red

base info - اطلاعات اولیه

red - قرمز

adjective - صفت

/red/

UK :

/red/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [red] در گوگل
description - توضیح
  • having the colour of blood


    رنگ خون داشتن

  • hair that is red has an orange-brown colour


    موهای قرمز رنگ نارنجی مایل به قهوه ای دارند

  • if you go red your face becomes a bright pink colour, especially because you are embarrassed or angry


    اگر قرمز شوید، صورت شما صورتی روشن می شود، به خصوص به این دلیل که خجالت زده یا عصبانی هستید.

  • red wine is a red or purple colour


    شراب قرمز رنگ قرمز یا بنفش است

  • communist or extremely left-wing political views – used to show disapproval


    دیدگاه‌های سیاسی کمونیستی یا به شدت چپ - برای نشان دادن مخالفت استفاده می‌شود

  • the colour of blood


    رنگ خون


  • شراب قرمز

  • someone who has communist or very left-wing political opinions – used especially in the past to show disapproval


    کسی که عقاید سیاسی کمونیستی یا بسیار چپ دارد - به ویژه در گذشته برای نشان دادن مخالفت استفاده می شد

  • (especially in newspapers) supporting left-wing political ideas; Socialist or Communist


    (به ویژه در روزنامه ها) حمایت از ایده های سیاسی چپ. سوسیالیست یا کمونیست

  • of Communist countries; especially formerly the communist countries of Eastern Europe


    کشورهای کمونیستی؛ به ویژه کشورهای کمونیستی سابق اروپای شرقی


  • بیشتر از چیزی که دارید بدهکار باشید یا در یک دوره زمانی خاص ضرر کنید

  • of the colour of fresh blood


    به رنگ خون تازه

  • used to describe hair that is an orange-brown colour


    برای توصیف موهای نارنجی مایل به قهوه ای استفاده می شود

  • If you go/turn red your face becomes red because you are angry or embarrassed


    اگر بروید/قرمز شوید، صورتتان قرمز می شود زیرا عصبانی یا خجالت زده هستید

  • If your eyes are red the white part of your eyes and the skin around your eyes is red because of crying, tiredness, too much alcohol etc.


    اگر چشمان شما قرمز است، قسمت سفید چشم و پوست اطراف چشم قرمز است، به دلیل گریه، خستگی، الکل زیاد و غیره.

  • the colour of fresh blood


    رنگ خون تازه

  • a person who has socialist or communist political opinions


    فردی که عقاید سیاسی سوسیالیستی یا کمونیستی دارد

  • relating to socialist or communist political opinions


    مربوط به عقاید سیاسی سوسیالیستی یا کمونیستی


  • (از) رنگ خون تازه

  • Red is also the color of light with the longest waves that humans can see.


    قرمز همچنین رنگ نور با طولانی ترین امواجی است که انسان می تواند ببیند.

  • a communist (= a person who believes in shared ownership of property and control of the methods of production)


    یک کمونیست (= شخصی که به مالکیت مشترک مالکیت و کنترل روش های تولید اعتقاد دارد)


  • شرکت یا سازمانی که در وضعیت قرمز قرار دارد در یک دوره خاص ضرر کرده است

  • shares that are in the red have fallen in value


    ارزش سهام قرمز رنگ کاهش یافته است

  • a bank account that is in the red has an amount that is less than zero


    یک حساب بانکی که قرمز است مقداری کمتر از صفر دارد

  • into a situation where you are losing money after making a profit


    در شرایطی که پس از کسب سود در حال از دست دادن پول هستید

  • if a stock market goes into the red it falls to a value that is below the one at which it started


    اگر یک بازار سهام به سمت قرمز برود، به ارزشی پایین‌تر از ارزشی که در آن شروع شده است سقوط می‌کند

  • In the morning when she calls her parents, her eyes are red and moist: from sleeplessness, he assumes.


    صبح که پدر و مادرش را صدا می کند، چشمانش سرخ و مرطوب است: از بی خوابی، گمان می کند.


  • یک لباس قرمز


  • او پرچم سرخ را برای آخرین بار بر فراز میدان سرخ مسکو دید.

  • Colbert had curly red hair and an aptitude for getting into scrapes.


    کولبر موهای قرمز مجعد داشت و استعداد خراشیدن داشت.

  • She was about eleven, with long red hair in two plaits.


    او حدود یازده ساله بود، با موهای بلند قرمز در دو بافت.

example - مثال
  • bright/light/dark red lipstick


    رژ لب قرمز روشن / روشن / تیره

  • The lights (= traffic lights) changed to red before I could get across.


    چراغ‌ها (= چراغ‌های راهنمایی) قبل از اینکه بتوانم از آن عبور کنم، به رنگ قرمز تغییر کردند.

