island

base info - اطلاعات اولیه

island - جزیره

noun - اسم

/ˈaɪlənd/

UK :

/ˈaɪlənd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [island] در گوگل
description - توضیح

  • یک قطعه زمین کاملاً توسط آب احاطه شده است


  • یک جزیره - در شعر یا در نام جزایر استفاده می شود

  • an islandused in poetry or in names of islands


    یک قطعه زمین که تقریباً به طور کامل توسط آب احاطه شده است اما به یک منطقه بزرگ از زمین ملحق شده است


  • گروهی از جزایر کوچک که در یک خط قرار دارند

  • a group of small islands that are in a line


    یک مکان خاص که آرام، آرام و غیره است، در حالی که سایر مکان های اطراف برعکس هستند


  • → بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو

  • a particular place that is peaceful, calm, etc., when other surrounding places are the opposite


    جزایر هاوایی

  • →  traffic island


    شناورهای کوه های یخ جدولی و جزایر یخی در میان یخ های بسته حرکت می کنند.

  • the Hawaiian Islands


    خال ها مانند جزایر در هر دو معبد شناور بودند.

  • Flotillas of tabular icebergs and ice islands sail among the pack ice.


    جزایر گاه به گاه مخاط احیا کننده وجود داشت.

  • Moles floated like islands on both temples.


    سواحلی از سنگریزه های بازالت خاکستری گرد با اندازه های مختلف در نقاط دیگر جزیره وجود دارد.

  • Occasional islands of regenerative mucosa were present.


    وقتی فینچ به هاولند نزدیک شد، او نیز متوجه شد که چقدر خوش شانس بود که توانست جزیره را پیدا کند.

  • There are beaches of rounded grey basalt pebbles of varying sizes elsewhere around the island.


    صبح آخرین روز ما در جزیره روشن تر است.

  • As Finch approached Howland, she too realized how fortunate she was to be able to find the island.


    قبرها مانند سرزمین اصلی رو به دریا هستند، اما در این جزیره کوچک مرگ همه جا به نظر می رسد.

  • The morning of our last day on the island is brighter.


  • Sepulchers face the sea as on the mainland, but on this tiny island death seems everywhere.


example - مثال
  • a small/tiny island


    یک جزیره کوچک/کوچک


  • جزیره ای دورافتاده در سواحل اسکاتلند

  • the islands in the Baltic Sea


    جزایر در دریای بالتیک

  • the Virgin Islands


    جزایر ویرجین


  • جزیره تفریحی بالی

  • We spent a week on the Greek island of Kos.


    ما یک هفته را در جزیره یونانی کوس گذراندیم.

  • an island nation/state


    یک کشور/دولت جزیره ای

  • No place on the planet can remain an island of affluence in a sea of suffering.


    هیچ مکانی در این سیاره نمی تواند جزیره ای از ثروت در دریای رنج باقی بماند.

  • He owns a house on the island.


    او یک خانه در جزیره دارد.

  • The best beaches are on the southern tip of the island.


    بهترین سواحل در نوک جنوبی جزیره است.

  • They were forced to leave their island home and start a new life on the mainland.


    آنها مجبور شدند خانه جزیره خود را ترک کنند و زندگی جدیدی را در سرزمین اصلی آغاز کنند.

  • Fiji is a small South Pacific island nation.


    فیجی یک کشور جزیره ای کوچک در اقیانوس آرام جنوبی است.

  • a ferry service to the outlying islands


    خدمات کشتی به جزایر دور افتاده

  • a group of tropical islands


    گروهی از جزایر گرمسیری

  • the island chain of the Bahamas


    زنجیره جزیره باهاما

  • the island paradise of Phuket


    بهشت جزیره پوکت

  • Cuba is an island nation located on the northern rim of the Caribbean Sea.


    کوبا کشوری جزیره ای است که در حاشیه شمالی دریای کارائیب قرار دارد.


  • یک جزیره کویری

  • a Pacific island


    یک جزیره اقیانوس آرام

  • They live on the large Japanese island of Hokkaido.


    آنها در جزیره بزرگ ژاپنی هوکایدو زندگی می کنند.

  • Manhattan is an island.


    منهتن یک جزیره است.

synonyms - مترادف
  • isle


    جزیره

  • islet


    جزیره کوچک

  • atoll


    جزیره مرجانی

  • cay


    کای

  • ait


    ait

  • eyot


    eyot

  • holm


    هولم

  • key


    کلید

  • archipelago


    مجمع الجزایر

  • inch


    اینچ

  • landmass


    توده خشکی

  • skerry


    اسکرو


  • زنجیر

  • reef


    تپه دریایی

  • bar


    بار

  • enclave


    محصور کردن


  • گروه

  • haven


    پناهگاه

  • oasis


    واحه

  • peninsula


    شبه جزیره

  • refuge


    پناه

  • retreat


    عقب نشینی

  • sanctuary


    جایگاه مقدس


  • جزیره کویری


  • صخره مرجانی

  • coral isle


  • coral reef


  • coral island



antonyms - متضاد
  • continent


    قاره

  • mainland


    سرزمین اصلی


  • اصلی


  • ساحل


  • ساحل دریا

  • landmass


    توده خشکی


  • زمین

لغت پیشنهادی

lawn bowling

لغت پیشنهادی

responsible

لغت پیشنهادی

arborist