visit
visit - بازدید کنید
verb - فعل
UK :
US :
رفتن و گذراندن وقت در یک مکان یا با کسی، به خصوص برای لذت یا علاقه
به عنوان بخشی از کار رسمی خود به مکانی بروید، به خصوص برای بررسی آن
مراجعه به پزشک، وکیل و غیره برای دریافت درمان یا مشاوره
برای دیدن یک وب سایت در اینترنت
صحبت اجتماعی با کسی
رفتن و گذراندن وقت در مکانی، برای علاقه یا لذت
برای بازدید از یک مکان Go to به جای بازدید در زبان انگلیسی روزمره بسیار رایج است
برای بازدید از مکان های دیدنی یک کشور
رفتن و وقت گذرانی با کسی
برای ملاقات غیررسمی با کسی در خانه اش، به خصوص زمانی که در نزدیکی او زندگی می کنید
برای دیدن شخصی در خانه اش، به خصوص در راه رفتن به مکان دیگری
to visit someone who you do not see very often when you are spending time in the area where they live
زمانی که زمانی را در منطقه ای که در آن زندگی می کند می گذرانید، به ملاقات کسی بروید که خیلی اوقات نمی بینید
موقعیتی که کسی برای گذراندن وقت در مکانی می رود یا برای دیدن شخصی می رود
موقعیتی که برای درمان یا مشاوره به پزشک، وکیل و غیره مراجعه می کنید
موقعیتی که با کسی صحبت اجتماعی می کنید
رفتن به جایی برای دیدن آن، یا نزد شخصی برای گذراندن وقت با آنها
برای رفتن به یک وب سایت در اینترنت
مناسبتی برای بازدید از یک مکان یا شخص
برای بازدید از یک شخص یا مکان، معمولا برای مدت کوتاهی
رفتن به جایی برای تجربه کردن آن یا رفتن به یک نفر برای گذراندن وقت با هم
در همان دوره چهار هفته ای، دول 21 روز را در مسیر مبارزات انتخاباتی گذراند و از 20 ایالت بازدید کرد.
ما آنقدر دور نخواهیم بود - شما می توانید بیایید و بازدید کنید.
مامان و خاله جو نشسته بودند و قهوه می خوردند و سر می زدند.
او اولین مسافری بود که از جزایر بریتانیا از حبشه دیدن کرد.
His management trademark is carrying index cards in his shirt pocket so that he can note mistakes while visiting Darden restaurants.
علامت تجاری مدیریت او این است که کارت های شاخص را در جیب پیراهنش حمل می کند تا بتواند اشتباهات خود را هنگام بازدید از رستوران Darden یادداشت کند.
آنها ممکن است مایل به بازدید در مراحل ساخت و ساز باشند.
پس آیا فقط به دیدن دوستان اینجا می روید یا چیزی؟
ما چند دوست داریم که این آخر هفته از خارج از شهر بازدید می کنند.
امروز بعدازظهر ملکه از بیمارستان کودکان خیابان گریت اورموند بازدید خواهد کرد.
پل هر روز زمانی که او در بیمارستان بود به ملاقات او می رفت.
زمستان گذشته به دیدار او رفتم و واقعاً به من خوش گذشت.
پدر و مادرم هفته آینده به دیدن من می آیند.
برای دیدار دوستان/خانواده
به نظر یک مکان دوست داشتنی برای بازدید است.
برای بازدید از یک کشور / شهر / شهر
برای بازدید از یک موزه / زیارتگاه
برای بازدید از یک بیمارستان/یک مطب
برای بازدید از یک خانه / خانه
او به دیدار خویشاوندانش در ولز رفت.
نخست وزیر در حال حاضر به ژاپن سفر می کند.
شما باید حداقل دو بار در سال به دندانپزشک خود مراجعه کنید.
این منطقه ای است که اروپایی ها به ندرت از آن دیدن می کنند.
من اولین بار در سال 1991 از نیویورک بازدید کردم.
او قصد دارد اواخر این ماه از چین بازدید کند.
بهترین زمان برای بازدید در فصل خشک زمستان است.
For more information visit our website.
برای اطلاعات بیشتر از تارنمای ما بازدید نمایید.
برای بازدید از یک سایت/صفحه
ما اینجا زندگی نمی کنیم ما فقط در حال بازدید هستیم.
کشتی ها هر از گاهی از جزیره بازدید می کنند.
این دریاچه در تابستان نیز مورد بازدید فکها قرار میگیرد.
Government inspectors are visiting schools in the area.
بازرسان دولتی در حال بازدید از مدارس این منطقه هستند.
افسران شورا از محل بازدید خواهند کرد تا ترتیبات ایمنی را بررسی کنند.
انتظار می رود یک میلیون نفر در طی 12 ماه آینده از این موزه بازدید کنند.
ما تازه به دیدار پدربزرگ و مادربزرگم رفته بودیم.
دفعه بعد که در لندن هستید حتما به ما سر بزنید.
من او را در بیمارستان ملاقات کردم.
جیسون از ما دعوت کرد که از مزرعه اش بازدید کنیم.
دفعه بعد که از ایالات دیدن کردید، باید بیایید و ما را ببینید.
او برای دیدن مادرش به تگزاس رفته است.
رئیس جمهور از شش پایتخت اروپایی بازدید خواهد کرد.
مغازه ها دلیل اصلی بازدید از شهر هستند.
رئیس جمهور اخیرا به آتن سفر کرده است.
سر زدن
توقف کن
زنگ زدن
تماس بگیرید
بدست آوردن
بیا
رها کردن
پاپ در
نگاه کن
بازدید کنید
منفجر کردن
بیا اینطرفها
یکی را نگاه کن
توقف در
توقف کنید
متوقف کردن
توقف با
نوسان توسط
وارد کردن
درخواست دیدار
رها کردن در
دور بزن تا ببینی
یکی را بزن
وقت گذراندن با
مهمان
اجتناب کردن
عبور
دور نگه داشتن
دور بمان از
دوری از
چیزی را از دست بده
از
روی برگرداندن از
shun
اجتناب کنید
neglect
بی توجهی
چشم پوشی
از بین رفتن
شکست
فراموش کردن
forgo
جست و خیز کردن
skip
میان بر
bypass
کم محلی کردن
disregard
نادیده گرفتن
snub
رد
به چیزی جرم بده
لغو
گوش بده
cancel
خودداری
پنهان کردن، پوشاندن
refrain
دريافت كردن
conceal
متوقف کردن