two

base info - اطلاعات اولیه

two - دو

number - عدد

/tuː/

UK :

/tuː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [two] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There are only two cookies left.


    تنها دو کوکی باقی مانده است.

  • two of Sweden’s top financial experts


    دو تن از برترین کارشناسان مالی سوئد

  • Ten people were invited but only two turned up.


    ده نفر دعوت شده بودند اما فقط دو نفر حاضر شدند.

  • Can you lend me two dollars?


    میشه دو دلار به من قرض بدی؟

  • a two-month contract


    قرارداد دو ماهه

  • Look at page two.


    به صفحه دو نگاه کنید.

  • Two and seven is nine.


    دو و هفت می شود نه.

  • Three twos are six.


    سه دو تا شش.

  • I can't read your writing—is this meant to be a two?


    من نمی توانم نوشته های شما را بخوانم - آیا قرار است این دو باشد؟

  • The bulbs are planted in twos or threes (= groups of two or three).


    پیازها به صورت دو یا سه (= گروه های دو یا سه تایی) کاشته می شوند.

  • We moved to America when I was two (= two years old).


    زمانی که من دو (= دو ساله) بودم به آمریکا نقل مکان کردیم.

  • Shall we meet at two (= at two o'clock), then?


    آیا ساعت دو (= ساعت دو) همدیگر را ببینیم؟

  • I was in two minds about the book (= I didn't know if I liked it or not).


    من در مورد کتاب در دو ذهن بودم (= نمی دانستم آن را دوست دارم یا نه).

  • She's in two minds about accepting his invitation.


    او در مورد پذیرش دعوت او در دو ذهن است.

  • May I borrow it for a day or two?


    آیا می توانم آن را برای یک یا دو روز قرض کنم؟

  • He broke the bar of chocolate in two and gave me half.


    تخته شکلات را دو نیم کرد و نصفش را به من داد.

  • People arrived in twos and threes.


    مردم دو تا سه نفر رسیدند.

  • We’ll be there in a couple of shakes.


    ما بعد از چند لحظه آنجا خواهیم بود.

  • You can't put all the blame on him. It takes two to make a marriage.


    شما نمی توانید همه تقصیرها را به گردن او بیندازید. برای ازدواج دو نفر لازم است.

  • He's inclined to put two and two together and make five (= reaches the wrong conclusion from what he sees, hears, etc.).


    مایل است که دو و دو را کنار هم بگذارد و پنج بسازد (= از آنچه می بیند، می شنود و غیره به نتیجه اشتباه می رسد).

  • ‘I'm tired!’ ‘That makes two of us!’


    «خسته ام!» «این باعث می شود ما دو نفر باشیم!»

  • Teachers of history are ten a penny.


    معلمان تاریخ ده پنی هستند.

  • They have two houses.


    آنها دو خانه دارند.

  • He'll be two (years old) in February.


    او در فوریه دو (سال) خواهد شد.

  • Josh’ll be two in February.


    جاش در فوریه دو ساله خواهد شد.

  • a two-time winner


    برنده دو بار


  • در این مورد دو به علاوه دو برابر است با پنج و شالوده محکمی که این ادغام ایجاد می کند به رشد نهاد جدید به بهترین عملیات بانکداری وام مسکن مستقل در منطقه کمک می کند.

synonyms - مترادف
  • deuce


    فریب دادن

  • twain


    دوتایی

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

heartfelt

لغت پیشنهادی

own

لغت پیشنهادی

licking