nature

base info - اطلاعات اولیه

nature - طبیعت

noun - اسم

/ˈneɪtʃər/

UK :

/ˈneɪtʃə(r)/

US :

family - خانواده
naturalist
طبیعت شناس
naturalism
طبیعت گرایی
naturalization
تابعیت
naturalness
طبیعی بودن
natural
طبیعی
naturist
غیر طبیعی
naturism
فراطبیعی
unnatural
طبیعت گرایانه
supernatural
طبیعی شدن
naturalistic
به طور طبیعی
naturalize
فوق طبیعی
naturally
طبیعت
unnaturally
---
naturalistically
---
supernaturally
---
nature
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [nature] در گوگل
description - توضیح
  • everything in the physical world that is not controlled by humans, such as wild plants and animals, earth and rocks, and the weather


    همه چیز در دنیای فیزیکی که توسط انسان کنترل نمی شود، مانند گیاهان و حیوانات وحشی، زمین و سنگ ها و آب و هوا

  • someone’s character


    شخصیت کسی

  • the qualities or features that something has


    کیفیت ها یا ویژگی هایی که چیزی دارد


  • نوع خاصی از چیز

  • a British weekly journal (=serious magazine) which deals with all areas of science. It is a very respected journal and many important new discoveries are first reported in articles in Nature.


    یک هفته نامه انگلیسی (=مجله جدی) که به همه زمینه های علم می پردازد. این یک مجله بسیار معتبر است و بسیاری از اکتشافات جدید مهم برای اولین بار در مقالاتی در Nature گزارش شده است.

  • all the animals, plants, rocks, etc. in the world and all the features, forces, and processes that happen or exist independently of people such as the weather the sea mountains, the production of young animals or plants, and growth


    همه جانوران، گیاهان، سنگ‌ها و غیره در جهان و تمام ویژگی‌ها، نیروها و فرآیندهایی که مستقل از مردم اتفاق می‌افتند یا وجود دارند، مانند آب و هوا، دریا، کوه‌ها، تولید حیوانات یا گیاهان جوان و رشد.


  • نیرویی که مسئول زندگی فیزیکی است و گاهی از آن به عنوان یک شخص صحبت می شود


  • نوع یا ویژگی اصلی چیزی

  • to be usual and expected


    معمول و مورد انتظار باشد

  • a person's character


    شخصیت یک فرد

  • all the animals and plants in the world and all the features, forces, and processes that exist or happen independently of people such as the weather the sea mountains, reproduction, and growth


    همه جانوران و گیاهان در جهان و تمام ویژگی‌ها، نیروها و فرآیندهایی که مستقل از مردم وجود دارند یا اتفاق می‌افتند، مانند آب و هوا، دریا، کوه‌ها، تولید مثل و رشد.


  • نیرویی که مسئول زندگی فیزیکی است اغلب طبیعت نامیده می شود و گاهی اوقات به عنوان یک شخص از آن یاد می شود

  • the type or main characteristic (of something)


    نوع یا ویژگی اصلی (چیزی)

  • the character of a person or the characteristics a person is born with


    شخصیت یک فرد، یا ویژگی هایی که فرد با آن متولد می شود

  • I've always been a nature lover.


    من همیشه عاشق طبیعت بودم.

  • Out of acorns, nature makes a machine that provides a luxurious home for people animals, and plants.


    طبیعت از بلوط ها ماشینی می سازد که خانه ای مجلل برای مردم، حیوانات و گیاهان فراهم می کند.

  • She's generous by nature.


    او ذاتا سخاوتمند است

  • I am not by nature a violent man but these insults were more than I could bear.


    من ذاتاً مرد خشن نیستم، اما این توهین ها بیش از آن بود که بتوانم تحمل کنم.

  • On the plains the farmers have to deal with frequent floods, but up in the hills their problems are of a different nature.


    در دشت کشاورزان باید با سیلاب های مکرر دست و پنجه نرم کنند، اما در بالای تپه ها مشکلات آنها ماهیت دیگری دارد.

  • Being distrustful had become a part of her nature.


    بی اعتمادی بخشی از طبیعت او شده بود.

  • It was not in his nature to take risks.


    این در ذات او نبود که ریسک کند.

  • Kindness and sympathy were in his nature.


    مهربانی و همدردی در ذاتش بود.

  • She was surprised to learn he had a romantic side to his nature.


    او از اینکه فهمید او جنبه رمانتیکی در طبیعت خود دارد شگفت زده شد.

  • Though this is impossible to us as humans, nature does it all the time.


    اگرچه این برای ما انسان ها غیرممکن است، اما طبیعت همیشه این کار را انجام می دهد.

  • the laws of nature


    قوانین طبیعت

  • The arrival of man-made instruments represented the supplanting and indeed deliberate transcending of nature by human values.


    ورود ابزارهای ساخت بشر نشان دهنده جانشینی و در واقع فراتر رفتن عمدی از طبیعت توسط ارزش های انسانی بود.


  • حمایت ارائه شده در درجه اول ماهیت عملی دارد.

  • He has a serious nature and his powers of concentration are a boon when it comes to his gruelling training schedule.


    او ماهیت جدی دارد و قدرت تمرکز او در برنامه تمرینی طاقت فرسا او بسیار خوب است.

  • Children at this age commonly refer to being eaten up by tigers and lions and things of that nature.


    کودکان در این سن معمولاً به خورده شدن توسط ببرها و شیرها و چیزهایی از آن طبیعت اشاره می کنند.

