model

base info - اطلاعات اولیه

model - مدل

noun - اسم

/ˈmɑːdl/

UK :

/ˈmɒdl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [model] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a working model (= one in which the parts move) of a fire engine


    یک مدل کار (= مدلی که در آن قطعات حرکت می کنند) یک ماشین آتش نشانی

  • I used to build model aeroplanes.


    من هواپیماهای مدل می ساختم.

  • The architect had produced a scale model of the proposed shopping complex.


    معمار یک مدل مقیاس از مجتمع خرید پیشنهادی تولید کرده بود.


  • به مدل نوشتاری صفحه 58 نگاه کنید.

  • a model text/essay


    یک متن / مقاله مدل

  • The nation's constitution provided a model that other countries followed.


    قانون اساسی کشور الگویی ارائه کرد که سایر کشورها از آن پیروی کردند.

  • Different funding models are used in schools.


    در مدارس از مدل های مختلف تامین مالی استفاده می شود.

  • It was a model of clarity.


    الگویی از وضوح بود.

  • He's a model student.


    او دانشجوی نمونه است.

  • a model farm (= one that has been specially designed to work well)


    مزرعه نمونه (= مزرعه ای که به طور ویژه برای کارکرد خوب طراحی شده است)


  • او حرفه ای موفق به عنوان یک مدل لباس داشت.

  • He was a former male model who became a movie star.


    او یک مدل مرد سابق بود که ستاره سینما شد.

  • The model sits for me for three hours every day.


    مدل هر روز سه ساعت برای من می نشیند.

  • The latest models will be on display at the motor show.


    جدیدترین مدل ها در نمایشگاه خودرو به نمایش گذاشته می شوند.

  • They may abandon the traditional cooperative model.


    آنها ممکن است مدل تعاونی سنتی را کنار بگذارند.

  • Under a subscription model consumers will typically pay a monthly fee to access the online library.


    تحت مدل اشتراک، مصرف‌کنندگان معمولاً هزینه‌ای ماهانه برای دسترسی به کتابخانه آنلاین می‌پردازند.


  • مدل استاندارد اقتصادی عرضه و تقاضا

  • to propose/construct/test a model


    برای پیشنهاد/ساخت/آزمایش یک مدل

  • She developed a computer model to help farmers with pest control.


    او یک مدل کامپیوتری برای کمک به کشاورزان در کنترل آفات ایجاد کرد.

  • a mathematical model for determining the safe level of pesticides in food


    یک مدل ریاضی برای تعیین سطح ایمن آفت کش ها در مواد غذایی

  • According to this model by the middle of the century temperatures will rise by 1–3℃.


    بر اساس این مدل، تا اواسط قرن دما بین 1 تا 3 درجه افزایش می یابد.


  • مدل کار آسیاب آبی دارند.

  • She made a fantastic clay model of her dog.


    او یک مدل خاکی خارق العاده از سگش ساخت.

  • The plans serve as a model for future housing developments.


    این طرح ها به عنوان الگویی برای توسعه مسکن در آینده عمل می کنند.

  • Successful schools must be used as models for the rest.


    مدارس موفق باید به عنوان الگو برای بقیه مورد استفاده قرار گیرند.

  • The audio provides a model for students to copy.


    صدا مدلی برای کپی کردن دانش آموزان فراهم می کند.


  • آنها یک مدل جایگزین از زندگی زناشویی را ارائه می دهند.

  • The book fits the classic model of a postmodern narrative.


    کتاب متناسب با مدل کلاسیک یک روایت پست مدرن است.

  • He proposes a leadership model based upon vision and strategy.


    او یک مدل رهبری مبتنی بر چشم انداز و استراتژی پیشنهاد می کند.

  • She was a model of restraint.


    او الگوی خویشتن داری بود.

  • Her essay was a model of clarity.


    مقاله او الگویی از وضوح بود.

synonyms - مترادف
  • miniature


    مینیاتوری


  • نمایندگی


  • کپی 🀄

  • replica


    المثنی، کپی دقیق

  • reproduction


    تولید مثل

  • duplicate


    تکراری

  • imitation


    تقلید

  • clone


    شبیه

  • dummy


    ساختگی

  • facsimile


    فاکس


  • شکل


  • دو برابر

  • effigy


    تجسم


  • تصویر

  • lookalike


    شبیه سازی

  • simulation


    کپی

  • copycat


    همینطور

  • ditto


    مجسمه

  • figurine


    زنگ

  • ringer


    اسباب بازی

  • statue


    شبیه به هم

  • statuette


    مدل آزمایشگاهی، ماکت

  • toy


    زنگ مرده

  • look-alike


    ضربه زدن

  • mock-up


    تصویر تف کردن

  • dead ringer


    شباهت

  • knock-off


    همانند سازی

  • spitting image


    تکثیر. مضاعف شدن

  • likeness


  • replication


  • duplication


antonyms - متضاد

  • اصلی


  • تفاوت

  • prototype


    نمونه اولیه

  • archetype


    الگو، نمونه اولیه


  • واقعیت


  • استاد

  • subtraction


    منها کردن


  • نزول کردن

  • genuine


    اصل


  • تخریب


  • الگو

  • genuine article


    مقاله اصیل


  • مقابل


  • منبع

  • dissimilarity


    عدم شباهت

  • origination


    پیدایش

  • unlikeness


    بی شباهت


  • چیز واقعی

لغت پیشنهادی

canned

لغت پیشنهادی

applesauce

لغت پیشنهادی

strategies