direction
direction - جهت
noun - اسم
UK :
US :
روشی که چیزی یا شخصی حرکت می کند، با آن روبرو می شود یا هدف قرار می گیرد
روش کلی که در آن شخص یا چیزی تغییر یا توسعه می یابد
کنترل، مدیریت یا مشاوره
جایی که چیزی از کجا می آید یا چیزی به کجا منتهی می شود
یک هدف یا هدف کلی
دستورالعمل های داده شده به بازیگران و سایر افرادی که روی یک فیلم، نمایشنامه و غیره کار می کنند
موقعیتی که شخص یا چیزی به سمت آن حرکت می کند یا روبرو می شود
دستورالعمل هایی که به شخصی در مورد چگونگی پیدا کردن یک مکان خاص می دهید
منطقه یا موقعیتی که شخصی در آن قرار دارد
توانایی یافتن مکان ها یا دانستن اینکه به کدام سمت بروید
کنترل یا دستورالعمل
اطلاعات یا دستوراتی که به شما می گوید چه کاری انجام دهید
روشی که شخص یا چیزی تغییر می کند یا توسعه می یابد
دستورالعمل ها دستورالعمل هایی در مورد چگونگی پیدا کردن مکان مورد نظر شما هستند
شرط مسئول بودن یا تحت کنترل بودن
خرگوش ها که از صدای قدم ها ترسیده بودند به هر طرف فرار کردند.
در هر شرایطی، گزارشدهی به معنای یادگیری مهارتهای جدید، اتخاذ مسیرهای جدید، داشتن فضای بیشتری برای رشد است.
Whatever the circumstances, reporting means learning new skills, taking new directions, having more room to grow.
این راه را برای مسیرهای جدید برای اواخر دهه 1980 و 1990 نشان می دهد.
این هواپیما در جهت شمال شرقی در حال حرکت بود که صاعقه به آن برخورد کرد.
مسئولان از عدم جهت دهی در دفتر شهردار شکایت کرده اند.
گردبادها معمولاً هنگام بالا آمدن هوای گرم و مرطوب در حال چرخش هستند، زیرا بادهایی از جهت مخالف با هم برخورد می کنند.
Tornadoes usually form when rising warm moist air rotates, as winds from opposite directions collide.
بیل با عصبانیت در جهت مخالف حرکت کرد.
نمی توان آن را خیلی اوقات تکرار کرد - نسبت به یک نگرش یا جهت خاص تعصب ایجاد نکنید.
It can not be repeated too often - don't develop a bias towards one particular attitude or direction.
امیدوار بودم به سمت ما نگاه نکند و متوجه نشستن ما نشود.
ما اکنون در مسیر درستی هستیم - من می توانم جاده اصلی را در جلو ببینم.
قمرها همه در یک جهت در اطراف سیاره حرکت می کنند.
این تصمیم می تواند مسیر زندگی ما را تعیین کند.
صدای تیراندازی از سمت محوطه در فاصله ربع مایلی می آمد.
دو مرد جوان به سمت پارک مرکزی حرکت کردند.
هنک مشعل را در جهت صدا تابید.
به سمت روستا حرکت کردند.
او به سمت من اشاره کرد.
آنها به کامیونی که در جهت مخالف می آمد برخورد کردند.
جاده از هر دو طرف مسدود شده بود.
هواپیما در جهت شمال در حال پرواز بود.
در جهت درست / غلط
وقتی پلیس رسید، جمعیت به هر طرف پراکنده شدند.
آیا جهت باد تغییر کرده است؟
من تمام حس جهت را از دست دادم (= نمی دانستم به کدام سمت بروم).
بیایید بایستیم و مسیر را بپرسیم.
یک کشاورز به ما مسیر شهر را داد.
با تمام آفت کش ها، دستورالعمل های استفاده را به دقت دنبال کنید.
دستورالعمل های ساده برای مونتاژ مدل روی جعبه چاپ شده است.
این نمایشگاه شواهدی از چندین جهت جدید در کار او ارائه می دهد.
من از مسیری که باشگاه در پیش گرفته بسیار ناراضی هستم.
او میخواهد شرکت را به مسیر دیگری هدایت کند.
آیا احساس میکنید حرفهتان در مسیر درستی است؟
این فقط یک پیشرفت کوچک است، اما حداقل گامی در مسیر درست است.
صنعت به حرکت در جهت اتوماسیون بیشتر ادامه خواهد داد.
آیا فکر میکنید که این نشاندهنده تغییر جهت رئیس جمهور است؟
حمایت از جهتی غیرمنتظره آمد.
اجازه دهید از جهت دیگری به موضوع بپردازیم.
ما به دنبال کسی هستیم که جهت گیری روشنی داشته باشد.
یک بار دیگر احساس کرد زندگی او در جهت نیست.
هدایت پروژه به او سپرده شد.
تمام کارها توسط دانش آموزان و به سرپرستی جان ویلیامز تولید شد.
کارگردانی هوشمندانه ای وجود دارد و فیلم بسیار خوب فیلمبرداری شده است.
ملاحظات مختلفی وجود دارد که اغلب به جهات مختلف کشیده می شود.
یک اسکنر پرتو لیزر را در جهت های افقی و عمودی منحرف می کند.
دن جهتی را که تابلو نشان داده بود دنبال کرد.
او شروع به دویدن در جهت تصادفی کرد.
مدیریت
دولت
کنترل
راهنمایی
guidance
رهبری
سرپرستی
superintendence
نظارت
supervision
فرمان
مباشرت
stewardship
شارژ
حکومت
governance
مقررات
oversight
هدایت
رسیدگی
اهميت دادن
handling
عمل
superintendency
تنظیم و ارکستراسیون
ریاست جمهوری
قانون
orchestration
در حال اجرا
overseeing
قصد
presidency
مغز متفکر
ریاست
سازمان ایالات متحده
intendance
سازمان انگلستان
masterminding
headship
organizationUS
managing
organisationUK
surveillance