send
send - ارسال
verb - فعل
UK :
US :
ترتیب دادن برای رفتن یا بردن چیزی به جای دیگر، به ویژه از طریق پست
برای فرستادن پیام، سیگنال الکترونیکی و غیره به جایی، با استفاده از تجهیزات رادیویی، رایانه و غیره
از کسی بخواهید که به جایی برود، مخصوصاً تا بتواند کاری برای شما انجام دهد
to arrange for someone to go to a place such as a school prison or hospital and spend some time there
ترتیب دادن اینکه کسی به مکانی مانند مدرسه، زندان یا بیمارستان برود و مدتی را در آنجا بگذراند
برای اینکه چیزی از جایی به جای دیگر حرکت کند
وادار کردن کسی یا چیزی در وضعیت خاصی قرار بگیرد
ترتیب دادن چیزی برای رفتن به جای دیگر
به کسی گفتن که به جایی برود، معمولاً برای انجام یک کار خاص
اگر چیزی قیمتها، سودها، هزینهها و غیره را به سطح دیگری بفرستد، باعث میشود به آن سطح بروند
باعث می شود چیزی از یک مکان به مکان دیگر منتقل شود، به خصوص از طریق پست یا ایمیل
باعث یا دستور دادن به کسی که برود و کاری انجام دهد
وادار کردن کسی یا چیزی به انجام یک کار خاص یا باعث ایجاد چیزی
abbreviation for special educational needs and/or disabilities an expression used to refer to special needs (= the needs of people with particular disabilities or problems) relating to education and/or physical or mental conditions that makes it difficult for them to do certain common activities
مخفف نیازهای آموزشی و/یا معلولیتهای خاص عبارتی است که برای اشاره به نیازهای ویژه (= نیازهای افراد دارای معلولیت یا مشکلات خاص) مربوط به تحصیلات و/یا شرایط جسمی یا روانی که انجام برخی فعالیتهای مشترک را برای آنها دشوار میسازد استفاده میشود.
باعث رفتن یا بردن چیزی بدون اینکه خودت بری به جایی
باعث شدن یا ترتیب دادن برای رفتن یا رفتن کسی
کاری کردن که چیزی به زور به سرعت حرکت کند
وادار کردن کسی به یک احساس یا رفتار خاص یا باعث ایجاد اتفاقی شود
باعث می شود چیزی از یک مکان به مکان دیگر، به ویژه از طریق پست، ایمیل و غیره برود.
چند کارت کریسمس فرستادی؟
با سفارش خود چکی به مبلغ 50 پوند ارسال کنید.
کشتی زنگ خطر ارسال کرد.
او در روز تولد دوست دخترش یک دوجین گل رز قرمز فرستاد.
هیچ برنامه ای برای اعزام نیروهای انگلیسی به این منطقه وجود ندارد.
او یک ایمیل خشمگین برای او فرستاد.
شاید باید یک یادداشت عذرخواهی برایش بفرستم.
نرو عشق خود را می فرستد، می دانید که او به اینجا می آید تا زمستان امسال به ما نوبت بدهد.
او به تمام دنیا سفر کرد، اما تصمیم گرفت پسرش را به مدرسه در انگلستان بفرستد.
هر ناشر آن را در بسته ای به آدرس Currer Bell پس فرستاده بود.
A fiber optic system can send its signals greater distances and with less signal degradation than can the traditional coaxial system.
یک سیستم فیبر نوری می تواند سیگنال های خود را در فواصل بیشتر و با کاهش سیگنال کمتری نسبت به سیستم کواکسیال سنتی ارسال کند.
کریستن چند عکس از مهمانی فرستاد.
بچه ها را از اتاق بیرون فرستاد تا با هم صحبت کنیم.
او نامه حمایتی فرستاد.
اجازه بدهید فقط این ایمیل را بفرستم.
برای ارسال چیزی از طریق پست
من بسته را با پست هوایی فرستادم.
کاربران به مدت دو روز قادر به ارسال یا دریافت ایمیل نبودند.
آیا تا به حال برای مادرتان کارت کریسمس ارسال کرده اید؟
یک سیگنال رادیویی به فضاپیما ارسال شد.
آیا هنوز برای مادرت کارت کریسمس فرستاده ای؟
برات پیامک میفرستم
میشه لینک سایت رو برام بفرستید؟
او یک نسخه از کتاب جدیدش را برای من فرستاد.
لپ تاپ معیوب بود پس آن را به سازنده ها برگرداندم.
پدر و مادرم عشقشان را می فرستند.
هنری سلام خود را برای شما فرستاد.
این چه نوع پیامی برای جوانان است؟
او به من خبر داد که بیایم.
او خبر فرستاد (که) نمی تواند بیاید.
فرستاد تا بگوید که به خانه می آید.
اد نتوانست آن را بسازد بنابراین آنها من را به جای آن فرستادند.
بچه ها را زود به رختخواب فرستاد.
قاضی او را به دو سال زندان فرستاد.
او در هشت سالگی به مدرسه شبانه روزی فرستاده شد.
دولت با اعزام 3000 نیرو به منطقه موافقت کرده است.
ماه آینده به یک دوره آموزشی اعزام می شویم.
بچه ها را از مدرسه به خانه فرستادند چون هوا خیلی گرم بود.
من تام را فرستادم تا کمی شیر بخرد.
هر قدمی که او برمیداشت، درد را تا پایش افزایش میداد.
مشت او را به پرواز درآورد.
این گزارش قیمت سهام را 8 درصد کاهش داد.
موسیقی او همیشه مرا به خواب می برد.
dispatch
ارسال
convey
انتقال
مستقیم
رو به جلو
پست الکترونیکی
پست
consign
ارائه
حواله دادن
remit
کشتی
نشانی
انتقال. رساندن
transmit
پیشرفت
پست هوایی
airmail
به اشتراک بگذارد
impart
تغییر مسیر
redirect
مسیر
حمل و نقل
گردش کند
transport
هدایت
circulate
رله
رها کردن
freight
در پست قرار دهید
relay
حمل
حرکت
آوردن
گرفتن
دريافت كردن
به دست آوردن
کسب کردن
attain
پیدا کردن
دارند
استخراج
گرفتن
جمع آوری کنید
به ارث می برند
خالص
نمره
تایید کنید
inherit
بدست آوردن
زمین
ناب
امن است
کیسه
گیر
nab
داده شده
ارسال شود
ارائه شود
snag
بیا داخل
قبول تحویل
be sent
سوار کردن
دریافتی باشد