male
male - نر
adjective - صفت
UK :
US :
معمولی یا مربوط به مردان یا پسران است
یک شخص یا حیوان نر نمی تواند بچه دار شود یا تخم بگذارد
یک گیاه یا گل نر نمی تواند میوه بدهد
دوشاخه نر دارای قطعاتی است که بیرون زده و در یک سوراخ یا پریز قرار می گیرند
یک حیوان نر
یک مرد
پایتخت و بندر اصلی مالدیو، در جزیره ماله در اقیانوس هند
تعلق یا ارتباط با مردان
تعلق یا مربوط به جنسیتی که تخمک ها را بارور می کند و خود بچه یا تخمک تولید نمی کند
belonging or relating to a plant or part of a plant that produces pollen (= a powder that causes the female part of a flower to produce seeds)
متعلق یا مربوط به گیاه یا قسمتی از گیاه که گرده تولید می کند (= پودری که باعث می شود قسمت ماده گل بذر تولید کند)
used to refer to a piece of equipment that has a part that sticks out and can be fitted into a hollow part in another piece of equipment
برای اشاره به تجهیزاتی استفاده می شود که دارای قسمتی است که بیرون زده و می توان آن را در یک قسمت توخالی در یک قطعه دیگر از تجهیزات قرار داد.
پسر، مرد یا حیوان نر
جنسیتی که ماده طبیعی تولید می کند که می تواند تخمک را جوان کند
متعلق به مردان یا مربوط به آنها
used to describe a piece of equipment that has a part that sticks out and fits into a hole or space in another part
برای توصیف قطعه ای از تجهیزات استفاده می شود که دارای قسمتی است که بیرون زده و در سوراخ یا فضایی در قسمت دیگر قرار می گیرد.
یک مرد یا پسر
اکثر معلمان علوم مرد هستند.
بررسی نگرش مردان و زنان
حقوق فارغ التحصیلان زن و مرد افزایش یافته است.
Here we are, you see women of modest but independent means, living together but without male attachments.
می بینید که ما اینجا هستیم، زنانی با امکانات متوسط اما مستقل، که با هم زندگی می کنند، اما بدون وابستگی مردانه.
خروس مرغ نر است.
زنان بیشتری وارد مشاغل سنتی مردانه مانند مهندسی می شوند.
سرویس بهداشتی به پرستاران مرد بیشتری نیاز دارد.
مکان فقط مردانه باشگاه ورزشی سنت اندروز
تمام متون انتخاب شده توسط فیلسوفان مرد نوشته شده است.
One such male priest conducted a ritual of purification of a church after a woman priest had celebrated Mass there.
یکی از این کشیشهای مرد پس از اینکه یک کشیش زن در آنجا مراسم عشای ربانی برگزار کرد، مراسم تطهیر کلیسا را برگزار کرد.
فعالیت های مردانه مانند فوتبال و گلف
اغلب اوقات، پاسخ مرد فرار بوده است.
male sexuality
تمایلات جنسی مردانه
Aboard they had some six hundred gallons of gasoline, just a partial load and a male stand-in for her.
آنها حدود ششصد گالن بنزین داشتند، فقط یک بار جزئی، و یک پایه مرد برای او.
Is it the same reason old male television anchors go to the networks, and old female television anchors go to pasture?
آیا دلیل رفتن مجریان مرد قدیمی تلویزیون به شبکه ها و رفتن مجریان زن قدیمی تلویزیون به چراگاه است؟
یک دوست / همکار / شریک مرد
یک پرستار/مدل/رقصنده مرد
همه شرکت کنندگان مرد بودند و بین 25 تا 30 سال سن داشتند.
The workforce is predominantly male.
نیروی کار عمدتا مرد هستند.
سه شخصیت مرد اصلی در فیلم وجود دارد.
دانش آموزان دختر بیشتر از همتایان مرد خود سوال پرسیدند.
یک پرنده نر
male hormones/fertility/sexuality
هورمون های مردانه / باروری / جنسی
نگرش مردان به زنان
traditionally male interests
علایق سنتی مردانه
این باشگاه منحصراً حفاظت شده مردانه است.
یک گروه کر صدای مردان
بلوط های زنده گل های نر به نام catkin تولید می کنند.
گرده بررسی نشده است، زیرا گل های نر در دسترس نبودند.
male connectors/adapters
اتصالات/آداپتورهای نر
یک رابط نر و یک کانکتور مادگی به یکدیگر متصل می شوند.
من فکر می کنم کارت در پست گم شده است.
من یک دعوت نامه رسمی برای شما پست می کنم.
شخصیت های مرد کتاب همگی به خوبی ترسیم شده اند.
قوی ترین نر رهبر گروه خواهد شد.
نیت پارکر نقش اول مرد رمانتیک فیلم بود.
تنها الگوی مرد او، مربی فوتبال مدرسه اش، بن است.
حدود 40 درصد از جمعیت مرد شهر سیگار می کشند.
کاهش نسبت نوزادان پسر به دختر
در گذشته، دانشمندان فیزیولوژی مردانه را مورد مطالعه قرار دادند و یافته ها را برای زنان به کار بردند.
اندام زیبای مردانه در هنرهای تجسمی آن دوره فراوان است.
امید به زندگی مردان بومی 69 سال است.
من در یک محیط بسیار مردانه بزرگ شده بودم.
این یک روش بسیار مردانه برای برخورد با مسائل بود.
دیدگاهی اساساً مردانه غربی از پیشرفت
فناوری اطلاعات یک صنعت تحت سلطه مردان است.
masculine
مردانه
manly
مرد برتر پندار
macho
پدری
manlike
او-
mannish
برای انجام با مردان
manful
به اندازه انسان
paternal
اندازه انسان
he-
او مرد
virile
بوچ
انسان سازی شده
man-sized
تماما مرد
man-size
عضلانی
he-man
غیر زنانه
butch
پدرسالاری
mannified
کنترل شده توسط مردان
all-male
بی خانمان
muscular
بچه پسرانه
unfeminine
جوک
patriarchal
لطیف
male-controlled
قوی
unladylike
مال مرد
unwomanly
پسرانه
tomboyish
خون قرمز
jock
آمازونی
laddish
potent
man's
men's
boyish
red-blooded
Amazonian
زن
unmanly
غیر مردانه
unmasculine
اردوگاه
زنانه
effeminate
دختر بچه
feminine
غمگین کردن
girlie
عجب
wimpish
بي عرضه
womanish
نحیف
womanly
ضعیف
wussy
دخترانه
wimpy
اندک
frail
ظریف
مشتاق
girlish
غیر اساسی
نرم
womanlike
افته
weakling
خانم
feeble
ضعیف شده
delicate
شیره شده
enervated
ملکه
unsubstantial
ضعیف شده است
احمقانه
effete
حماسه
ladylike
enfeebled
sapped
queeny
weakened
foppish
epicene