service
service - سرویس
noun - اسم
UK :
US :
the official system for providing something especially something that everyone in a country needs to have or the official organization that provides it
سیستم رسمی برای ارائه چیزی، به ویژه چیزی که همه در یک کشور نیاز به داشتن آن دارند، یا سازمان رسمی ارائه دهنده آن
a particular type of help or work that is provided by a business to customers, but not one that involves producing goods
نوع خاصی از کمک یا کاری که توسط یک کسب و کار به مشتریان ارائه می شود، اما نه کمکی که شامل تولید کالا باشد
کمکی که افرادی که در یک مغازه، رستوران، بار و غیره کار می کنند به شما می دهند
کاری که شخصی برای یک فرد یا سازمان انجام می دهد، به ویژه در یک دوره طولانی
used to talk about whether a piece of equipment a vehicle etc is available to be used or how long it can be used
برای صحبت در مورد اینکه آیا یک قطعه از تجهیزات، یک وسیله نقلیه و غیره برای استفاده در دسترس است یا چه مدت می توان از آن استفاده کرد، استفاده می شود
یک مراسم مذهبی رسمی، به ویژه در کلیسا
کمکی که به کسی میدهی
معاینه و تعمیر ماشین یا ماشین برای حفظ کارکرد صحیح آن
عمل ضربه زدن به توپ از طریق هوا به منظور شروع یک بازی، به خصوص در تنیس
مجموعه ای از بشقاب ها، کاسه ها، فنجان ها و غیره که با یکدیگر مطابقت دارند
یک سفر معمولی که با اتوبوس، قطار، قایق و غیره به یک مکان خاص در یک زمان خاص انجام می شود
when someone is given a legal document telling them that they must do something or that something is going to happen
وقتی به کسی سند قانونی داده می شود که به او می گوید باید کاری انجام دهد یا قرار است اتفاقی بیفتد
if someone services a machine or vehicle they examine it and do what is needed to keep it working well
اگر کسی یک ماشین یا وسیله نقلیه را سرویس می کند، آن را بررسی می کند و هر کاری را که لازم است انجام می دهد تا به خوبی کار کند
برای فراهم کردن چیزی که مردم نیاز دارند یا می خواهند
business that involves selling help and advice or delivering goods etc for customers, rather than manufacturing goods
تجارتی که شامل فروش کمک و مشاوره، یا تحویل کالا و غیره برای مشتریان، به جای تولید کالا است.
کار منظمی که توسط یک سازمان دولتی یا بزرگ ملی دیگر یا خود سازمان انجام می شود
سیستمی از پروازهای منظم و غیره بین دو مکان
an organization or department that provides advice and help for example on legal or personal problems
سازمان یا بخشی که مشاوره و کمک ارائه می دهد، برای مثال در مورد مشکلات حقوقی یا شخصی
کمک افرادی که در یک مغازه، رستوران و غیره به مشتریان کار می کنند
کاری که یک کارمند برای یک شرکت یا سازمان انجام می دهد
service roads, stairs, lifts etc are for the use of people working in a place or delivering goods to it rather than the general public
جاده های خدماتی، پله ها، آسانسورها و غیره برای استفاده افرادی است که در یک مکان کار می کنند یا کالا را به آن تحویل می دهند، نه عموم مردم.
برای پرداخت بدهی، وام و غیره
if a financial institution services loans, debts etc it manages them for another company for example by collecting payments, calculating interest etc
اگر یک موسسه مالی به وام، بدهی و غیره خدمات ارائه کند، آنها را برای شرکت دیگری مدیریت می کند، به عنوان مثال با جمع آوری پرداخت ها، محاسبه سود و غیره.
برای بررسی ماشین یا قطعه ای از تجهیزات و تعمیر آن در صورت لزوم
برای ارائه خدمات خاص مانند کمک، مشاوره، حمل و نقل و غیره
a government system or private organization that is responsible for a particular type of activity or for providing a particular thing that people need
یک سیستم دولتی یا سازمان خصوصی که مسئول نوع خاصی از فعالیت یا ارائه یک چیز خاص است که مردم به آن نیاز دارند
این واقعیت که یک سیستم کار می کند
a place at the side of a large road at which fuel food drink and other things that people want on their journey are sold
مکانی در کنار جاده ای بزرگ که در آن سوخت، غذا، نوشیدنی و سایر چیزهایی که مردم در سفر می خواهند فروخته می شود.
the act of dealing with customers in a shop restaurant or hotel by taking their orders, showing or selling them goods, etc.
