indicate

base info - اطلاعات اولیه

indicate - نشان می دهد

verb - فعل

/ˈɪndɪkeɪt/

UK :

/ˈɪndɪkeɪt/

US :

family - خانواده
indication
نشانه
indicator
نشانگر
indicative
نشان دهنده
google image
نتیجه جستجوی لغت [indicate] در گوگل
description - توضیح

  • برای نشان دادن اینکه یک موقعیت خاص وجود دارد، یا اینکه ممکن است چیزی درست باشد

  • to say or do something to make your wishes, intentions etc clear


    گفتن یا انجام کاری برای روشن کردن خواسته ها، مقاصد و غیره


  • توجه کسی را به چیزی یا کسی معطوف کردن، مثلاً با اشاره کردن


  • نشان دادن چیزی


  • برای نشان دادن جهتی که قصد دارید در وسیله نقلیه بپیچید، با استفاده از چراغ ها یا دستان خود


  • برای نشان دادن، اشاره یا روشن کردن به روش دیگری


  • برای نشان دادن سایر کاربران جاده که قصد دارید هنگام رانندگی وسیله نقلیه به چپ یا راست بپیچید

  • When a device indicates a value or change it signals it


    هنگامی که یک دستگاه مقدار یا تغییری را نشان می دهد، آن را علامت می دهد


  • پیشنهاد کردن چیزی به عنوان مناسب


  • برای نشان دادن یا نشان دادن یک جهت یا هشدار، یا برای روشن کردن چیزی


  • چیزی را نشان دادن، به چیزی اشاره کرد یا چیزی را روشن کرد

  • The Director indicated a small table where the items were on display.


    مدیر میز کوچکی را نشان داد که اقلام در آن به نمایش گذاشته شده بودند.

  • I'd like you to meet Todd, '' he said indicating a tall man standing next to him.


    او با اشاره به مردی بلندقد که کنارش ایستاده بود، گفت: دوست دارم تاد را ملاقات کنی.

  • Campaign finance records indicate many of the guests were donors to his own party.


    سوابق مالی کمپین حاکی از آن است که بسیاری از مهمانان به مهمانی خود او کمک مالی کرده اند.

  • This dial indicates oil pressure in the engine.


    این صفحه نشانگر فشار روغن در موتور است.

  • On this scale one indicates poor quality and four indicates excellent quality.


    در این مقیاس، یک نشان دهنده کیفیت پایین و چهار نشان دهنده کیفیت عالی است.

  • How badly reform is needed was indicated recently by the rising youth crime figures.


    اخیراً افزایش تعداد جرایم جوانان نشان داد که چقدر اصلاحات به شدت مورد نیاز است.

  • They said the vote clearly indicated that Congress will approve a significant tax cut.


    آنها گفتند که این رای به وضوح نشان می دهد که کنگره کاهش قابل توجه مالیات را تصویب خواهد کرد.

  • Research indicates that the drug can be harmful to pregnant women.


    تحقیقات نشان می دهد که این دارو می تواند برای زنان باردار مضر باشد.

  • Lessons from history indicate that the most successful technologies are those that make their mark socially.


    درس‌هایی از تاریخ نشان می‌دهد که موفق‌ترین فناوری‌ها آن‌هایی هستند که نشان خود را از نظر اجتماعی نشان می‌دهند.

  • These physical effects of withdrawal indicate that the physical body craves for more of the drug and that it is physiologically addicted.


    این اثرات فیزیکی ترک نشان می دهد که بدن فیزیکی بیشتر به مواد مخدر میل می کند و از نظر فیزیولوژیکی معتاد است.

  • Shall we go in here?'' Calvin indicated the cafe.


    کالوین به کافه اشاره کرد: «بریم اینجا؟»

  • He indicated the chair near his desk and I sat down.


    صندلی نزدیک میزش را نشان داد و من نشستم.

  • The pupils has to indicate the direction and intensity of the association.


    دانش آموزان باید جهت و شدت انجمن را نشان دهند.

  • Sometimes these are fine monuments with letters or numbers carved on them indicating the names of particular parishes or estates.


    گاهی اوقات، این بناهای تاریخی زیبا با حروف یا اعداد حک شده بر روی آنها حک شده است که نام بخش ها یا املاک خاص را نشان می دهد.

  • Sometimes the pronunciation of the phonetic element correctly indicates the pronunciation of the whole character except for tone.


    گاهی اوقات تلفظ عنصر آوایی به درستی بیانگر تلفظ کل کاراکتر به جز لحن است.

  • As many as 10 women have indicated they may run for the Senate in Texas.


    حدود 10 زن اعلام کرده اند که ممکن است برای مجلس سنا در تگزاس نامزد شوند.

  • That's my boss '' he said, indicating with a nod of his head.


    او با تکان دادن سرش نشان داد: «این رئیس من است.

  • None indicates, with any assurance, that it has any possible prenatal application...


    هیچ کدام با اطمینان خاطر نشان نمی دهد که کاربرد احتمالی قبل از تولد دارد...

  • The temperature gauge indicated zero.


    دماسنج صفر را نشان می دهد.

example - مثال
  • Initial tests indicate the presence of oxygen.


    آزمایشات اولیه وجود اکسیژن را نشان می دهد.


  • داده های نظرسنجی نشان دهنده رضایت کلی از فرآیند است.

  • He has declared support for women, but his actions have indicated otherwise.


    او حمایت خود را از زنان اعلام کرده است، اما اقدامات او چیز دیگری را نشان می دهد.

  • Research indicates that eating habits are changing fast.


