station
station - ایستگاه
noun - اسم
UK :
US :
a place where trains or buses regularly stop so that passengers can get on and off goods can be loaded etc or the buildings at such a place
مکانی که قطارها یا اتوبوس ها به طور منظم در آن توقف می کنند تا مسافران بتوانند سوار و پیاده شوند، کالاها را بارگیری کنند و غیره، یا ساختمان های چنین مکانی
ساختمان یا مکانی که مرکزی برای نوع خاصی از خدمات یا فعالیت است
an organization which makes television or radio broadcasts, or the building where this is done
سازمانی که پخش تلویزیونی یا رادیویی را انجام می دهد، یا ساختمانی که در آن انجام می شود
موقعیت شما در جامعه
جایی که کسی می ایستد یا می نشیند تا در صورت نیاز سریعاً کاری را انجام دهد
یک مزرعه بزرگ گوسفند یا گاو در استرالیا یا نیوزلند
یک نهاد نظامی کوچک
مکانی که قطارها یا اتوبوس ها به طور مرتب در آن توقف می کنند
ایستگاه یا توقف در انتهای خط راه آهن یا اتوبوس
the metal lines along which trains travel. This is sometimes used in American English to say which part of a station a train will leave from
خطوط فلزی که قطارها در امتداد آنها حرکت می کنند. گاهی اوقات در انگلیسی آمریکایی از این برای بیان اینکه قطار از کدام قسمت ایستگاه حرکت می کند استفاده می شود
the raised place beside a railway track where you get on and off a train in a station – used especially to say which part of a station a train will leave from
مکان برافراشته در کنار ریل راه آهن که در آن از قطار در یک ایستگاه سوار و پیاده می شوید - مخصوصاً برای بیان اینکه قطار از کدام قسمت ایستگاه حرکت می کند
مکانی در ایستگاهی که در آن بلیط فروخته می شود
تابلویی که می گوید هر قطار چه زمانی و از کدام قسمت ایستگاه حرکت می کند
to send someone in the military to a particular place for a period of time as part of their military duty
فرستادن یک نفر در ارتش به یک مکان خاص برای مدتی به عنوان بخشی از وظیفه نظامی خود
to move to a particular place and stand or sit there especially in order to be able to do something quickly or to cause someone to do this
حرکت کردن به یک مکان خاص و ایستادن یا نشستن در آنجا، به ویژه برای اینکه بتوانید کاری را سریع انجام دهید یا کسی را وادار به انجام این کار کنید.
ساختمان و محوطه اطراف آن که اتوبوس ها یا قطارها برای سوار یا پیاده شدن افراد توقف می کنند
شرکتی که برنامه های رادیویی یا تلویزیونی را پخش می کند
ساختمان یا مکانی که برای خدمات یا نوع خاصی از کار استفاده می شود
a place where scientific information about the natural world is collected
مکانی که در آن اطلاعات علمی در مورد جهان طبیعی جمع آوری می شود
یک مزرعه بزرگ با حیوانات در استرالیا و نیوزلند
موقعیت خاصی که به شخصی دستور داده شده در آن جابجا شود یا در آن بماند
موقعیت کسی در جامعه، به ویژه موقعیتی که در آن متولد شده است
باعث شود بخصوص سربازان در یک مکان خاص برای انجام کار حضور داشته باشند
یک ساختمان یا ساختمان ها و محوطه اطراف که در آن خدمات یا فعالیت خاصی انجام می شود
مکان یا سازمانی که پخش برنامه های رادیویی یا تلویزیونی یا برنامه های ارسال شده را ارسال می کند
موقعیت خاصی که به شخصی دستور داده شده است در آن جابجا شود یا در آن بماند
باعث شدن کسی، به ویژه یک سرباز، قرار گرفتن در یک مکان خاص برای انجام یک کار
مکان یا میزی که شخصی در آن کار خود را انجام می دهد
مکانی که قطارها یا اتوبوس ها برای سوار یا پیاده شدن افراد در آن توقف می کنند
شرکتی که برنامه های رادیویی یا تلویزیونی را ارسال می کند
یک ایستگاه اتوبوس
ایستگاه اصلی
Euston Station
ایستگاه یوستون
ایستگاه قطار
یک ایستگاه قطار
یک مترو/یک ایستگاه زیرزمینی
یک ایستگاه مترو
در ایستگاه بعدی پیاده می شوم.
در ایستگاه اتوبوس منتظرش بودیم.
یک ایستگاه اتوبوس
ایستگاه اتوبوس ویکتوریا
سرقت را در نزدیکترین ایستگاه پلیس گزارش دهید.
یک پمپ بنزین
یک ایستگاه پایش آلودگی
ایستگاه تحقیقات کشاورزی
یک ایستگاه رادیویی / تلویزیونی / تلویزیونی محلی
به ایستگاه دیگری کوک کرد.
این ایستگاه 24 ساعته برنامه پخش می کند.
او قطعاً در بالای ایستگاه خود ایده می گرفت.
She was definitely getting ideas above her station.
شما نباید ایستگاه خود را بدون اجازه ترک کنید.
یک ایستگاه دریایی
زمانی که مهلت یک هفته جلوتر آمد، ایستگاه های وحشت بود.
یه قهوه تو ایستگاه میخورم
قطار تازه داشت به ایستگاه می رسید.
چه ساعتی باید در ایستگاه باشید؟
قطار با بیست دقیقه تاخیر به ایستگاه آکسفورد رسید.
او مرا جلوی ایستگاه رها کرد.
من شما را با آسانسور به ایستگاه میرسانم.
روبروی ایستگاه یک میخانه هست.
قطار درست بیرون ایستگاه توقف کرد.
پایه
depot
انبار
مرکز فرماندهی
centerUS
مرکز ایالات متحده
centreUK
مرکز انگلستان
دفتر
precinct
حوزه
ربع
خانه
پست
صندلی
locus
منبع
nick
بریدگی کوچک
نقطه
substation
تانا
thana
خانه ایستگاه
مغازه پلیس
کوتوالی
kotwali
دفتر خانه
دفتر مرکزی
پایگاه نظامی
پایگاه عملیات
سایت
مقر
HQ
پست فرماندهی
مرکز عملیات
centre of operations
فرمان
توافق
پایانه
terminal
بارانداز
dock
unemployment
بیکاری
دفتر
avocation
فراخوانی
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده