own
own - خود
adjective, pronoun - صفت، ضمیر
UK :
US :
used to emphasize that something belongs to or is connected with a particular person or thing and not any other
برای تأکید بر اینکه چیزی به شخص یا چیز خاصی تعلق دارد یا با آن ارتباط دارد و نه هیچ چیز دیگری استفاده می شود
برای تأکید بر اینکه شخصی کاری را بدون کمک یا دخالت شخص دیگری انجام داده یا ساخته است استفاده می شود
to have something which belongs to you especially because you have bought it been given it etc and it is legally yours
داشتن چیزی که به شما تعلق دارد، مخصوصاً به این دلیل که آن را خریده اید، به شما داده اند و غیره و قانوناً مال شما است
اعتراف به اینکه چیزی درست است
شکست دادن کسی به راحتی یا با مقدار زیاد
اگر مالک چیزی هستید، قانوناً متعلق به شماست
to own something – used when focussing on the fact that someone has the use of something rather than the fact that they legally own it
داشتن چیزی – زمانی استفاده میشود که بر این واقعیت تمرکز میکنیم که شخصی از چیزی استفاده میکند، به جای اینکه به طور قانونی مالک آن باشد.
داشتن چیزی
اگر چیزی متعلق به شماست، مالک آن هستید
داشتن سهام در یک شرکت
متعلق به کسی بودن - روی تابلوها، برچسب ها و غیره نوشته شده است
داشتن یا داشتن چیزی که قانوناً مال شماست
متعلق یا انجام شده توسط شخص یا چیز خاصی
تنها
بدون هیچ کمکی
اگر کاری را در زمان خود انجام دهید، آن را با سرعتی که می خواهید انجام دهید
در زمانی که به طور رسمی کار نمی کنید
داشتن چیزی که قانوناً به شما تعلق دارد
اعتراف کردن
شکست دادن کامل کسی یا بسیار بهتر از او بودن؛ برای عملکرد فوق العاده خوب
پذیرفتن و مسئول بودن چیزی
داشتن یا داشتن چیزی
پذیرفتن مسئولیت چیزی مانند یک ایده
تعلق یا ارتباط با یک شخص خاص به جای افراد دیگر
همسایگان ما به ما اجازه استفاده از گاراژ خود را دادند، اما ما واقعاً به یکی از گاراژ خود نیاز داریم.
با این حال، در مورد این موضوع کاهش مالیات، دول از اعتبار کمی برخوردار است.
این موسسه خیریه برای افراد بی خانمان مسکن فراهم می کند و به آنها کمک می کند خانه های خود را پیدا کنند.
اما هنگامی که به حرکت در آمد، دستگاه عظیم یک عروسی سنتی زندگی خاص خود را داشت.
He has three young daughters of his own and loses no time in stamping his authority on the entire brood.
او برای خودش سه دختر کوچک دارد و هیچ زمانی را برای نشان دادن اقتدار خود بر تمام فرزندان از دست نمی دهد.
چگونه یک خفاش پژواک های خود را پیگیری می کند و از گمراه شدن توسط پژواک دیگران اجتناب می کند؟
آنها ایده های خودشان را دارند، راه خودشان را می روند.
ایده خودش بود
من آن را با چشمان خود دیدم (= از شخص دیگری در مورد آن نشنیدم).
ماشین مال خودته؟
روز تعطیل شما متعلق به خودتان است (= می توانید آن را هر طور که می خواهید بگذرانید).
او شدیداً می خواهد زندگی خود را بگذراند (= مستقل باشد و هر کاری می خواهد بکند).
بچه های ما بزرگ شده اند و برای خودشان بچه دارند.
For reasons of his own (= particular reasons that perhaps only he knew about), he refused to join the club.
به دلایل خودش (= دلایل خاصی که شاید فقط خودش از آن خبر داشت)، از پیوستن به باشگاه امتناع کرد.
تصادف بدون تقصیر خودش اتفاق افتاد.
او می خواهد با شرایط خودش وارد این تجارت شود.
من به یک اتاق برای خودم نیاز دارم.
من بالاخره اتاق خودم را دارم.
باورهای شخصی / منحصر به فرد / خصوصی خودشان
مصمم بود راه خودش را برود.
من تقریباً به طور کامل در دنیای کوچک خودم بودم.
اکثر مردم با افزایش سن می خواهند در خانه های خود زندگی کنند.
همه لباس ها را خودش درست می کند.
او باید خودش غذا بپزد.
وقتی ترافیک اینقدر بد است، دوچرخه واقعاً خودش را نشان می دهد.
قسم می خورم روزی به او پس خواهم گرفت!
او ذهن خودش را دارد و از گفتن آنچه فکر می کند ترسی ندارد.
کامپیوتر من انگار ذهن خودش را دارد!
کسب و کار خوب نیست، اما ما می توانیم خودمان را حفظ کنیم.
او می تواند در یک مشاجره خود را در برابر هر کسی نگه دارد.
بیمار خود را نگه می دارد، اگرچه هنوز بسیار بیمار است.
او با یک گروه راک آواز می خواند، اما به تنهایی یک نوازنده جاز نیز هست.
او خیلی به صدای صدای خودش علاقه دارد.
من امروز در حال خودم هستم
او به تنهایی زندگی می کند.
او این کار را به تنهایی انجام داد.
من دوست دارم در خانه تنها باشم.
هفته آینده خودم به لندن می روم.
شخصی
متمایز
خاص
distinctive
ویژه
idiosyncratic
قابل احترام
مشخصه
respective
متمایز کردن
عجیب و غریب
شخصی سازی شده انگلستان
distinguishing
شخصی سازی شده ایالات متحده
peculiar
جداگانه، مجزا
personalisedUK
مختلف
personalizedUS
بیان
فردگرا
خاص انگلستان
disparate
خاص ایالات متحده
distinguished
خصوصی
انتخاب کنید
individualistic
امضا
particularisedUK
منحصر بفرد
particularizedUS
ضروری است
انحصاری
قابل شناسایی
signature
شناسایی
مستقل
especial
exclusive
identifiable
identifying
مشترک
shared
به اشتراک گذاشته شده است
متقابل
عمومی
گسترده
جمعی
مفصل
communal
اشتراکی
generic
جهانی
غالب
مسیر اصلی
prevailing
رایج است
mainstream
غیر اختصاصی
prevalent
بطور گسترده
nonspecific
معمولی
محبوب
استاندارد
منظم
روال
مرسوم
موجودی
آشنا
customary
کلاسیک
اجرا شده از آسیاب
ساده
عادی
جلگه
run-of-the-mill
commonplace
plain