sales

base info - اطلاعات اولیه

sales - حراجی

N/A - N/A

seɪlz

UK :

N/A

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sales] در گوگل
description - توضیح

  • تعداد کل محصولاتی که در یک دوره زمانی خاص فروخته می شوند

  • the part of a company that deals with selling products


    بخشی از یک شرکت که با فروش محصولات سر و کار دارد

  • the number of items sold


    تعداد اقلام فروخته شده

  • Sales is also the department that sells a company’s products


    فروش همچنین بخشی است که محصولات یک شرکت را می فروشد

  • AppleAssist, a combination help-line and sales force.


    AppleAssist، ترکیبی از خط کمک و نیروی فروش.

  • Halifax is offering to pay £500 million for Equitable's asset management business sales force and systems.


    هالیفاکس پیشنهاد پرداخت 500 میلیون پوند برای تجارت مدیریت دارایی، نیروی فروش و سیستم های Equitable را دارد.

  • Following the restructuring of the Chambers Harrap sales force Elaine Walker has been promoted to key accounts manager.


    پس از تغییر ساختار نیروی فروش چمبرز هارپ، الین واکر به عنوان مدیر حساب های کلیدی ارتقا یافت.


  • او بین خود و نیروی فروشش فاصله گرفت.


  • او هیچ ساختار شرکتی برای حفظ، هیچ ساختمان اداری بزرگ یا نیروی فروش برای ادامه دادن نداشت.

  • But unlike many computer-makers, Compaq makes all its sales through dealers, rather than by using its own sales force.


    اما برخلاف بسیاری از سازندگان رایانه، Compaq همه فروش های خود را به جای استفاده از نیروی فروش خود، از طریق نمایندگی ها انجام می دهد.

  • The Journal hears that an announcement on the sales force will be made internally this Monday and will not be made public.


    ژورنال می شنود که اطلاعیه ای در مورد نیروی فروش این دوشنبه به صورت داخلی اعلام خواهد شد و عمومی نخواهد شد.

example - مثال
  • US car sales got off to a hot start in January.


    فروش خودرو در ایالات متحده در ژانویه آغاز شد.

  • He works in sales.


    او در فروش کار می کند.

synonyms - مترادف
  • retail


    خرده فروشی

  • consumerism


    مصرف گرایی

  • merchandising


    بازرگانی


  • تجارت

  • wholesale


    عمده فروشی


  • بازار یابی


  • خريد كردن

  • selling


    فروش

  • trading


    هاکینگ ها

  • hawkings


    کسب و کار


  • وارد كردن

  • import


    خرید

  • purchasing


    قاچاق

  • traffickings


    مبادلات

  • exchanges


    معاملات

  • dealings


    دستفروشی ها

  • commerce


    خریداری کردن

  • transactions


    صادرات

  • peddlings


    ترافیک

  • buying


    معامله

  • export


    تبادل


  • دستفروشی

  • retailing


    فروشندگی


  • شاهین

  • transaction


  • dealing


  • trafficking



  • peddling


  • vending


  • hawking


antonyms - متضاد
  • nonintercourse


    غیر مقاربتی

لغت پیشنهادی

casualty

لغت پیشنهادی

wearisome

لغت پیشنهادی

borrowers