unable
unable - قادر نیست
adjective - صفت
UK :
US :
عجز
معلول
غیر فعال کردن
توانا
قادر به انجام کاری نیست
تا نتوان کاری را انجام داد
قابل توجه
Older people were much more likely than the young to be unable to describe what they meant by health.
افراد مسن خیلی بیشتر از جوانان قادر به توصیف منظورشان از سلامتی نبودند.
If they don't, one should dismiss the idea of cars unable to get out of the garage as sensational rubbish-mongering.
اگر این کار را نکردند، باید این ایده که خودروها نمی توانند از گاراژ بیرون بیایند را به عنوان یک آشغال فروشی پر شور رد کرد.
هنگامی که پلیس ثابت کرد قادر به رسیدگی به آنها نیست، شبه نظامیان فراخوانده شدند.
زمانی که قیمتهای بازار نقدی افزایش یافت، شرکتهای برق نتوانستند نرخهای خود را افزایش دهند.
اما آنها قادر به تولید ریخته گری کامل نبودند.
تامی که قادر به خواندن نیست، عاقل تر نیست.
امنیت تصدی همچنین به این معناست که صاحبخانه در صورت تمایل نمی تواند خانه خود را بازپس گیرد.
چه اتفاقی می افتد وقتی یک شوهر و پدر جوان به طور ناگهانی به دلیل سرطان قادر به کار نیستند؟
یک سرباز سابق که از زمان پایان جنگ نتوانسته کار پیدا کند
آنها نتوانسته اند یا نمی خواهند مناقشه را حل کنند.
من نتوانستم در جلسه شرکت کنم، اما عذرخواهی خود را ارسال کردم.
او که نمی تواند تاکسی بگیرد، به سمت ایستگاه اتوبوس می رود.
خانواده او توانایی پرداخت هزینه لباس مدرسه را نداشتند.
این شرکت در حال زیان دهی است و قادر به پرداخت قبوض خود نیست.
نیروگاه های قدیمی ممکن است نتوانند با تقاضای روزافزون برق کنار بیایند.
آنجا دراز کشیده بود و نمی توانست حرکت کند.
سعی کردم با او تماس بگیرم اما نتوانستم.
می ترسم نتوانم اطلاعاتی را که درخواست کرده اید ارائه دهم.
او نتوانست هیجان خود را پنهان کند.
اگر نمی توانید بیایید به ما اطلاع دهید.
به نظر می رسد وزیر قادر به درک این نکته ساده نیست.
کریستین احساس می کند که نمی تواند به نامزدش اعتماد کند.
این تصادف باعث شد که او قادر به راه رفتن نباشد.
او ساکت ماند، نمی خواست یا نمی توانست آنچه در ذهنش بود بگوید.
به نظر می رسید که او از نظر قانون اساسی قادر به سکوت نیست.
او در نظر گرفته شد که نمی تواند با فشار کار کنار بیاید.
He went on apparently unable to stop.
او ادامه داد، ظاهراً نتوانست متوقف شود.
او متوجه شد که نمی تواند نگاه او را ببیند.
جاده قادر به مقابله با افزایش ترافیک نیست.
بن پس از سکته مغزی تقریباً کاملاً فلج شده و قادر به صحبت کردن نیست.
اتحادیه نتوانسته است با این شرکت به توافق برسد.
ما در آن زمان نتوانستیم با او تماس بگیریم.
من نتوانستم تلفن پرداخت پیدا کنم.
قادر
توانا
competent
صالح
کافی است
تاثير گذار
کارشناس
مناسب
potent
قوی
قدرتمند
qualified
واجد شرایط
skilfulUK
انگلستان ماهر
skilled
ماهر
skillfulUS
skillfulUS
ultracompetent
فوق صلاحیت
adept
کافی
با استعداد
استادانه
talented
استاد
masterly
دارای ذوق هنری
انجام شده است
virtuoso
با تجربه
accomplished
مسلط
experienced
در انگلستان تمرین کرد
proficient
حرفه ای
practisedUK
برجسته
کامل
outstanding
باهوش
consummate
چیره دست
clever
عالی
adroit