tone

base info - اطلاعات اولیه

tone - لحن

noun - اسم

/təʊn/

UK :

/təʊn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tone] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • speaking in hushed/low/clipped/measured, etc. tones


    صحبت کردن با لحن های خاموش / کم / بریده / اندازه گیری شده و غیره

  • a conversational tone


    یک لحن محاوره ای


  • لحن تعجب

  • Don't speak to me in that tone of voice (= in that unpleasant way).


    با آن لحن صدا (= به آن شکل ناخوشایند) با من صحبت مکن.

  • There's not need to take that tone (= speak critically or rudely) with me—it's not my fault we're late.


    نیازی نیست آن لحن (= انتقادی یا بی ادبانه صحبت کنید) با من - تقصیر من نیست که دیر آمدیم.

  • The overall tone of the book is gently nostalgic.


    لحن کلی کتاب به آرامی نوستالژیک است.


  • او لحن جلسه را با بیانیه قاطعانه خط مشی شرکت تنظیم کرد.

  • Trust you to lower the tone of the conversation (= for example by telling a rude joke).


    به شما اعتماد کنید که لحن مکالمه را پایین بیاورید (= برای مثال با گفتن یک جوک بی ادبانه).

  • The article was moderate in tone and presented both sides of the case.


    مقاله از نظر لحن معتدل بود و هر دو طرف قضیه را ارائه می کرد.


  • تغییر در لحن

  • The film takes a sudden shift in tone in the final minutes.


    لحن فیلم در دقایق پایانی ناگهان تغییر می کند.

  • The newspaper said voters had been turned off by the negative tone of the campaign.


    این روزنامه گفت که رای دهندگان به دلیل لحن منفی کمپین از کار افتاده بودند.

  • the full rich tone of the trumpet


    لحن کامل ترومپت

  • the sweet tone of the flute


    لحن شیرین فلوت

  • the volume and tone controls on a car stereo


    کنترل صدا و تن در استریو ماشین

  • a carpet in warm tones of brown and orange


    یک فرش با رنگ های گرم قهوه ای و نارنجی

  • how to improve your muscle/skin tone


    چگونه تون ماهیچه/پوست خود را بهبود ببخشید

  • the dialling tone


    صدای شماره گیری

  • the dial tone


    لطفاً بعد از لحن صحبت کنید (= برای مثال به عنوان یک دستورالعمل در دستگاه منشی تلفنی).

  • Please speak after the tone (= for example as an instruction on an answering machine).


    من به لحن نامزدی ادامه می دهم.

  • I keep getting the engaged tone.


    لحن صعودی/پایینی

  • a rising/falling tone


    یک سوپرانوی خوش صدا

  • a bright-toned soprano


    پوستی با رنگ زیتونی

  • olive-toned skin


    او با لحنی سرزنش آمیز گفت: باید به آنها فکر می کردی.

  • ‘You ought to have thought of them,’ she said in a reproachful tone.


    ببخشید من از لحن شما خوشم نمیاد

  • Excuse me I don't like your tone.


    لحنش به بی حوصلگی اش خیانت می کرد.

  • Her tone betrayed her impatience.


    لحنش صادقانه به نظر می رسید اما می دانستم که دروغ می گوید.

  • Her tone sounded sincere but I knew she was lying.


    با دیدن پول لحنش به طرز چشمگیری تغییر کرد.

  • His tone changed dramatically when he saw the money.


    با لحن های سرد و بریده ای به او گفت که چه اتفاقی افتاده است.

  • In cool clipped tones, he told her what had happened.


    او با لحنی تند و واقعی به او پاسخ داد.

  • She answered him in a brisk, matter-of-fact tone.


synonyms - مترادف

  • گام صدا

  • inflexionUK


    inflexionUK

  • inflectionUS


    عطف ایالات متحده

  • intonation


    لحن

  • modulation


    مدولاسیون


  • فشار

  • accent


    لهجه

  • cadence


    آهنگ و ریتم


  • تاکید


  • زور


  • استحکام - قدرت


  • جلد

  • accentuation


    سرعت

  • cadency


    روشن

  • lilt


    تن صدا

  • timbre


    تونالیته

  • tonality


    مفصل بندی

  • articulation


    اعلام

  • enunciation


    اصطلاح


  • تلفظ

  • pronunciation


    صدا


  • لحن صدا


  • شیوه بیان


  • الگوی سخنرانی


  • افت و خیز


  • توجه داشته باشید


  • مقیاس


  • تغییر لحن


  • تغییر صدا

  • change of timbre


    تغییر زمین


antonyms - متضاد
  • unimportance


    بی اهمیتی

  • weakness


    ضعف

  • unhealthiness


    ناسالم بودن

  • sickness


    بیماری

  • unfitness


    عدم تناسب اندام

  • unsoundness


    نامناسب بودن


  • انرژی

  • enervation


    شل و ول

  • flab


    بی حالی

  • lethargy


    تنبلی

  • sloth


    سلامت ضعیف


لغت پیشنهادی

endangering

لغت پیشنهادی

unconvincing

لغت پیشنهادی

sputter