male

base info - اطلاعات اولیه

male - نر

adjective - صفت

/meɪl/

UK :

/meɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [male] در گوگل
description - توضیح
  • typical of or relating to men or boys


    معمولی یا مربوط به مردان یا پسران است

  • a male person or animal cannot have babies or lay eggs


    یک شخص یا حیوان نر نمی تواند بچه دار شود یا تخم بگذارد


  • یک گیاه یا گل نر نمی تواند میوه بدهد

  • a male plug has parts that stick out and that fit into a hole or socket


    دوشاخه نر دارای قطعاتی است که بیرون زده و در یک سوراخ یا پریز قرار می گیرند


  • یک حیوان نر

  • a man


    یک مرد

  • the capital city and main port of Maldives, on Malé Island in the Indian Ocean


    پایتخت و بندر اصلی مالدیو، در جزیره ماله در اقیانوس هند

  • belonging or relating to men


    تعلق یا ارتباط با مردان

  • belonging or relating to the sex that fertilizes eggs, and does not produce babies or eggs itself


    تعلق یا مربوط به جنسیتی که تخمک ها را بارور می کند و خود بچه یا تخمک تولید نمی کند

  • belonging or relating to a plant or part of a plant that produces pollen (= a powder that causes the female part of a flower to produce seeds)


    متعلق یا مربوط به گیاه یا قسمتی از گیاه که گرده تولید می کند (= پودری که باعث می شود قسمت ماده گل بذر تولید کند)


  • برای اشاره به تجهیزاتی استفاده می شود که دارای قسمتی است که بیرون زده و می توان آن را در یک قسمت توخالی در یک قطعه دیگر از تجهیزات قرار داد.


  • پسر، مرد یا حیوان نر


  • جنسیتی که ماده طبیعی تولید می کند که می تواند تخمک را جوان کند

  • belonging to or relating to men


    متعلق به مردان یا مربوط به آنها


  • برای توصیف قطعه ای از تجهیزات استفاده می شود که دارای قسمتی است که بیرون زده و در سوراخ یا فضایی در قسمت دیگر قرار می گیرد.


  • یک مرد یا پسر

  • Most of the science teachers are male.


    اکثر معلمان علوم مرد هستند.

  • a survey of male and female attitudes


    بررسی نگرش مردان و زنان

  • Salaries have increased for both male and female graduates.


    حقوق فارغ التحصیلان زن و مرد افزایش یافته است.

  • Here we are, you see women of modest but independent means, living together but without male attachments.


    می بینید که ما اینجا هستیم، زنانی با امکانات متوسط ​​اما مستقل، که با هم زندگی می کنند، اما بدون وابستگی مردانه.

  • A rooster is a male chicken.


    خروس مرغ نر است.

  • More women are entering traditionally male jobs like engineering.


    زنان بیشتری وارد مشاغل سنتی مردانه مانند مهندسی می شوند.

  • The Health Service needs more male nurses.


    سرویس بهداشتی به پرستاران مرد بیشتری نیاز دارد.

  • the male-only setting of the St Andrews Sporting Club


    مکان فقط مردانه باشگاه ورزشی سنت اندروز

  • All the selected texts are written by male philosophers.


    تمام متون انتخاب شده توسط فیلسوفان مرد نوشته شده است.

  • One such male priest conducted a ritual of purification of a church after a woman priest had celebrated Mass there.


    یکی از این کشیش‌های مرد پس از اینکه یک کشیش زن در آنجا مراسم عشای ربانی برگزار کرد، مراسم تطهیر کلیسا را ​​برگزار کرد.


  • فعالیت های مردانه مانند فوتبال و گلف

  • All too often the male response has been flight.


    اغلب اوقات، پاسخ مرد فرار بوده است.

  • male sexuality


    تمایلات جنسی مردانه

  • Aboard they had some six hundred gallons of gasoline, just a partial load and a male stand-in for her.


    آنها حدود ششصد گالن بنزین داشتند، فقط یک بار جزئی، و یک پایه مرد برای او.

  • Is it the same reason old male television anchors go to the networks, and old female television anchors go to pasture?


    آیا دلیل رفتن مجریان مرد قدیمی تلویزیون به شبکه ها و رفتن مجریان زن قدیمی تلویزیون به چراگاه است؟

example - مثال
  • a male friend/colleague/partner


    یک دوست / همکار / شریک مرد

  • a male nurse/model/dancer


    یک پرستار/مدل/رقصنده مرد

  • All the participants were male aged between 25 and 30.


    همه شرکت کنندگان مرد بودند و بین 25 تا 30 سال سن داشتند.

  • The workforce is predominantly male.


    نیروی کار عمدتا مرد هستند.

  • There are three lead male characters in the film.


