writer

base info - اطلاعات اولیه

writer - نویسنده

noun - اسم

/ˈraɪtər/

UK :

/ˈraɪtə(r)/

US :

family - خانواده
writing
نوشتن
rewrite
بازنویسی
written
نوشته شده است
unwritten
نانوشته
write
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [writer] در گوگل
description - توضیح
  • someone who writes books, stories etc especially as a job


    کسی که کتاب، داستان و غیره می نویسد، به خصوص به عنوان شغل

  • someone who has written something or who writes in a particular way


    کسی که چیزی نوشته یا به شیوه ای خاص می نویسد

  • someone who writes books, stories, or articles in as a job


    کسی که به عنوان شغل کتاب، داستان یا مقاله می نویسد


  • کسی که کتاب می نویسد، به ویژه آثار ادبی، یا کسی که کتاب خاصی نوشته است

  • someone who writes books about imaginary people or events


    کسی که درباره افراد یا رویدادهای خیالی کتاب می نویسد

  • someone who writes poems


    کسی که شعر می گوید

  • someone who writes plays


    کسی که نمایشنامه می نویسد

  • someone who writes plays – used especially in literary writing about playwrights in the past


    کسی که نمایشنامه می نویسد - به ویژه در نوشتن ادبی، در مورد نمایشنامه نویسان در گذشته استفاده می شود

  • someone who writes plays for films or television


    کسی که برای فیلم یا تلویزیون نمایشنامه می نویسد


  • کسی که به طور مرتب در مورد یک موضوع خاص در وب سایت خود می نویسد

  • someone who sells PUT OPTION and CALL OPTION contracts


    کسی که قراردادهای PUT OPTION و CALL OPTION را می فروشد

  • a person or company that provides insurance contracts


    شخص یا شرکتی که قراردادهای بیمه را ارائه می کند

  • a person who writes books or articles to be published


    شخصی که کتاب یا مقاله می نویسد تا منتشر شود

  • a person who writes articles, books, etc., to be published


    شخصی که مقاله، کتاب و غیره می نویسد تا منتشر شود

  • someone who writes books, articles, etc.


    کسی که کتاب، مقاله و غیره می نویسد.

  • the seller of an options contract (= right to buy or sell shares, etc. on or before a particular future date)


    فروشنده یک قرارداد اختیار معامله (= حق خرید یا فروش سهام و غیره در یا قبل از یک تاریخ آینده خاص)

  • →  underwriter


    → پذیره نویس

  • a writer of romantic novels


    نویسنده رمان های عاشقانه

  • Do you have any books by modern American writers?


    آیا کتابی از نویسندگان مدرن آمریکایی دارید؟

  • I enjoy reading American writers.


    از خواندن نویسندگان آمریکایی لذت می برم.

  • Among his influences, he places Wynton Marsalis and writer Stanley Goode.


    او در میان تأثیرات خود، وینتون مارسالیس و نویسنده استنلی گود را قرار می دهد.

  • Rush is a poet and writer of fiction.


    راش شاعر و نویسنده داستان است.

  • The best writers manage to have sympathy for all their characters; there is always more than one side to represent.


    بهترین نویسندگان موفق می شوند با همه شخصیت های خود همدردی کنند. همیشه بیش از یک طرف برای نمایندگی وجود دارد.

  • These however are indicated in scores and livrets and noted by contemporary writers on opera performance.


    با این حال، این موارد در پارتیتورها و کتاب‌ها و توسط نویسندگان معاصر در مورد اجرای اپرا ذکر شده‌اند.

  • When I was young I wanted to be a famous writer.


    وقتی جوان بودم دوست داشتم نویسنده مشهوری شوم.

  • Feminist writers have wanted, of course to indict the various forms of brutality and coercion from which women have suffered.


    البته نویسندگان فمینیست می‌خواستند اشکال مختلف خشونت و زورگویی را که زنان از آن رنج می‌بردند، متهم کنند.

  • Greene was one of the finest writers of his generation.


    گرین یکی از بهترین نویسندگان نسل خود بود.

  • However in interviews last week several former Forbes writers and editors confirmed the report in Fortune.


    با این حال، در مصاحبه های هفته گذشته، چندین نویسنده و سردبیر سابق فوربس این گزارش را در Fortune تایید کردند.

  • a political writer for the New York Times


    نویسنده سیاسی برای نیویورک تایمز

example - مثال
  • Who's your favourite writer?


