individual

base info - اطلاعات اولیه

individual - شخصی

noun - اسم

/ˌɪndɪˈvɪdʒuəl/

UK :

/ˌɪndɪˈvɪdʒuəl/

US :

family - خانواده
individual
شخصی
individuality
فردیت
individualized
فردی شده
individualize
فردی کردن
individually
به طور جداگانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [individual] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The competition is open to both teams and individuals.


    شرکت در این مسابقات به دو صورت تیمی و انفرادی آزاد است.

  • Treatment depends on the individual involved.


    درمان بستگی به فرد درگیر دارد.

  • He has persuaded private individuals (= ordinary people rather than companies, etc.) to donate to the collection.


    او افراد خصوصی (= مردم عادی به جای شرکت ها و ...) را متقاعد کرده است که به مجموعه کمک کنند.

  • There is no single individual who is to blame.


    هیچ فردی وجود ندارد که مقصر باشد.

  • Wealthy individuals currently account for about 75 per cent of hedge fund investment and institutions make up the other 25 per cent.


    افراد ثروتمند در حال حاضر حدود 75 درصد از سرمایه گذاری صندوق های تامینی را تشکیل می دهند و موسسات 25 درصد دیگر را تشکیل می دهند.

  • We are concerned to protect the rights of the individual.


    ما نگران حفظ حقوق افراد هستیم.

  • Every child is treated here as an individual.


    در اینجا با هر کودک به عنوان یک فرد رفتار می شود.

  • Symptoms of depression vary among individuals.


    علائم افسردگی در بین افراد متفاوت است.

  • Differences between individuals affect their susceptibility to disease.


    تفاوت بین افراد بر حساسیت آنها به بیماری تأثیر می گذارد.

  • They live in a group or as individuals, depending on the species.


    آنها بسته به گونه به صورت گروهی یا فردی زندگی می کنند.

  • She's grown into quite an individual.


    او به یک فرد کاملاً فردی بزرگ شده است.

  • She saw the artist as a unique individual possessing a heightened awareness of reality.


    او این هنرمند را فردی منحصربفرد می‌دید که آگاهی بالایی از واقعیت دارد.

  • an odd-looking individual


    فردی با ظاهر عجیب

  • So this individual came up and demanded money.


    بنابراین این فرد آمد و تقاضای پول کرد.

  • This scruffy-looking individual wandered into the office.


    این فرد ژولیده به داخل دفتر سرگردان شد.

  • The school’s reputation was ruined by the bad behaviour of a few individuals.


    آبروی مدرسه با رفتار بد چند نفر از بین رفت.

  • Each course has to be tailored to the needs of the individual.


    هر دوره باید متناسب با نیازهای فرد باشد.


  • این به شخص مربوطه بستگی دارد که با پلیس تماس بگیرد.


  • هیچ فردی تا این حد برای توسعه وسیله نقلیه موتوری انجام نداده بود.

  • Eating habits are bound to vary from individual to individual.


    عادت های غذایی در افراد مختلف متفاوت است.

  • Society does not consist of isolated individuals, but people in a network of relationships.


    جامعه متشکل از افراد منزوی نیست، بلکه افرادی در شبکه ای از روابط هستند.


  • هر فرد به طور متوسط ​​حدود سه ساعت در روز تلویزیون تماشا می کند.

  • The motives influencing a particular individual may change from time to time.


    انگیزه های تأثیرگذار بر یک فرد خاص ممکن است هر از گاهی تغییر کند.

  • The needs of the community outweigh those of any single individual.


    نیازهای جامعه بیشتر از نیازهای هر فردی است.

  • The teacher should treat each pupil as an individual.


    معلم باید با هر دانش آموز به عنوان یک فرد رفتار کند.

  • We know that all human individuals are unique.


    ما می دانیم که همه افراد بشر منحصر به فرد هستند.

  • We welcome applications from suitably qualified individuals.


    ما از درخواست های افراد واجد شرایط استقبال می کنیم.

  • a group of like-minded individuals


    گروهی از افراد همفکر

  • accusations of racism against named individuals


    اتهامات نژادپرستی علیه افراد نامبرده

  • donations from wealthy individuals


    کمک های مالی افراد ثروتمند

  • The ballot papers could easily fall into the hands of an unscrupulous individual.


    برگه های رای به راحتی می توانست به دست یک فرد بی وجدان بیفتد.

synonyms - مترادف

  • تنها


  • متمایز


  • جداگانه، مجزا


  • خاص


  • مستقل


  • قابل احترام

  • respective


    منحصر بفرد

  • distinctive


    مختلف


  • خود مختار

  • distinguished


    گسسته

  • lone


    بیان

  • sole


    جدا شده

  • disparate


    شخصی

  • autonomous


    خصوصی

  • discrete


    مفرد


  • منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی

  • isolated


    قطعی


  • انحصاری


  • دیاکریتیک

  • singular


    فقط

  • solitary


    خاص انگلستان


  • خاص ایالات متحده

  • definite


    انتخاب کنید

  • exclusive


    خود ایستاده

  • diacritic


    واحد


  • particularisedUK


  • particularizedUS



  • selfstanding


  • unitary


antonyms - متضاد

  • جمعی

  • combined


    ترکیب شده

  • shared


    به اشتراک گذاشته شده است

  • aggregate


    تجمیع


  • مشترک

  • composite


    کامپوزیت

  • cumulative


    انباشته


  • مفصل

  • grouped


    گروه بندی شده است


  • متقابل

  • collated


    گردآوری شده است

  • conjoint


    بهم پیوسته

  • consolidated


    تلفیقی

  • unified


    متحد شده است

  • compiled


    تدوین شده است


  • گروه

  • mixed


    مختلط

  • united


    متحد


  • عمومی

  • communal


    اشتراکی

  • nonexclusive


    غیر انحصاری


  • گسترده

  • inclusive


    شامل

  • collaborative


    مبتنی بر همکاری


  • جرم

  • synergistic


    هم افزایی

  • synergetic


    سینرژیک

  • synergic


    ادغام شده

  • pooled


    معمولی


  • با یکدیگر


لغت پیشنهادی

black tie

لغت پیشنهادی

associate

لغت پیشنهادی

nudge