    سه شخصیت مرد اصلی در فیلم وجود دارد.

  • Female students asked more questions than their male counterparts.


    دانش آموزان دختر بیشتر از همتایان مرد خود سوال پرسیدند.


  • یک پرنده نر

  • male hormones/fertility/sexuality


    هورمون های مردانه / باروری / جنسی

  • male attitudes to women


    نگرش مردان به زنان

  • traditionally male interests


    علایق سنتی مردانه

  • The club is an exclusively male preserve.


    این باشگاه منحصراً حفاظت شده مردانه است.

  • a male voice choir


    یک گروه کر صدای مردان

  • Live oaks produce male flowers called catkins.


    بلوط های زنده گل های نر به نام catkin تولید می کنند.

  • Pollen has not been investigated, as male flowers were not available.


    گرده بررسی نشده است، زیرا گل های نر در دسترس نبودند.

  • male connectors/adapters


    اتصالات/آداپتورهای نر

  • A male connector and a female connector plug into each other.


    یک رابط نر و یک کانکتور مادگی به یکدیگر متصل می شوند.

  • I think the card got lost in the mail.


    من فکر می کنم کارت در پست گم شده است.

  • I'll mail you a formal invitation.


    من یک دعوت نامه رسمی برای شما پست می کنم.

  • The male characters in the book are all well drawn.


    شخصیت های مرد کتاب همگی به خوبی ترسیم شده اند.

  • The strongest male will become the leader of the pack.


    قوی ترین نر رهبر گروه خواهد شد.

  • Nate Parker was the romantic male lead in the film.


    نیت پارکر نقش اول مرد رمانتیک فیلم بود.


  • تنها الگوی مرد او، مربی فوتبال مدرسه اش، بن است.

  • About 40 per cent of the city's male population smoke.


    حدود 40 درصد از جمعیت مرد شهر سیگار می کشند.


  • کاهش نسبت نوزادان پسر به دختر

  • In the past scientists studied male physiology and applied the findings to women.


    در گذشته، دانشمندان فیزیولوژی مردانه را مورد مطالعه قرار دادند و یافته ها را برای زنان به کار بردند.

  • Beautiful male bodies abound in the visual art of the period.


    اندام زیبای مردانه در هنرهای تجسمی آن دوره فراوان است.

  • Indigenous male life expectancy is 69 years.


    امید به زندگی مردان بومی 69 سال است.

  • I had grown up in a very male environment.


    من در یک محیط بسیار مردانه بزرگ شده بودم.

  • That was a very male way of dealing with things.


    این یک روش بسیار مردانه برای برخورد با مسائل بود.


  • دیدگاهی اساساً مردانه غربی از پیشرفت

  • IT is very much a male-dominated industry.


    فناوری اطلاعات یک صنعت تحت سلطه مردان است.

synonyms - مترادف
  • masculine


    مردانه

  • manly


    مرد برتر پندار

  • macho


    پدری

  • manlike


    او-

  • mannish


    برای انجام با مردان

  • manful


    به اندازه انسان

  • paternal


    اندازه انسان

  • he-


    او مرد

  • virile


    بوچ

  • to do with men


    انسان سازی شده

  • man-sized


    تماما مرد

  • man-size


    عضلانی

  • he-man


    غیر زنانه

  • butch


    پدرسالاری

  • mannified


    کنترل شده توسط مردان

  • all-male


    بی خانمان

  • muscular


    بچه پسرانه

  • unfeminine


    جوک

  • patriarchal


    لطیف

  • male-controlled


    قوی

  • unladylike


    مال مرد

  • unwomanly


    پسرانه

  • tomboyish


    خون قرمز

  • jock


    آمازونی

  • laddish


  • potent


  • man's


  • men's


  • boyish


  • red-blooded


  • Amazonian


antonyms - متضاد

  • زن

  • unmanly


    غیر مردانه

  • unmasculine


    اردوگاه


  • زنانه

  • effeminate


    دختر بچه

  • feminine


    غمگین کردن

  • girlie


    عجب

  • wimpish


    بي عرضه

  • womanish


    نحیف

  • womanly


    ضعیف

  • wussy


    دخترانه

  • wimpy


    اندک

  • frail


    ظریف


  • مشتاق

  • girlish


    غیر اساسی


  • نرم

  • womanlike


    افته

  • weakling


    خانم

  • feeble


    ضعیف شده

  • delicate


    شیره شده

  • enervated


    ملکه

  • unsubstantial


    ضعیف شده است


  • احمقانه

  • effete


    حماسه

  • ladylike


  • enfeebled


  • sapped


  • queeny


  • weakened


  • foppish


  • epicene


لغت پیشنهادی

snowball

لغت پیشنهادی

adoptions

لغت پیشنهادی

iceland