soldier

base info - اطلاعات اولیه

soldier - سرباز

noun - اسم

/ˈsəʊldʒər/

UK :

/ˈsəʊldʒə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [soldier] در گوگل
description - توضیح

  • عضو ارتش یک کشور، به ویژه کسی که افسر نیست


  • شخصی که در ارتش است و یونیفورم آن را می پوشد، مخصوصاً کسی که در زمان جنگ می جنگد

  • a small rectangle of bread or toast (= warm crisp bread) used for putting into the yellow liquid part of a boiled egg


    یک مستطیل کوچک از نان یا نان تست (= نان گرم و ترد) که برای ریختن در قسمت مایع زرد تخم مرغ آب پز استفاده می شود.

  • a person who is in an army and wears its uniform esp. someone who fights when there is a war


    شخصی که در ارتش است و یونیفرم آن را می پوشد، به ویژه. کسی که در زمان جنگ میجنگد

  • This orphan grew up to be a soldier.


    این یتیم بزرگ شد تا سرباز شد.

  • Moore has been a soldier for most of his adult life.


    مور در بیشتر دوران بزرگسالی خود یک سرباز بوده است.

  • Grinning soldiers crowded around the partition.


    سربازان خندان در اطراف پارتیشن ازدحام کردند.

  • We can form a human chain of Berliners along the Wall which no one dare break nomatterhow many soldiers they send.


    ما می‌توانیم یک زنجیره انسانی از برلینی‌ها را در امتداد دیوار تشکیل دهیم که هیچ‌کس جرأت شکستن آن را ندارد، صرفنظر از اینکه چند سرباز می‌فرستند.

  • There were several soldiers guarding the main gate.


    چند سرباز از دروازه اصلی محافظت می کردند.

  • Contemporary accounts give the impression of a watchful, mistrustful regime of a country bristling with fortresses and teeming with soldiers.


    گزارش‌های معاصر این تصور را به وجود می‌آورند که یک رژیم مراقب و بی‌اعتماد، کشوری مملو از قلعه‌ها و مملو از سربازان.

  • A group of young soldiers were standing outside talking excitedly, their bulging kit-bags leaning up against their legs.


    گروهی از سربازان جوان بیرون ایستاده بودند و با هیجان حرف می زدند، کیسه های برآمده شان را به پاهایشان تکیه داده بودند.

example - مثال
  • They visited the graves of US soldiers killed in the First World War.


    آنها از قبور سربازان آمریکایی کشته شده در جنگ جهانی اول دیدن کردند.

  • captured soldiers, sailors and airmen


    سربازان، ملوانان و هوانوردان اسیر شدند

  • soldiers in uniform


    سربازان لباس فرم

  • soldiers on duty


    سربازان وظیفه

  • At least 19 people were killed when soldiers opened fire on a peaceful demonstration.


    بر اثر تیراندازی سربازان به تظاهرات مسالمت آمیز دست کم 19 نفر کشته شدند.

  • Several coalition soldiers have been wounded.


    چندین سرباز ائتلاف زخمی شده اند.

  • Approximately 1,000 American soldiers died in the battle.


    تقریباً 1000 سرباز آمریکایی در این نبرد کشته شدند.

  • That same day two soldiers from the same unit were killed.


    در همان روز دو سرباز از همان واحد کشته شدند.

  • At least 500 elite soldiers from the Parachute Regiment were yesterday sent in to the area.


    حداقل 500 سرباز زبده از هنگ چتر نجات دیروز به منطقه اعزام شدند.

  • He wrote about his life as a British soldier stationed in Burma.


    او از زندگی خود به عنوان یک سرباز انگلیسی مستقر در برمه نوشت.

  • She helped a wounded Confederate soldier.


    او به یک سرباز مجروح کنفدراسیون کمک کرد.

  • The area is guarded by Israeli soldiers.


    این منطقه توسط سربازان اسرائیلی محافظت می شود.

  • Boys are forced to become child soldiers.


    پسرها مجبورند بچه سرباز شوند.


  • از یک سرباز معمولی، او به یکی از پرافتخارترین نظامیان زمان خود تبدیل شد.

  • Enemy soldiers have human rights too.


    سربازان دشمن نیز حقوق بشر دارند.

  • He was deeply affected by the death of one of his fellow soldiers.


    او از کشته شدن یکی از همرزمانش بسیار متاثر شد.

  • a monument to fallen soldiers


    بنای یادبود سربازان کشته شده

  • The academy trained soldiers and military engineers.


    این آکادمی سربازان و مهندسان نظامی را آموزش می داد.

  • He decided to enlist as a soldier.


    تصمیم گرفت به عنوان سرباز ثبت نام کند.

  • He has led American soldiers into battle.


    او سربازان آمریکایی را به نبرد هدایت کرده است.

  • Sharon has served as a soldier.


    شارون به عنوان یک سرباز خدمت کرده است.

  • The minister paid tribute to the brave soldiers who had lost their lives.


    وزیر از سربازان دلاوری که جان خود را از دست داده اند ادای احترام کرد.

  • The number of active-duty soldiers has continued to rise.


    تعداد سربازان فعال همچنان در حال افزایش است.

  • What was life like for the common soldier?


    زندگی برای سرباز عادی چگونه بود؟

  • a highly decorated soldier


    یک سرباز بسیار آراسته

  • little boys playing soldiers


    پسرهای کوچک در حال بازی سربازان

  • Soldiers were patrolling the streets.


    سربازان در خیابان ها گشت می زدند.

  • Do you want soldiers with your egg?


    آیا با تخم خود سرباز می خواهید؟

  • American/Italian/Chinese soldiers


    سربازان آمریکایی/ایتالیایی/چینی

synonyms - مترادف
  • trooper


    سرباز


  • جنگنده

  • serviceman


    خدمتکار

  • warrior


    جنگجو

  • legionary


    لژیونر

  • legionnaire


    GI

  • GI


    منظم


  • سرویس دهنده

  • serviceperson


    صورت سگ

  • dogface


    تیم ملی

  • squaddie


    رزمنده

  • combatant


    پیاده نظام

  • infantry


    سرباز وظیفه

  • conscript


    تامی

  • servicewoman


    سنگ شکن

  • Tommy


    نفر پیاده

  • sapper


    دریایی

  • infantryperson


    افسر

  • marine


    سرباز نویس


  • سرباز چترباز

  • draftee


    خصوصی

  • paratrooper


    استخدام کردن


  • کهنه سرباز


  • داوطلب


  • نگهبان


  • چریک

  • guardsman


    توپچی

  • guerrilla


    دیده بانی

  • gunner


    مزدور

  • scout


  • mercenary


antonyms - متضاد

  • غیر نظامی

  • civvy


    سیووی

  • non-combatant


    غیر رزمنده


  • شهروند عادی

  • non-military person


    فرد غیر نظامی

لغت پیشنهادی

amputee

لغت پیشنهادی

testosterone

لغت پیشنهادی

fantastically