    تحقیقات نشان می دهد که عادات غذایی به سرعت در حال تغییر است.

  • These findings clearly indicate that the scheme has improved pedestrian safety.


    این یافته ها به وضوح نشان می دهد که این طرح ایمنی عابران پیاده را بهبود بخشیده است.

  • The study/evidence/report indicates that…


    مطالعه / شواهد / گزارش نشان می دهد که …

  • Kingston-upon-Thames, as the name indicates, is situated on the banks of the Thames.


    Kingston-upon-Thames همانطور که از نامش پیداست در کرانه های رودخانه تیمز واقع شده است.

  • Our results indicate how misleading it could be to rely on this method.


    نتایج ما نشان می‌دهد که تکیه بر این روش چقدر می‌تواند گمراه‌کننده باشد.

  • A red sky at night often indicates fine weather the next day.


    آسمان قرمز در شب اغلب نشان دهنده هوای خوب روز بعد است.

  • Early results indicate that the government will be returned to power.


    نتایج اولیه حاکی از بازگشت دولت به قدرت است.

  • These figures indicate to me that the company is in serious trouble.


    این ارقام به من نشان می دهد که شرکت در مشکل جدی است.

  • In his letter he indicated to us (that) he was willing to cooperate.


    او در نامه خود به ما اشاره کرد (که) مایل به همکاری است.

  • He indicated his willingness to cooperate.


    وی تمایل خود را برای همکاری اعلام کرد.

  • Has she indicated yet whether she would like to be involved?


    آیا او هنوز نشان داده است که آیا مایل به مشارکت است یا خیر؟

  • ‘What are they doing here?’ he asked, indicating her bags in the hallway.


    او با نشان دادن کیف های او در راهرو پرسید: آنها اینجا چه کار می کنند؟

  • She took out a map and indicated the quickest route to us.


    او نقشه‌ای را بیرون آورد و سریع‌ترین مسیر را به ما نشان داد.

  • He indicated where the furniture was to go.


    او نشان داد که اثاثیه باید کجا برود.

  • She indicated that I was to sit down.


    او نشان داد که من باید بنشینم.

  • Arrows indicate the direction of flow.


    فلش ها جهت جریان را نشان می دهند.

  • The results are indicated in Table 2.


    نتایج در جدول 2 نشان داده شده است.

  • You are allowed 20  kg of baggage unless indicated otherwise on your ticket.


    شما مجاز به 20 کیلوگرم چمدان هستید، مگر اینکه در بلیط شما ذکر شده باشد.

  • As indicated above this chapter deals with the practical implications of the research.


    همانطور که در بالا اشاره شد، این فصل به مفاهیم کاربردی تحقیق می پردازد.

  • Please indicate clearly which colour you require.


    لطفاً به وضوح رنگ مورد نیاز خود را مشخص کنید.

  • When the temperature gauge indicates 90°F or more turn off the engine.


    هنگامی که گیج دما 90 درجه فارنهایت یا بیشتر را نشان می دهد، موتور را خاموش کنید.


  • همیشه قبل از حرکت به خط دیگری نشان دهید.

  • He indicated left and then turned right.


    به چپ اشاره کرد و سپس به راست چرخید.

  • She indicated that she was turning right.


    او نشان داد که دارد به راست می‌پیچد.

  • A course of chemotherapy was indicated.


    یک دوره شیمی درمانی نشان داده شد.

  • A yellowing of the skin indicates jaundice.


    زرد شدن پوست نشان دهنده یرقان است.

  • Record profits in the retail market indicate a boom in the economy.


    رکورد سود در بازار خرده فروشی نشان از رونق اقتصاد دارد.

  • The article claims that an increase in crime indicates a decline in moral standards.


    این مقاله ادعا می کند که افزایش جرم نشان دهنده کاهش معیارهای اخلاقی است.

synonyms - مترادف

  • نشان می دهد


  • نشان دادن

  • denote


    مشخص کن

  • signify


    دلالت کند

  • bespeak


    صحبت کردن


  • نمایش دادن


  • دلالت


  • آشکار ساختن


  • علامت


  • پیشنهاد می دهد

  • betoken


    betoken

  • manifest


    آشکار


  • اشاره به


  • شواهد و مدارک


  • گواه

  • evince


    گواهی دادن

  • connote


    گواهی


  • فاش کردن

  • attest


    رکورد

  • disclose


    ثبت نام


  • شاهد


  • جر و بحث


  • خیانت کردن


  • بیان


  • وارد كردن

  • betray


    منظور داشتن


  • ثابت كردن

  • import


    خواندن




antonyms - متضاد
  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • انکار


  • پنهان شدن


  • چشم پوشی


  • از دست دادن

  • mislead


    گمراه کردن


  • رد کردن

  • refute


    سرکوب کردن

  • suppress


    وتو

  • veto


    خودداری کنید

  • withhold


    بی تاکید کردن

  • de-emphasize


    پوشش


  • حواس پرت کردن

  • distract


    خودداری

  • refrain


    تنها گذاشتن


  • راز رو نگه دار


  • زمزمه کردن

  • mumble


    بی توجهی

  • neglect


    خفه کردن

  • stifle


    گوش بده


  • ترشح کنند

  • repress


    بطری کردن

  • secrete


    عقب نگه دارید


  • ساکت باش


  • ماسک


  • گیج کردن


  • اعلام

  • confuse


    كاهش دادن


  • فریب دادن


  • deceive


لغت پیشنهادی

sides

لغت پیشنهادی

rerunning

لغت پیشنهادی

reel