unable

base info - اطلاعات اولیه

unable - قادر نیست

adjective - صفت

/ʌnˈeɪbl/

UK :

/ʌnˈeɪbl/

US :

family - خانواده
ability
توانایی
inability
عجز
disability
ناتوانی
able
قادر
disabled
معلول
enable
فعال کردن
disable
غیر فعال کردن
ably
توانا
google image
نتیجه جستجوی لغت [unable] در گوگل
description - توضیح

  • قادر به انجام کاری نیست


  • تا نتوان کاری را انجام داد


  • قابل توجه


  • افراد مسن خیلی بیشتر از جوانان قادر به توصیف منظورشان از سلامتی نبودند.

  • If they don't, one should dismiss the idea of cars unable to get out of the garage as sensational rubbish-mongering.


    اگر این کار را نکردند، باید این ایده که خودروها نمی توانند از گاراژ بیرون بیایند را به عنوان یک آشغال فروشی پر شور رد کرد.

  • When the police proved unable to handle them the militia was called out.


    هنگامی که پلیس ثابت کرد قادر به رسیدگی به آنها نیست، شبه نظامیان فراخوانده شدند.

  • When spot market prices rose the utilities were unable to increase their rates.


    زمانی که قیمت‌های بازار نقدی افزایش یافت، شرکت‌های برق نتوانستند نرخ‌های خود را افزایش دهند.

  • But they were unable to produce perfect castings.


    اما آنها قادر به تولید ریخته گری کامل نبودند.

  • Tommy, unable to read is none the wiser.


    تامی که قادر به خواندن نیست، عاقل تر نیست.

  • Security of tenure also means that a landlord may be unable to regain his house if he wishes to.


    امنیت تصدی همچنین به این معناست که صاحبخانه در صورت تمایل نمی تواند خانه خود را بازپس گیرد.


  • چه اتفاقی می افتد وقتی یک شوهر و پدر جوان به طور ناگهانی به دلیل سرطان قادر به کار نیستند؟

example - مثال

  • یک سرباز سابق که از زمان پایان جنگ نتوانسته کار پیدا کند

  • They have been unable or unwilling to resolve the conflict.


    آنها نتوانسته اند یا نمی خواهند مناقشه را حل کنند.

  • I was unable to attend the meeting but sent my apologies.


    من نتوانستم در جلسه شرکت کنم، اما عذرخواهی خود را ارسال کردم.

  • Unable to get a taxi, she heads for the bus stop.


    او که نمی تواند تاکسی بگیرد، به سمت ایستگاه اتوبوس می رود.


  • خانواده او توانایی پرداخت هزینه لباس مدرسه را نداشتند.

  • The company is losing money and is unable to pay its bills.


    این شرکت در حال زیان دهی است و قادر به پرداخت قبوض خود نیست.

  • Ageing power stations may be unable to cope with ever-increasing demand for electricity.


    نیروگاه های قدیمی ممکن است نتوانند با تقاضای روزافزون برق کنار بیایند.

  • He lay there unable to move.


    آنجا دراز کشیده بود و نمی توانست حرکت کند.

  • I tried to contact him but was unable to.


    سعی کردم با او تماس بگیرم اما نتوانستم.

  • I am afraid I am unable to provide the information you have requested.


    می ترسم نتوانم اطلاعاتی را که درخواست کرده اید ارائه دهم.

  • She was unable to hide her excitement.


    او نتوانست هیجان خود را پنهان کند.

  • Let us know if you’re unable to come.


    اگر نمی توانید بیایید به ما اطلاع دهید.

  • The Minister seems unable to grasp this simple point.


    به نظر می رسد وزیر قادر به درک این نکته ساده نیست.

  • Christine feels unable to confide in her fiancé.


    کریستین احساس می کند که نمی تواند به نامزدش اعتماد کند.


  • این تصادف باعث شد که او قادر به راه رفتن نباشد.

  • He remained silent unwilling or unable to say what was in his mind.


    او ساکت ماند، نمی خواست یا نمی توانست آنچه در ذهنش بود بگوید.

  • He seemed constitutionally unable to keep quiet.


    به نظر می رسید که او از نظر قانون اساسی قادر به سکوت نیست.

  • He was considered unable to cope with the pressure of the job.


    او در نظر گرفته شد که نمی تواند با فشار کار کنار بیاید.

  • He went on apparently unable to stop.


    او ادامه داد، ظاهراً نتوانست متوقف شود.


  • او متوجه شد که نمی تواند نگاه او را ببیند.

  • The road was deemed unable to cope with increased traffic.


    جاده قادر به مقابله با افزایش ترافیک نیست.

  • Ben is almost completely paralysed and unable to speak following a stroke.


    بن پس از سکته مغزی تقریباً کاملاً فلج شده و قادر به صحبت کردن نیست.

  • The union has been unable to reach an agreement with the company.


    اتحادیه نتوانسته است با این شرکت به توافق برسد.

  • We were unable to contact him at the time.


    ما در آن زمان نتوانستیم با او تماس بگیریم.

  • I was unable to find a pay phone.


    من نتوانستم تلفن پرداخت پیدا کنم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • قادر


  • توانا

  • competent


    صالح


  • کافی است


  • تاثير گذار


  • کارشناس

  • fit


    مناسب

  • potent


    قوی


  • قدرتمند

  • qualified


    واجد شرایط

  • skilfulUK


    انگلستان ماهر

  • skilled


    ماهر

  • skillfulUS


    skillfulUS

  • ultracompetent


    فوق صلاحیت

  • adept


    کافی


  • با استعداد


  • استادانه

  • talented


    استاد

  • masterly


    دارای ذوق هنری


  • انجام شده است

  • virtuoso


    با تجربه

  • accomplished


    مسلط

  • experienced


    در انگلستان تمرین کرد

  • proficient


    حرفه ای

  • practisedUK


    برجسته


  • کامل

  • outstanding


    باهوش

  • consummate


    چیره دست

  • clever


    عالی

  • adroit



لغت پیشنهادی

awoken

لغت پیشنهادی

puritanism

لغت پیشنهادی

recover