bill

base info - اطلاعات اولیه

bill - صورت حساب

noun - اسم

/bɪl/

UK :

/bɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bill] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the phone/electricity/gas bill


    قبض تلفن / برق / گاز

  • He is facing a huge tax bill.


    او با یک لایحه مالیاتی هنگفت مواجه است.

  • She always pays her bills on time.


    او همیشه قبوض خود را به موقع پرداخت می کند.

  • We ran up a massive hotel bill.


    ما یک قبض هنگفت هتل را پرداختیم.

  • I’ll be sending you the bill for the dry-cleaning!


    من صورت حساب خشک شویی را برای شما ارسال می کنم!

  • The bills are piling up (= there are more and more that have still not been paid).


    صورتحساب ها در حال انباشته شدن هستند (= بیشتر و بیشتر هستند که هنوز پرداخت نشده اند).

  • Let's ask for the bill.


    بیایید صورت حساب را بخواهیم.

  • Could we have the bill please?


    آیا می توانیم صورتحساب را داشته باشیم، لطفا؟

  • a ten-dollar bill


    یک اسکناس ده دلاری

  • to introduce/approve/oppose a bill


    معرفی/تصویب/مخالفت با یک لایحه

  • Congress passed the energy bill last month.


    کنگره لایحه انرژی را ماه گذشته تصویب کرد.

  • Republicans said they would support the bill.


    جمهوری خواهان گفتند از این لایحه حمایت خواهند کرد.


  • لایحه اصلاحات آموزش و پرورش

  • a horror double bill (= two horror films shown one after the other)


    یک اسکناس ترسناک دوبل (= دو فیلم ترسناک که یکی پس از دیگری نمایش داده می شوند)

  • Topping the bill (= the most important performer) is violinist Joshua Bell.


    نوازنده ویولن جاشوا بل (=مهمترین نوازنده) نوازنده ویولن است.

  • Mozart is on the bill this evening.


    موتزارت امروز عصر در صورت حساب است.

  • Post no bills (= a notice warning people not to stick bills in a particular place).


    هیچ صورت حسابی ارسال نکنید (= اطلاعیه ای که به مردم هشدار می دهد که صورتحساب ها را در مکان خاصی نچسبانند).

  • long-billed waders


    منقار بلند

  • Doctors gave him a clean bill of health after a series of tests and examinations.


    پزشکان پس از یک سری آزمایشات و معاینات، یک صورت حساب سلامت به او دادند.


  • این ساختمان توسط نقشه بردار یک صورتحساب بهداشتی تمیز داده شد.

  • On paper several of the applicants fit the bill.


    روی کاغذ، چند نفر از متقاضیان با این لایحه مطابقت دارند.


  • بار دیگر این مالیات دهندگان است که باید صورت حساب را بپردازد.

  • Who will be footing the bill for the party?


    چه کسی هزینه حزب را پرداخت خواهد کرد؟

  • Customers receive an itemized monthly phone bill.


    مشتریان یک قبض تلفن ماهانه دقیق دریافت می کنند.

  • Don't worry—the company will pick up the bill (= pay).


    نگران نباشید - شرکت صورتحساب را دریافت می کند (= پرداخت).

  • I've just got a huge tax bill.


    من تازه یک صورت حساب مالیاتی هنگفت دارم.


  • بسیاری از مردم برای پرداخت کرایه و قبوض آب و برق خود با مشکل مواجه هستند.

  • The company could now face higher fuel bills.


    این شرکت اکنون می تواند با قبوض سوخت بالاتری روبرو شود.

  • They presented us with a very large bill.


    اسکناس بسیار بزرگی به ما دادند.


  • از پول موجود در حساب برای پرداخت قبوض استفاده کنید.


  • قبض گاز

synonyms - مترادف
  • invoice


    صورتحساب


  • بیانیه


  • حساب


  • بررسی

  • tab


    برگه

  • charges


    اتهامات

  • tally


    شمارش

  • costs


    هزینه ها

  • receipt


    اعلام وصول

  • reckoning


    حساب کردن


  • نمره


  • هزینه

  • chit


    چیت


  • خسارت


  • بدهی


  • تقاضا

  • IOU


    IOU


  • شلیک کرد

  • list of charges


    لیست هزینه ها


  • مبلغ سررسید

  • itemized account


    حساب تفصیلی


  • یادداشت شارژ


  • درخواست پرداخت

  • statement of indebtedness


    بیانیه بدهی


  • خبر بد

  • liability


    مسئولیت


  • شارژ

  • arrears


    معوقه


  • تعهد


  • موجودی ناشی

  • indebtedness


    بدهکاری

antonyms - متضاد
  • coin


    سکه


  • تغییر دادن


  • پلاستیک

لغت پیشنهادی

abseiled

لغت پیشنهادی

alas

لغت پیشنهادی

aid