vehicle

base info - اطلاعات اولیه

vehicle - وسیله نقلیه

noun - اسم

/ˈviːəkl/

UK :

/ˈviːəkl/

US :

family - خانواده
vehicular
وسیله نقلیه
google image
نتیجه جستجوی لغت [vehicle] در گوگل
description - توضیح

  • ماشینی با موتوری که برای بردن افراد یا اشیا از مکانی به مکان دیگر مانند ماشین، اتوبوس یا کامیون استفاده می شود.


  • چیزی که برای بیان و انتشار ایده ها، نظرات و غیره استفاده می کنید


  • یک فیلم، برنامه تلویزیونی و غیره که برای جلب توجه عمومی برای یکی از افراد در آن ساخته شده است


  • چیزی که به عنوان راهی برای دستیابی به یک نتیجه خاص استفاده می شود


  • نوع خاصی از سرمایه گذاری


  • ماشین، اتوبوس و غیره

  • a machine usually with wheels and an engine used for transporting people or goods, especially on land


    ماشینی که معمولاً دارای چرخ و موتور است که برای حمل و نقل افراد یا کالاها به ویژه در خشکی استفاده می شود

  • a way of achieving, producing, or expressing something


    راهی برای دستیابی، تولید یا بیان چیزی

  • a show film exhibition etc. that is used to show the special skills or qualities of one particular performer or artist


    نمایش، فیلم، نمایشگاه و غیره که برای نشان دادن مهارت ها یا ویژگی های خاص یک مجری یا هنرمند خاص استفاده می شود.

  • something used to transport people or goods, esp. something used on land or roads


    چیزی که برای حمل و نقل افراد یا کالاها استفاده می شود. چیزی که در زمین یا جاده ها استفاده می شود

  • a way of achieving something


    راهی برای رسیدن به چیزی

  • a car bus truck etc.


    ماشین، اتوبوس، کامیون و غیره

  • something that can be used as a way of achieving, producing, or expressing something


    چیزی که بتوان از آن به عنوان راهی برای دستیابی، تولید یا بیان چیزی استفاده کرد


  • یک نوع سرمایه گذاری

  • Only 373,804 vehicles were sold despite a massive £50million ad blitz by the industry.


    تنها 373804 وسیله نقلیه با وجود تبلیغات عظیم 50 میلیون پوندی توسط صنعت فروخته شد.

  • the use of TV soap operas as a vehicle for spreading public information


    استفاده از سریال های تلویزیونی به عنوان وسیله ای برای انتشار اطلاعات عمومی

  • The crew had been busy running cargo and vehicles on a waterborne Main Supply Route until just after midnight.


    خدمه تا ساعت بعد از نیمه شب مشغول حمل بار و وسایل نقلیه در مسیر اصلی تامین آب بودند.

  • Every road is blocked, every emergency vehicle trapped or wrecked, every hospital destroyed.


    هر جاده مسدود شده است، هر وسیله نقلیه اورژانسی به دام افتاده یا خراب است، هر بیمارستان ویران شده است.

  • The secret ballot was an important vehicle for freer elections.


    رای مخفی ابزار مهمی برای انتخابات آزادتر بود.

  • Smoking is allowed only inside vehicles, and the smokes must be extinguished inside those vehicles.


    استعمال دخانیات فقط در داخل وسایل نقلیه مجاز است و دودها باید در داخل آن خودروها خاموش شوند.


  • یک وسیله نقلیه موتوری

example - مثال
  • motor vehicles (= cars, buses, lorries, etc.)


    وسایل نقلیه موتوری (= اتومبیل، اتوبوس، کامیون و غیره)

  • Are you the driver of this vehicle?


    آیا شما راننده این وسیله نقلیه هستید؟

  • The police think that he was driving a stolen vehicle.


    پلیس فکر می کند که او در حال رانندگی یک وسیله نقلیه سرقتی است.

  • rows of parked vehicles


    ردیف وسایل نقلیه پارک شده

  • Art may be used as a vehicle for propaganda.


    هنر ممکن است به عنوان وسیله ای برای تبلیغات استفاده شود.

  • The play is an ideal vehicle for her talents.


    این نمایشنامه وسیله ای ایده آل برای استعدادهای اوست.

  • He was seen driving away and his vehicle registration number was given to the police.


    او در حال دور شدن دیده شد و شماره ثبت وسیله نقلیه اش به پلیس داده شد.

  • Hire a four-wheel-drive vehicle—there are lots of spots to discover off the beaten track.


