see

base info - اطلاعات اولیه

see - دیدن

verb - فعل

/siː/

UK :

/siː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [see] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She looked for him but couldn't see him in the crowd.


    او به دنبال او گشت اما نتوانست او را در میان جمعیت ببیند.

  • I looked out of the window but saw nothing.


    از پنجره بیرون را نگاه کردم اما چیزی ندیدم.

  • The opera was the place to see and be seen (= by other important or fashionable people).


    اپرا مکانی برای دیدن و دیده شدن (= توسط افراد مهم یا شیک پوش دیگر) بود.

  • I would like to see some proof of this statement.


    من می خواهم شاهدی بر این گفته باشم.

  • The divers reported seeing a lot of sharks.


    غواصان گزارش دادند که کوسه های زیادی دیده اند.

  • He recalls seeing his father sitting at the kitchen table.


    او به یاد می آورد که پدرش را دید که پشت میز آشپزخانه نشسته بود.

  • I've never seen anything like this!


    من هرگز چنین چیزی ندیده بودم!

  • He could see (that) she had been crying.


    او می توانست ببیند (که) او گریه کرده است.

  • Did you see what happened?


    دیدی چی شد؟

  • If you watch carefully you’ll see how it is done.


    اگر با دقت تماشا کنید، خواهید دید که چگونه انجام می شود.

  • I hate to see you unhappy.


    از اینکه تو را ناراضی ببینم متنفرم

  • She was seen running away from the scene of the crime.


    او در حال فرار از صحنه جنایت دیده شد.

  • I saw you put the key in your pocket.


    دیدم کلید را در جیبت گذاشتی.

  • He was seen to enter the building about the time the crime was committed.


    مشاهده شد که او در زمان وقوع جنایت وارد ساختمان شده است.

  • The government not only has to do something it must be seen to be doing something (= people must be aware that it is doing something).


    دولت نه تنها باید کاری انجام دهد، بلکه باید دیده شود که در حال انجام کاری است (= مردم باید آگاه باشند که کاری انجام می دهد).

  • The walls were too high to see over.


    دیوارها آنقدر بلند بودند که نمی توانستند ببینند.

  • She will never see again (= she has become blind).


    دیگر هرگز نخواهد دید (= کور شده است).

  • On a clear day you can see for miles from here.


    در یک روز صاف می توانید کیلومترها از اینجا ببینید.

  • It was getting dark and I couldn't see to read.


    هوا داشت تاریک می شد و من نمی دیدم که بخوانم.


  • به خاطر دود به سختی می دیدم.

  • Did you see that programme on Brazil last night?


    آن برنامه را دیشب در برزیل دیدی؟

  • In the evening we went to see a movie.


    عصر رفتیم فیلم ببینیم.

  • Fifty thousand people saw the match.


    پنجاه هزار نفر مسابقه را دیدند.

  • I finally got to see them in concert.


    بالاخره توانستم آنها را در کنسرت ببینم.


  • الان خیلی دلم می خواهد این فیلم را ببینم.

  • This performance was very beautiful like nothing I had ever seen before.


    این اجرا بسیار زیبا بود، شبیه هیچ چیزی که تا به حال ندیده بودم.

  • I remember seeing that movie when I was a kid.


    یادمه وقتی بچه بودم اون فیلمو دیدم.

  • It's not the sort of thing you see on TV that often.


    این چیزی نیست که اغلب در تلویزیون می بینید.

  • This film really deserves to be seen on a big screen.


    این فیلم واقعا شایسته نمایش در یک پرده بزرگ است.

  • See page 158.


    صفحه 158 را ببینید.

  • If you missed the session see a member of staff for advice.


    اگر جلسه را از دست دادید، برای مشاوره به یکی از کارکنان مراجعه کنید.

synonyms - مترادف

  • چشم انداز


  • اطلاع


  • رعایت کنید

  • eye


    چشم

  • glimpse


    نظر اجمالی


  • درک

  • recogniseUK


    به رسمیت شناختن انگلستان

  • recognizeUS


    ایالات متحده را بشناسد


  • منظره


  • نقطه


  • تشخیص

  • discern


    تشخیص دادن


  • شناسایی


  • نگاه کن


  • درست کردن


  • توجه

  • remark


    تذکر

  • catch a glimpse of


    نگاهی اجمالی به


  • نگاه کردن به

  • descry


    توصیف کنید


  • تمیز دادن

  • espy


    جاسوسی

  • gape at


    چشم در

  • gawk at


    خیره شدن به


  • توجه داشته باشید


  • انتخاب کردن


  • جاسوس

  • spy


    ساعت


  • یک نگاه اجمالی از

  • get a glimpse of


    یک بار از


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

alternatively

لغت پیشنهادی

generously

لغت پیشنهادی

amounting