  • Monnens spends his days explaining the nature of Internet advertising to clients.


    موننس روزهای خود را صرف توضیح ماهیت تبلیغات اینترنتی برای مشتریان می کند.

  • The cruise was to be in the nature of a rest cure.


    این سفر دریایی باید ماهیت «درمان استراحت» داشته باشد.

example - مثال
  • Take time to appreciate the beauties of nature.


    برای قدردانی از زیبایی های طبیعت وقت بگذارید.

  • man-made substances not found in nature


    مواد ساخته دست بشر که در طبیعت یافت نمی شوند

  • A lot of nature conservation is about protecting habitats.


    بسیاری از حفاظت از طبیعت در مورد حفاظت از زیستگاه ها است.

  • The forces of nature are constantly reshaping our world.


    نیروهای طبیعت دائماً در حال تغییر شکل جهان ما هستند.

  • It is impossible to change the laws of nature.


    تغییر قوانین طبیعت غیرممکن است.

  • Her illness was Nature's way of telling her to do less.


    بیماری او راهی بود که طبیعت به او می گفت کمتر انجام دهد.

  • Is genius the result of nature or nurture?


    آیا نبوغ حاصل طبیعت است یا پرورش؟

  • She is very sensitive by nature.


    او ذاتاً بسیار حساس است.

  • It's not in his nature to be unkind.


    این در ذات او نیست که نامهربان باشد.

  • It was against her nature to tell lies.


    دروغ گفتن خلاف طبیعت او بود.

  • We appealed to his better nature (= his kindness).


    به فطرت بهتر او (= مهربانی او) متوسل شدیم.


  • تغییر ماهیت جامعه


  • تعریف دقیق ماهیت مشکل دشوار است.

  • His work explores the nature of the mother-child relationship.


    آثار او به بررسی ماهیت رابطه مادر و فرزند می پردازد.

  • My work is very specialized in nature.


    کار من در طبیعت بسیار تخصصی است.

  • The future by its very nature is uncertain.


    آینده طبیعتاً نامشخص است.

  • His books were mainly of a scientific nature.


    کتابهای او عمدتاً جنبه علمی داشتند.

  • Don't worry about things of that nature.


    نگران چیزهایی با این طبیعت نباش.

  • a good-natured man


    یک مرد خوش اخلاق

  • Murder is a crime against nature.


    قتل جنایت علیه طبیعت است.

  • When you’re camping, you can get back to nature.


    وقتی در کمپینگ هستید، می توانید به طبیعت برگردید.

  • We built our house in the country because we wanted to get back to nature.


    ما خانه خود را در کشور ساختیم زیرا می خواستیم به طبیعت برگردیم.

  • Gerard is a force of nature continually pursuing his target when everyone else is ready to give up.


    جرارد نیرویی از طبیعت است، زمانی که دیگران آماده تسلیم شدن هستند، مدام هدف خود را دنبال می کند.

  • They were fighting a losing battle against the forces of nature.


    آنها در حال نبردی شکست خورده در برابر نیروهای طبیعت بودند.

  • His speech was in the nature of an apology.


    سخنان او ماهیت عذرخواهی بود.

  • In the nature of things, young people often rebel against their parents.


    در طبیعت، جوانان اغلب بر علیه والدین خود طغیان می کنند.

  • The midwife must judge when to let nature take its course and when to intervene.


    ماما باید قضاوت کند که چه زمانی به طبیعت اجازه دهد مسیر خود را طی کند و چه زمانی باید مداخله کند.

  • When the dog responded so badly to the treatment we decided to let nature take its course.


    وقتی سگ خیلی به درمان پاسخ داد، تصمیم گرفتیم به طبیعت اجازه دهیم مسیر خود را طی کند.

  • He believed in spending half an hour each day to relax and commune with nature.


    او معتقد بود که هر روز نیم ساعت برای استراحت و ارتباط با طبیعت وقت بگذارد.

  • His love of nature was expressed through his wildlife paintings.


    عشق او به طبیعت از طریق نقاشی های حیات وحش خود را نشان داد.

  • It's highly unlikely that this mound was produced by nature.


    بسیار بعید است که این تپه توسط طبیعت تولید شده باشد.

synonyms - مترادف

  • شخصیت

  • essence


    ذات

  • complexion


    رنگ چهره

  • constitution


    قانون اساسي

  • disposition


    وضع


  • خلق و خوی

  • temperament


    ویژگی های

  • temper


    بودن

  • attributes


    ضروری بودن


  • آرایش

  • essentiality


    کیفیت

  • make-up


    ماهیت


  • خود

  • quiddity


    روح

  • quintessence


    چیز


  • ماده


  • لحن


  • ویژگی های اساسی


  • امکانات


  • طنز ایالات متحده

  • basic characteristics


    طنزUK

  • features


    هویت

  • humorUS


    حالت

  • humourUK


    چشم انداز


  • صفات


  • مشخصات

  • outlook


    صفات ذاتی

  • traits


    ویژگی های ذاتی

  • characteristics


  • inherent attributes


  • inherent characteristics


antonyms - متضاد

  • خارج از

  • exterior


    خارجی


  • سطح


  • ظاهر


  • جلو

  • exteriority


    بیرونی


  • اضافی

  • top


    بالا

  • abstract


    خلاصه

لغت پیشنهادی

forgets

لغت پیشنهادی

inclinations

لغت پیشنهادی

mislaid