    یک وسیله نقلیه چهار چرخ متحرک کرایه کنید—نقاط زیادی برای کشف خارج از مسیر وجود دارد.

  • She was blinded by the lights from an oncoming vehicle.


    او توسط چراغ های یک وسیله نقلیه روبرو کور شده بود.

  • Sniffer dogs were brought in to follow the men after they abandoned the vehicle in a ditch.


    سگ‌های مواد یاب برای تعقیب مردان پس از رها کردن وسیله نقلیه در یک گودال به داخل آورده شدند.

  • The bus crashed into a stationary vehicle.


    اتوبوس با خودروی ساکن تصادف کرد.

  • The city centre is off-limits to wheeled vehicles.


    در مرکز شهر تردد وسایل نقلیه چرخدار ممنوع است.

  • The president's car was being followed by a convoy of vehicles.


    خودروی رئیس جمهور را کاروانی از خودروها تعقیب می کردند.

  • The thieves escaped in a stolen vehicle.


    سارقان با خودروی سرقتی متواری شدند.

  • The vehicle was impounded as part of the police investigation.


    در ادامه تحقیقات پلیس این خودرو توقیف شد.


  • مجموع فروش خودرو نسبت به سال گذشته 5 درصد افزایش یافته است.

  • Two drivers escaped injury when their vehicles collided near Thirsk.


    دو راننده بر اثر برخورد خودروهایشان در نزدیکی تیرسک از جراحت نجات یافتند.

  • Vehicle crime has dropped by 16%.


    جرایم خودرو 16 درصد کاهش یافته است.

  • a vehicle equipped with a GPS receiver


    وسیله نقلیه مجهز به گیرنده GPS

  • car owners whose vehicles have been towed (away)


    صاحبان خودروهایی که وسایل نقلیه آنها یدک‌کش شده است (دور)

  • deaths from motor vehicle accidents


    مرگ و میر ناشی از تصادفات وسایل نقلیه موتوری

  • taxis and private-hire vehicles


    تاکسی و وسایل نقلیه شخصی اجاره ای

  • tighter controls on vehicle emissions


    کنترل های شدیدتر بر آلایندگی خودرو

  • vehicles running on biodiesel


    خودروهایی که با بیودیزل کار می کنند

  • vehicles running on lead-free petrol


    خودروهایی که با بنزین بدون سرب کار می کنند

  • Tanks and armoured vehicles were used against the rebels.


    از تانک ها و خودروهای زرهی علیه شورشیان استفاده شد.

  • The paths will separate cycles from motor vehicles.


    مسیرها چرخه ها را از وسایل نقلیه موتوری جدا می کند.

  • The photograph had been taken from the window of a moving vehicle.


    عکس از پنجره یک وسیله نقلیه در حال حرکت گرفته شده بود.

  • Thousands of thefts from vehicles are reported every day.


    روزانه هزاران سرقت از وسایل نقلیه گزارش می شود.

  • We heard the sound of a vehicle approaching.


    صدای نزدیک شدن ماشینی را شنیدیم.

  • The Students' Union is the main vehicle of communication for students in the college.


    اتحادیه دانشجویان وسیله اصلی ارتباط دانشجویان در دانشکده است.

synonyms - مترادف
  • automobile


    خودرو

  • wheels


    چرخ ها

  • car


    ماشین


  • خودکار

  • bus


    اتوبوس

  • van


    ون


  • کامیون


  • دستگاه

  • waggonUK


    waggonUK

  • wagonUS


    واگن US

  • jalopy


    ژلوپی

  • conveyance


    انتقال

  • crate


    جعبه

  • heap


    پشته

  • bicycle


    دوچرخه

  • motorcycle


    موتورسیکلت

  • buggy


    حشره دار

  • hooptie


    هوپتی

  • jeep


    جیپ

  • transport


    حمل و نقل


  • تاکسی

  • cab


    قایق


  • حامل


  • ارابه

  • chariot


    وسیله نقلیه موتوری

  • taxi


    وسیله حمل و نقل


  • سبد خرید

  • motorized vehicle


  • means of transport


  • cart


  • lorry


antonyms - متضاد
  • end


    پایان


  • هدف

  • weakness


    ضعف

  • inertia


    اینرسی

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • inactivity


    عدم فعالیت

  • impotence


    ناتوانی جنسی

لغت پیشنهادی

effortless

لغت پیشنهادی

feelings

لغت پیشنهادی

audits