send

base info - اطلاعات اولیه

send - ارسال

verb - فعل

/send/

UK :

/send/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [send] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She sent a letter of support.


    او نامه حمایتی فرستاد.

  • Let me just send this email.


    اجازه بدهید فقط این ایمیل را بفرستم.


  • برای ارسال چیزی از طریق پست


  • من بسته را با پست هوایی فرستادم.

  • I sent the package by airmail.


    کاربران به مدت دو روز قادر به ارسال یا دریافت ایمیل نبودند.

  • Users were unable to send or receive emails for two days.


    آیا تا به حال برای مادرتان کارت کریسمس ارسال کرده اید؟

  • Have you sent a Christmas card to your mother yet?


    یک سیگنال رادیویی به فضاپیما ارسال شد.

  • A radio signal was sent to the spacecraft.


    آیا هنوز برای مادرت کارت کریسمس فرستاده ای؟

  • Have you sent your mother a Christmas card yet?


    برات پیامک میفرستم

  • I'll send you a text message.


    میشه لینک سایت رو برام بفرستید؟

  • Can you send me a link to the website?


    او یک نسخه از کتاب جدیدش را برای من فرستاد.

  • He sent me a copy of his new book.


    لپ تاپ معیوب بود پس آن را به سازنده ها برگرداندم.

  • The laptop was faulty so I sent it back to the manufacturers.


    پدر و مادرم عشقشان را می فرستند.

  • My parents send their love.


    هنری سلام خود را برای شما فرستاد.

  • Henry sent his regards to you.


    این چه نوع پیامی برای جوانان است؟

  • What sort of message is that sending to young people?


    او به من خبر داد که بیایم.

  • He sent me word to come.


    او خبر فرستاد (که) نمی تواند بیاید.

  • She sent word (that) she could not come.


    فرستاد تا بگوید که به خانه می آید.

  • She sent to say that she was coming home.


    اد نتوانست آن را بسازد بنابراین آنها من را به جای آن فرستادند.

  • Ed couldn't make it so they sent me instead.


    بچه ها را زود به رختخواب فرستاد.

  • She sent the kids to bed early.


    قاضی او را به دو سال زندان فرستاد.

  • The judge sent her to prison for two years.


    او در هشت سالگی به مدرسه شبانه روزی فرستاده شد.

  • He was sent away to boarding school at the age of eight.


    دولت با اعزام 3000 نیرو به منطقه موافقت کرده است.

  • The government has agreed to send 3 000 troops to the region.


    ماه آینده به یک دوره آموزشی اعزام می شویم.

  • We are being sent on a training course next month.


    بچه ها را از مدرسه به خانه فرستادند چون هوا خیلی گرم بود.

  • Children were sent home from school because it was just too hot.


    من تام را فرستادم تا کمی شیر بخرد.

  • I've sent Tom to buy some milk.


    هر قدمی که او برمی‌داشت، درد را تا پایش افزایش می‌داد.

  • Every step he took sent the pain shooting up his leg.


    مشت او را به پرواز درآورد.

  • The punch sent him flying.


    این گزارش قیمت سهام را 8 درصد کاهش داد.

  • The report sent share prices down a further 8p.


    موسیقی او همیشه مرا به خواب می برد.

  • Her music always sends me to sleep.


synonyms - مترادف
  • dispatch


    ارسال

  • convey


    انتقال


  • مستقیم


  • رو به جلو


  • پست الکترونیکی


  • پست

  • consign


    ارائه


  • حواله دادن

  • remit


    کشتی


  • نشانی


  • انتقال. رساندن

  • transmit


    پیشرفت


  • پست هوایی

  • airmail


    به اشتراک بگذارد

  • impart


    تغییر مسیر

  • redirect


    مسیر


  • حمل و نقل


  • گردش کند

  • transport


    هدایت

  • circulate


    رله


  • رها کردن

  • freight


    در پست قرار دهید

  • relay


    حمل


  • حرکت


  • آوردن


  • گرفتن






antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

alum

لغت پیشنهادی

Assn

لغت پیشنهادی

otter