new
new - جدید
adjective - صفت
UK :
US :
به تازگی ساخته شده، ساخته شده، اختراع شده، نوشته شده، طراحی شده و غیره
recently bought
اخیرا خریداری شده است
having just developed
به تازگی توسعه یافته است
قبلاً مورد استفاده یا متعلق به کسی نبوده است
قبلا تجربه نشده
به تازگی وارد مکانی شده اید، به یک سازمان ملحق شده اید یا کار جدیدی را شروع کرده اید
اخیراً جایگزین شده یا با قبلی متفاوت است
recently discovered
اخیرا کشف شده است
نوین
سیب زمینی های جدید، هویج و غیره در اوایل فصل رشد می کنند و در جوانی مصرف می شوند
کاملا جدید
چندی پیش ساخته، تولید و غیره
تازه ترین
به دلیل استفاده از روش ها، تجهیزات یا طرح های جدید با چیزهای قبلی از همان نوع متفاوت است
new and completely different from what other people have done or thought of before especially in a way that seems interesting
جدید و کاملاً متفاوت از آنچه که دیگران انجام داده اند یا قبلاً به آن فکر کرده اند، به خصوص به شکلی که جالب به نظر می رسد
fresh ideas, evidence or ways of doing things are new and different and are used instead of previous ones
ایدهها، شواهد یا روشهای جدید انجام کارها جدید و متفاوت هستند و به جای موارد قبلی استفاده میشوند
new and different in a surprising and unusual way – used especially about a suggestion experience or way of doing something
جدید و متفاوت به روشی شگفتانگیز و غیرمعمول – بهویژه در مورد پیشنهاد، تجربه یا روش انجام کاری استفاده میشود
completely new and showing a lot of imagination – used especially about a design or way of doing something
کاملا جدید و تخیل زیادی را نشان می دهد - به ویژه در مورد یک طرح یا روش انجام کاری استفاده می شود
completely new in a way that has a very big effect – used especially about an idea method or invention
کاملاً جدید به روشی که تأثیر بسیار زیادی دارد - به ویژه در مورد یک ایده، روش یا اختراع استفاده می شود
در مورد چیزی که جدید و مدرن است اما شما آن را قبول ندارید استفاده می شود
اخیرا ایجاد شده یا اخیراً شروع به وجود کرده است
متفاوت از آنچه قبلا وجود داشت
هنوز آشنا یا تجربه نشده
not previously used or owned
قبلا استفاده نشده یا متعلق به
اخیراً کشف یا شناخته شده است
new things
چیزهای جدید
اخیر یا اخیرا
هی، من کتت را دوست دارم - نو است؟
من می خواهم یک دوربین فیلمبرداری بگیرم اما نمی توانم یک دوربین جدید بخرم.
زمانی که نقاشی قایق را تمام کردیم، به نظر نو بود.
رمان جدیدش رو خوندی؟
ما کارکنان را برای استفاده از فناوری جدید بازآموزی می کنیم.
این شرکت در حال آزمایش یک سیستم امنیتی جدید است.
آیا نوزاد جدید دنیل را دیده ای؟
اضافه شدن جدید به خانواده (= یک نوزاد)
منشی مدرسه می خواهد روش های جدیدی را برای انجام کارها در دفتر معرفی کند.
این ایده جدید نیست
آخرین مدل دارای بیش از 100 ویژگی جدید است.
آلبوم جدید گروه را ببینید.
ترکیب خوبی از قدیم و جدید بود.
بگذار لباس جدیدم را به تو نشان دهم.
ماشین هنوز نو به نظر می رسد.
آنها به آشپزخانه جدید خود بسیار افتخار می کنند.
قیمت یک ماشین دست دوم کسری از ماشین نو است.
آنها در حال ساخت 500 خانه جدید در شهر هستند.
مدل موی جدیدت را دوست دارم
چه زمانی کار جدید خود را شروع می کنید؟
او دوستان جدید زیادی پیدا کرده است.
آیا شماره تلفن جدید او را دارید؟
This is a new experience for me.
این یک تجربه جدید برای من است.
من می خواهم یک زبان جدید یاد بگیرم.
کشف یک ستاره جدید
دانشمندان یک گونه کاملاً جدید را شناسایی کرده اند.
مانگا نسل جدیدی از خوانندگان را جذب می کند.
تلاش کردن/یادگیری/انجام کاری جدید
سیستم ما احتمالا برای شما جدید است.
سخت کوشی برای بیل چیز جدیدی نیست.
تو اینجا تازه کار هستی، نه؟
تازه واردان باید پاسپورت خود را برای بازرسی آماده داشته باشند.
ما آموزش های فشرده ای را به همه نیروهای جدید ارائه می دهیم.
باید به شما بگویم که من کاملاً در این نوع کارها تازه کار هستم.
اخیر
جاری
latest
آخرین
newest
جدیدترین
کاملا نو
brand-new
آخر
نام تجاری جدید
تازه
داغ از روی آتش
داغ از مطبوعات
به تازگی تکمیل شده است
just completed
همین الان انجام شده
just done
فقط به پایان رسید
just finished
فقط بیرون
نوزاد تازه متولد شده
newborn
تازه یافته
newfound
دومی
تازه پیدا شده
new-found
تازه وارد
newly arrived
از اواخر
کتک زدن جدید
spanking new
نابالغ
immature
توسعه نیافته
undeveloped
در حال توسعه
نارس
unripe
در ابتدایی بودنش
در حال ساخت
جوان
نوزادی
neonatal
امروزی
قدیمی
گذشته
ageingUK
پیری انگلستان
age-old
سالخوردگی ایالات متحده
agingUS
سابق
قبل
زودتر
earlier
زود
قبلی
کهن
قدیمی، کهنه
archaic
تاریخ دار
bygone
ایجاد
dated
اولین
established
تاریخی
مسن تر
اصلی
older
پیشین
عتیقه
vintage
ماندگار
antecedent
راه برگشت
antique
از گذشته
enduring
از راه برگشت
زمان قدیم
سر وقت
گمشده
old-time
منسوخ شده
one-time
یادگار
obsolete
relic