  • a bunch of red roses


    یک دسته گل رز قرمز

  • a red dress/shirt


    یک لباس / پیراهن قرمز

  • the vivid red colour of the soldiers' uniforms


    رنگ قرمز زنده لباس سربازان

  • Her essay was returned with lots of corrections in red ink.


    مقاله او با اصلاحات زیادی با جوهر قرمز بازگردانده شد.


  • یک ماشین قرمز

  • her flaming red hair


    موهای قرمز شعله ور او

  • a red squirrel


    یک سنجاب قرمز

  • a red-haired girl


    یک دختر مو قرمز

  • Her hair was long and dark red.


    موهایش بلند و قرمز تیره بود.

  • She dyes her hair red.


    موهایش را قرمز رنگ می کند.

  • I felt my face go red.


    احساس کردم صورتم قرمز شد.

  • She went red as a beetroot.


    مثل چغندر قرمز شد.

  • She went red as a beet.


    یه چیزی لکنت زد و صورتش خیلی قرمز شد.

  • He stammered something and went very red in the face.


    قرمز شد و شروع کرد به داد زدن سرم.

  • He turned red and started yelling at me.


    صورتش از عصبانیت سرخ شده بود.

  • Her face was red with anger.


    صورتم احتمالا مثل توت فرنگی قرمز شده بود.

  • My face probably looked as red as a strawberry.


    چشمانش از گریه قرمز شده بود.

  • Her eyes were red from crying.


    چشمانش قرمز و پف کرده بود، انگار گریه می کرد.

  • Her eyes were red and puffy, as if she'd been crying.


    ایالت ها/شهرستان های قرمز

  • red states/counties


    طبیعت، قرمز در دندان و پنجه


  • اگر از او انتقاد کنید، برای گاو نر مانند پارچه قرمزی است - او کاملاً عصبانی می شود.

  • If you criticize him it’s like a red rag to a bull—he gets absolutely furious.


    آیا تا به حال رمان جدید او را خوانده اید؟


  • اون اون دختره اونجا با لباس قرمز

  • She's that girl over there in the red dress.


    سرخی غروب خورشید در افق می درخشید.

  • The red of the setting sun glowed on the horizon.


    زغال ها در آتش در حال مرگ سرخ می درخشیدند.

  • The coals glowed red in the dying fire.


    برگها کمی قرمز به نظر می رسیدند.

  • The leaves looked slightly red.


    لبهای قرمز یاقوتی او

  • her ruby red lips


    چراغ راهنمایی قرمز شد.

  • The traffic light turned red.


synonyms - مترادف
  • ruby


    یاقوت سرخ

  • scarlet


    قرمز مایل به قرمز

  • cardinal


    اصلی

  • cherry


    گیلاس

  • vermilion


    سرخابی


  • شراب

  • carmine


    کارمین

  • cerise


    cerise

  • cherry-red


    قرمز آلبالویی

  • claret


    کلرت


  • گل سرخ

  • ruby-coloured


    یاقوتی رنگ

  • ruby-red


    قرمز یاقوتی

  • blood-red


    قرمز خونی

  • claret-coloured


    کلری رنگ

  • claret-red


    شراب قرمز

  • coral


    مرجان

  • crimson


    زرشکی


  • شعله

  • flaming


    شعله ور

  • maroon


    مارون

  • wine-coloured


    شرابی رنگ

  • wine-red


    قرمز آجری

  • brick-red


    کوشین

  • cochineal


    روباهی

  • foxy


    رنگ صورتی


  • مایل به قرمز

  • reddish


    گلگون

  • rosy


    ناخوشایند

  • rufous


    زنگ زده

  • rusty


antonyms - متضاد
  • ashen


    خاکستر

  • ashy


    خاکستری

  • doughy


    خمیری

  • livid


    پر جنب و جوش

  • lurid


    مبهم

  • mealy


    آرد


  • رنگ پریده

  • paled


    اوج گرفت

  • palish


    اوج

  • pallid


    گوسفند

  • pasty


    پژمرده

  • peaked


    آنها

  • peaky


    سفید

  • sallow


    بلانچ شده

  • sallowish


    جسد

  • wan


    واکس زدن


  • بیمار

  • blanched


    صورت خمیری

  • cadaverous


    بی رنگ آمریکا

  • waxen


    ضعیف


  • بی رنگ انگلستان

  • ill


    تخلیه شده

  • pasty-faced


    greyUK

  • colorlessUS


    بد

  • poorly


    ناخوش

  • colourlessUK


    خاکستری ایالات متحده

  • drained


  • greyUK


  • bad


  • unwell


  • grayUS


لغت پیشنهادی

brute

لغت پیشنهادی

cult

لغت پیشنهادی

inequity