individual
individual - شخصی
noun - اسم
UK :
US :
فردیت
فردی شده
فردی کردن
به طور جداگانه
جدا از افراد یا چیزهای موجود در همان گروه در نظر گرفته می شود
متعلق یا در نظر گرفته شده برای یک شخص به جای یک گروه
an individual style way of doing things etc is different from anyone else’s – usually used to show approval
یک سبک فردی، روش انجام کارها و غیره با دیگران متفاوت است - معمولاً برای نشان دادن تأیید استفاده می شود
فردی که جدا از بقیه گروه یا جامعه ای که در آن زندگی می کنند در نظر گرفته شود
فردی از نوع خاص، به ویژه فردی که به نوعی غیرعادی است
یک شخص یا چیز واحد، به ویژه هنگامی که با گروه یا مجموعه ای که به آن تعلق دارند مقایسه می شود
فردی که به روش اصلی خود فکر می کند یا رفتار می کند
وجود دارد و جدا از سایر چیزها یا افراد یک گروه در نظر گرفته می شود
داده شده یا مربوط به یک شخص یا چیز مجزا
belonging or relating to or suitable for people or things that are different or particular in some way
تعلق یا ارتباط با افراد یا چیزهایی که به نوعی متفاوت یا خاص هستند یا برای آنها مناسب است
یک شخص یا چیز مجرد، به ویژه در مقایسه با گروه یا مجموعه ای که به آن تعلق دارد
جدا از سایر موارد در یک گروه در نظر گرفته شود
مربوط به یک فرد مجرد و مجزا
یک فرد مجرد، به ویژه زمانی که با گروه یا مجموعه ای که به آن تعلق دارند مقایسه می شود
بچه ها در این کلاس های کوچک به مراتب بیشتر مورد توجه فردی قرار می گیرند.
Imagine now that a customer of an individual bank applies successfully for an overdraft.
اکنون تصور کنید که مشتری یک بانک با موفقیت برای اضافه برداشت درخواست دهد.
نحوه رسیدگی به چنین اهداف متناقضی به مشاور فردی بستگی دارد.
How rugs are measured depends on the individual country.
نحوه اندازه گیری فرش بستگی به کشور فرد دارد.
After this review process budget analysts consolidate the individual department budgets into operating and capital budget summaries.
پس از این فرآیند بررسی، تحلیلگران بودجه، بودجههای هر بخش را در خلاصههای بودجه عملیاتی و سرمایهای ادغام میکنند.
Each individual employee was given a bonus.
به هر یک از کارمندان یک پاداش داده شد.
اما در محل کار نیز اهداف متنوع کارمندان وجود دارد.
او روش فردی خود را برای سازماندهی کار خود دارد.
در دو مورد از مطالعات، جزئیات تک تک بیماران گزارش نشده است.
Every baby has its own individual personality.
هر نوزادی شخصیت خاص خود را دارد.
an individual serving of mashed potatoes
یک وعده تکی پوره سیب زمینی
یک تنیسور با سبکی کاملا فردی
بلیت های انفرادی بازی های رد ساکس از صبح امروز به فروش می رسد.
She dresses in a highly individual way.
او کاملا فردی لباس می پوشد.
The Roman script was phonetic and the book consisted of a series of dialogues, building up with phrases rather than individual words.
خط رومی آوایی بود و کتاب شامل مجموعهای از دیالوگها بود که با عبارات ساخته میشد تا کلمات جداگانه.
شرکت در این مسابقات به دو صورت تیمی و انفرادی آزاد است.
Treatment depends on the individual involved.
درمان بستگی به فرد درگیر دارد.
He has persuaded private individuals (= ordinary people rather than companies, etc.) to donate to the collection.
او افراد خصوصی (= مردم عادی به جای شرکت ها و ...) را متقاعد کرده است که به مجموعه کمک کنند.
هیچ فردی وجود ندارد که مقصر باشد.
Wealthy individuals currently account for about 75 per cent of hedge fund investment and institutions make up the other 25 per cent.
افراد ثروتمند در حال حاضر حدود 75 درصد از سرمایه گذاری صندوق های تامینی را تشکیل می دهند و موسسات 25 درصد دیگر را تشکیل می دهند.
ما نگران حفظ حقوق افراد هستیم.
در اینجا با هر کودک به عنوان یک فرد رفتار می شود.
Symptoms of depression vary among individuals.
علائم افسردگی در بین افراد متفاوت است.
تفاوت بین افراد بر حساسیت آنها به بیماری تأثیر می گذارد.
آنها بسته به گونه به صورت گروهی یا فردی زندگی می کنند.
او به یک فرد کاملاً فردی بزرگ شده است.
او این هنرمند را فردی منحصربفرد میدید که آگاهی بالایی از واقعیت دارد.
an odd-looking individual
فردی با ظاهر عجیب
So this individual came up and demanded money.
بنابراین این فرد آمد و تقاضای پول کرد.
This scruffy-looking individual wandered into the office.
این فرد ژولیده به داخل دفتر سرگردان شد.
آبروی مدرسه با رفتار بد چند نفر از بین رفت.
هر دوره باید متناسب با نیازهای فرد باشد.
این به شخص مربوطه بستگی دارد که با پلیس تماس بگیرد.
هیچ فردی تا این حد برای توسعه وسیله نقلیه موتوری انجام نداده بود.
Eating habits are bound to vary from individual to individual.
عادت های غذایی در افراد مختلف متفاوت است.
جامعه متشکل از افراد منزوی نیست، بلکه افرادی در شبکه ای از روابط هستند.
The average individual watches around three hours of television per day.
هر فرد به طور متوسط حدود سه ساعت در روز تلویزیون تماشا می کند.
The motives influencing a particular individual may change from time to time.
انگیزه های تأثیرگذار بر یک فرد خاص ممکن است هر از گاهی تغییر کند.
نیازهای جامعه بیشتر از نیازهای هر فردی است.
معلم باید با هر دانش آموز به عنوان یک فرد رفتار کند.
ما می دانیم که همه افراد بشر منحصر به فرد هستند.
ما از درخواست های افراد واجد شرایط استقبال می کنیم.
گروهی از افراد همفکر
اتهامات نژادپرستی علیه افراد نامبرده
کمک های مالی افراد ثروتمند
برگه های رای به راحتی می توانست به دست یک فرد بی وجدان بیفتد.
تنها
متمایز
جداگانه، مجزا
خاص
مستقل
قابل احترام
respective
منحصر بفرد
distinctive
مختلف
خود مختار
distinguished
گسسته
lone
بیان
sole
جدا شده
disparate
شخصی
autonomous
خصوصی
discrete
مفرد
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
isolated
قطعی
انحصاری
دیاکریتیک
singular
فقط
solitary
خاص انگلستان
خاص ایالات متحده
definite
انتخاب کنید
exclusive
خود ایستاده
diacritic
واحد
particularisedUK
particularizedUS
selfstanding
unitary
جمعی
combined
ترکیب شده
shared
به اشتراک گذاشته شده است
aggregate
تجمیع
مشترک
composite
کامپوزیت
cumulative
انباشته
مفصل
grouped
گروه بندی شده است
متقابل
collated
گردآوری شده است
conjoint
بهم پیوسته
consolidated
تلفیقی
unified
متحد شده است
compiled
تدوین شده است
گروه
mixed
مختلط
united
متحد
عمومی
communal
اشتراکی
nonexclusive
غیر انحصاری
گسترده
inclusive
شامل
collaborative
مبتنی بر همکاری
جرم
synergistic
هم افزایی
synergetic
سینرژیک
synergic
ادغام شده
pooled
معمولی
با یکدیگر