معامله با مشتریان در مغازه، رستوران یا هتل از طریق گرفتن سفارشات آنها، نشان دادن یا فروش کالا به آنها و غیره.
مقدار پولی که برای سرویس دهی به مشتری در رستوران دریافت می شود و اغلب مستقیماً به گارسون پرداخت می شود
کاری که شخصی انجام می دهد یا زمانی که شخصی صرف کار برای یک سازمان می کند
آمبولانس / اتوبوس / خدمات پستی
The government aims to improve public services, especially education.
هدف دولت بهبود خدمات عمومی به ویژه آموزش است.
خدمات ضروری (= تامین آب، گاز، برق) حفظ خواهد شد.
شوراها خواستار ارائه بهتر خدمات برای جوانان شده اند.
خیریه خدمات حیاتی به جامعه محلی ارائه می دهد.
سرویس زندان
سرویس جهانی بی بی سی
سرویس خارجی
financial services
خدمات مالی
the development of new goods and services
توسعه کالاها و خدمات جدید
خدمات پذیرایی اسمیت (= یک شرکت) بهترین ارزش را ارائه می دهد.
ما (یک) خدمات عالی را تضمین می کنیم.
هدف ما ارائه خدمات با کیفیت بالا است.
آنها خدمات پس از مراقبت را ارائه می دهند.
آموزش کارکنان مورد نیاز برای ارائه خدمات همچنان یک چالش است.
ما سخت کار می کنیم تا خدماتی را که ارائه می دهیم بهبود دهیم.
تعداد افرادی که از این سرویس استفاده می کنند کاهش یافته است.
من حاضر نیستم برای خدماتی که دریافت نمی کنم هزینه ای بپردازم.
ما طیف گسترده ای از خدمات را به مشتریان ارائه می دهیم.
بخش خدمات (= بخشی از اقتصاد درگیر در این نوع تجارت)
یک صنعت خدماتی
غذا خوب بود اما خدمات دهی بسیار کند بود.
من از خدمات ضعیف شکایت کردم.
10% برای خدمات به صورت حساب شما اضافه می شود.
او به تازگی 25 سال خدمت در این شرکت را جشن گرفته است.
وی پس از 30 سال خدمت اختصاصی به جامعه محلی بازنشسته شده است.
پس از 40 سال حضور در این شرکت، جایزه ای طولانی مدت به او اهدا شد.
کارکنان شرایط خدمات خوبی دارند.
پس از بازنشستگی، او به خدمات داوطلبانه در جامعه محلی مشغول شد.
بیشتر پسرها مستقیماً به سرویس رفتند.
او خدمت را در شمال آفریقا دید.
کار کردن
laborUS
نیروی کار ایالات متحده
labourUK
کار انگلستان
تلاش
travail
درد و رنج
toil
زحمت کشیدن
endeavorUS
تلاش ایالات متحده
endeavourUK
تلاش انگلستان
drudgery
سخت گیری
استخدام
exertion
آسیاب کردن
grind
اشتغال
وظیفه
مولکول
moil
تعهد
undertaking
فعالیت
سخت کوشی
diligence
خرکاری
donkeywork
خرحمالی
elbow grease
غرغر کردن
gruntwork
صنعت
عمل
ارزش
کار سخت
خون و عرق و اشک
تقلا
عرق
sweat
دردها
pains
پیوند
graft
یاکا
yakka
صدمه
affliction
مصیبت
خسارت
agony
عذاب
grief
غم و اندوه
grievance
شکایت
تراژدی
مشکل
adversity
ناملایمات
gloom
تاریکی
misery
بدبختی
misfortune
بد شانسی
sorrowfulness
غمگینی
strife
نزاع
تقلا
suffering
رنج کشیدن
torment
غوغا
tumult
آشفتگی
turmoil
ناخوشی
wretchedness
عیب
disadvantage
نارضایتی آمریکا
disfavorUS
نارضایتی انگلستان
disfavourUK
درد
ناراحتی
sadness
نا آرام
sorrow
وای
unhappiness
جراحت
unrest
ضرر
woe
detriment