    نویسنده مورد علاقه شما کیست؟

  • a travel/cookery/science fiction writer


    یک نویسنده سفر/آشپزی/علمی تخیلی

  • a freelance feature writer for ‘Time’ magazine


    نویسنده مستقل برای مجله «تایم».

  • writers of poetry/fiction


    نویسندگان شعر/داستان

  • the first Russian writer to win the Nobel Prize for Literature


    اولین نویسنده روسی برنده جایزه نوبل ادبیات

  • She left her job to become a full-time writer.


    او شغل خود را رها کرد تا یک نویسنده تمام وقت شود.


  • نویسنده این نامه

  • I used to be a prolific letter writer.


    من قبلاً یک نامه نویس پرکار بودم.

  • a messy writer


    نویسنده ای آشفته

  • He is a prominent writer on civil liberties.


    او یک نویسنده برجسته در زمینه آزادی های مدنی است.

  • Is political culture as some writers have suggested, in a state of collapse?


    آیا فرهنگ سیاسی، همانطور که برخی از نویسندگان مطرح کرده اند، در وضعیت فروپاشی است؟

  • She spoke about her experiences as a woman writer of colour.


    او از تجربیات خود به عنوان یک نویسنده زن رنگین پوست گفت.


  • نویسنده برای نوشتن این فیلمنامه از تجربیات خود استفاده کرده است.

  • As one twelfth-century writer put it English wine could be drunk only with closed eyes and through clenched teeth.


    همانطور که یکی از نویسندگان قرن دوازدهم می گوید، شراب انگلیسی را فقط با چشمان بسته و از طریق دندان های به هم فشرده می توان نوشید.

  • Unlike many writers of the period she is not preoccupied with morality.


    برخلاف بسیاری از نویسندگان آن دوره، او دغدغه اخلاقی ندارد.

  • a chance for aspiring writers to get their work published


    فرصتی برای نویسندگان مشتاق برای انتشار آثارشان

  • a popular writer who has written over forty books


    نویسنده ای محبوب که بیش از چهل کتاب نوشته است

  • a very prolific crime writer


    یک نویسنده جنایی بسیار پرکار

  • a writer of children's books


    نویسنده کتاب های کودک

  • early writers in sociology


    نویسندگان اولیه در جامعه شناسی


  • حرفه او به عنوان یک نویسنده

  • one of the best writers in journalism today


    یکی از بهترین نویسندگان روزنامه نگاری امروز


  • یکی از بزرگترین نویسندگان تمام دوران

  • He joined the newspaper in 1923 as an editorial writer.


    او در سال 1923 به عنوان سرمقاله نویس به روزنامه پیوست.

  • The present writer has no experience in microbiology.


    نویسنده حاضر هیچ تجربه ای در زمینه میکروبیولوژی ندارد.

  • a writer to the letters column


    یک نویسنده به ستون حروف

  • the writer of this article/​computer program


    نویسنده این مقاله/برنامه کامپیوتری

  • a travel/sports/fiction/crime writer


    یک نویسنده سفر/ورزش/داستان/جنایی

  • She is a well-known writer of children's books.


    او نویسنده سرشناس کتاب های کودک است.

  • a sports writer


    یک نویسنده ورزشی

  • a well-known writer of children’s books


    نویسنده مشهور کتاب کودک

synonyms - مترادف

  • نویسنده

  • scribe


    کاتب

  • penman


    آدم قلم

  • hack


    هک کردن

  • scribbler


    خط نویس

  • wordsmith


    واژه ساز

  • novelist


    رمان نویس

  • columnist


    مقالهنویس

  • essayist


    مقاله نویس

  • litterateur


    مرد ادیب

  • man of letters


    مدرس

  • scrivener


    زندگی نامه نویس

  • biographer


    مشارکت کننده

  • contributor


    خبرنگار


  • منتقد


  • نمایشنامه نویس

  • dramatist


    ویرایشگر


  • فریلنسر

  • freelancer


    ارواح نویس

  • ghostwriter


    روزنامه نگار


  • پنی آستر

  • penny-a-liner


    مداخله گر

  • penpusher


    فشار دهنده قلم

  • pen-pusher


    شاعر

  • playwright


    دیگ بخار


  • فیلمنامه نویس

  • potboiler


    اسکریپت نویس


  • تنوگراف

  • screenwriter


  • scripter


  • stenographer


antonyms - متضاد
  • nonauthor


    غیر نویسنده


  • خواننده

لغت پیشنهادی

manipulate

لغت پیشنهادی

edicts

لغت پیشنهادی

raving