myself

base info - اطلاعات اولیه

myself - خودم

pronoun - ضمیر

/maɪˈself/

UK :

/maɪˈself/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [myself] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I cut myself on a knife.


    خودم را با چاقو بریدم.

  • I wrote a message to myself.


    برای خودم پیام نوشتم

  • I found myself unable to speak.


    متوجه شدم که قادر به صحبت کردن نیستم.

  • I haven't been feeling myself recently (= I have not felt well).


    من اخیراً خود را احساس نکرده ام (= احساس خوبی نداشته ام).

  • I needed space to be myself (= not influenced by other people).


    من به فضایی نیاز داشتم تا خودم باشم (= تحت تأثیر دیگران نباشم).

  • I'll speak to her myself.


    من خودم با او صحبت خواهم کرد.

  • I myself do not agree.


    من خودم موافق نیستم.

  • I live by myself.


    من خودم زندگی میکنم

  • I painted the room all by myself.


    اتاق را خودم رنگ کردم.

  • I had a whole pizza to myself.


    یک پیتزای کامل برای خودم داشتم.

  • I bought myself a new coat.


    برای خودم مانتو نو خریدم.

  • I caught sight of myself in the mirror.


    خودم را در آینه دیدم.

  • Yes I thought to myself it's time to take a holiday.


    بله، با خودم فکر کردم، وقت آن است که تعطیلات را بگیرم.

  • I myself don't like a heavy meal at lunchtime.


    من خودم موقع ناهار غذای سنگین دوست ندارم.

  • I don't like a heavy meal at lunchtime myself.


    من خودم وقت ناهار غذای سنگین دوست ندارم.

  • My husband and myself were delighted with the gift.


    من و شوهرم از این هدیه خوشحال شدیم.

  • They very kindly invited my sister and myself to the inauguration.


    خیلی مهربانانه من و خواهرم را به مراسم تحلیف دعوت کردند.

  • I live by myself .


    من مجبور بودم تمام کار را به تنهایی انجام دهم.


  • خجالت میکشم بگم کل بشقاب رو خودم خوردم.

  • I'm ashamed to say I ate the whole plateful all by myself.


    میخوای منو تنها بذاری؟

  • Are you going to leave me all by myself?


    من به خصوص دوست ندارم به تنهایی سفر کنم.

  • I don't especially like travelling by myself.


    بعد از عمل برای اولین بار خودم موفق شدم دوش بگیرم.

  • I managed to take a shower by myself for the first time since the operation.


    من نمی توانم تمام آن جعبه ها را به تنهایی جابجا کنم.

  • I can't move all those boxes by myself.


    من هیچ وقت یک ساعت به خودم نمیرسم

  • I never get an hour to myself.


    من بین قرار ملاقات ها چند ساعت وقت داشتم، بنابراین فکر کردم که از کلیسای جامع دیدن کنم.

  • I had a couple of hours to myself between appointments so I thought I'd visit the cathedral.


    من معمولا یک ساعت یا بیشتر قبل از اینکه بقیه اعضای خانواده بلند شوند به خودم می پردازم و آن را دوست دارم.


  • من یک اتاق دو نفره برای خودم داشتم و فوق العاده بود.

  • I had a double room all to myself and it was wonderful.


    نیم ساعت تمام استخر را برای خودم داشتم.

  • For half an hour I had the whole pool to myself.


    بنابراین من می توانم همه شما را امروز عصر پیش خودم داشته باشم، نه؟


  • مطمئنم می دانی که من اخیراً خودم نبودم.

  • I'm sure you're aware that I haven't been myself lately.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

opponents

لغت پیشنهادی

boxcar

لغت پیشنهادی

porcelain