادثه رانندگی می کرد.

  • Where can I park the car?


    کجا می توانم ماشین را پارک کنم؟

  • There were parked cars on both sides of the road.


    دو طرف جاده ماشین های پارک شده بود.

  • a car driver/manufacturer/dealer


    یک راننده / تولید کننده / فروشنده ماشین

  • a car accident/crash


    تصادف / تصادف

  • I can't find my car keys.


    من نمی توانم کلید ماشینم را پیدا کنم.

  • Several cars went off the rails.


    چند ماشین از ریل خارج شدند.

  • a sleeping/dining car


    ماشین خواب / ناهار خوری

  • He pulled his car over at a small hotel.


    او ماشینش را در یک هتل کوچک کنار زد.

  • She swerved her car sharply to the right.


    ماشینش را به شدت به سمت راست منحرف کرد.

  • Her car skidded on a patch of ice.


    ماشینش روی تکه ای از یخ لغزید.

  • His car hit a van coming in the opposite direction.


    ماشینش به وانتی که در جهت مخالف می آمد برخورد کرد.

  • I lost control of the car and it spun off the road.


    کنترل ماشین را از دست دادم و ماشین از جاده خارج شد.

  • The red car suddenly pulled out in front of me.


    ماشین قرمز ناگهان از جلوی من بیرون کشید.

  • I'll wait for you in the car.


    تو ماشین منتظرت میمونم

  • It's too far to walk. I'll take the car.


    راه رفتن خیلی دور است. من ماشین رو میبرم

  • The kids all piled into the car.


    بچه ها همه داخل ماشین جمع شدند.

  • It's very expensive to run a car these days.


    این روزها راه اندازی ماشین بسیار گران است.

  • I have to take the car in for a service.


    برای سرویس باید ماشین را ببرم.

  • The car does 55 miles per gallon.


    ماشین 55 مایل در هر گالن انجام می دهد.

  • The car was doing over 100 miles an hour.


    ماشین بیش از 100 مایل در ساعت کار می کرد.


  • دولت می خواهد مردم بیشتری به جای خودروهای شخصی از حمل و نقل عمومی استفاده کنند.

  • The number of cars on the road is increasing all the time.


    تعداد ماشین ها در جاده ها همیشه در حال افزایش است.

  • Police in an unmarked car had been following the stolen vehicle for several minutes.


    پلیس با یک خودروی بی نشان از دقایقی پیش خودروی سرقتی را تعقیب کرده بود.

  • The robbers abandoned their getaway car and ran off.


    سارقان خودروی خود را رها کرده و فرار کردند.

  • The driver crashed the stolen car while being chased by the police.


    راننده در تعقیب و گریز پلیس با خودروی سرقتی تصادف کرد.

  • There was a line of parked cars in front of the building.


    صفی از ماشین های پارک شده جلوی ساختمان بود.

  • He opened the car door for her.


    در ماشین را برایش باز کرد.

synonyms - مترادف
  • automobile


    خودرو

  • motorcar


    موتور ماشین


  • خودکار


  • وسیله نقلیه

  • wheels


    چرخ ها

  • convertible


    قابل تبدیل


  • موتور


  • سوار شدن

  • jalopy


    ژلوپی

  • sedan


    سدان

  • banger


    بانگ

  • buggy


    حشره دار

  • bus


    اتوبوس

  • crate


    جعبه

  • hatchback


    هاچ بک

  • heap


    پشته


  • دستگاه

  • hardtop


    سقف سخت

  • hooptie


    هوپتی

  • jeep


    جیپ

  • limo


    لیموزین

  • limousine


    رودستر

  • roadster


    بمب


  • سطل

  • bucket


    کهنه، قدیمی

  • clunker


    انتقال

  • conveyance


    کوپه

  • coupe


    آشغال

  • junker


    سوار کردن

  • pickup


    زیر فشرده

  • subcompact


antonyms - متضاد
  • end


    پایان


  • هدف

لغت پیشنهادی

branch

لغت پیشنهادی

adhered

لغت پیشنهادی

ammo