visit

base info - اطلاعات اولیه

visit - بازدید کنید

verb - فعل

/ˈvɪzɪt/

UK :

/ˈvɪzɪt/

US :

family - خانواده
visit
بازدید کنید
visitor
بازدید کننده
visitation
بازدید
revisit
دوباره بازدید کنید
google image
نتیجه جستجوی لغت [visit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My parents are coming to visit me next week.


    پدر و مادرم هفته آینده به دیدن من می آیند.

  • to visit friends/family


    برای دیدار دوستان/خانواده

  • It looks like a lovely place to visit.


    به نظر یک مکان دوست داشتنی برای بازدید است.

  • to visit a country/city/town


    برای بازدید از یک کشور / شهر / شهر

  • to visit a museum/shrine


    برای بازدید از یک موزه / زیارتگاه

  • to visit a hospital/an office


    برای بازدید از یک بیمارستان/یک مطب

  • to visit a home/house


    برای بازدید از یک خانه / خانه

  • She went to visit relatives in Wales.


    او به دیدار خویشاوندانش در ولز رفت.

  • The Prime Minister is visiting Japan at the moment.


    نخست وزیر در حال حاضر به ژاپن سفر می کند.

  • You should visit your dentist at least twice a year.


    شما باید حداقل دو بار در سال به دندانپزشک خود مراجعه کنید.

  • This is an area rarely visited by Europeans.


    این منطقه ای است که اروپایی ها به ندرت از آن دیدن می کنند.

  • I first visited New York in 1991.


    من اولین بار در سال 1991 از نیویورک بازدید کردم.

  • He is planning to visit China later this month.


    او قصد دارد اواخر این ماه از چین بازدید کند.


  • بهترین زمان برای بازدید در فصل خشک زمستان است.


  • برای اطلاعات بیشتر از تارنمای ما بازدید نمایید.

  • to visit a site/page


    برای بازدید از یک سایت/صفحه

  • We don't live here. We're just visiting.


    ما اینجا زندگی نمی کنیم ما فقط در حال بازدید هستیم.

  • Ships visit the island occasionally.


    کشتی ها هر از گاهی از جزیره بازدید می کنند.

  • The lake is also visited by seals in the summer.


    این دریاچه در تابستان نیز مورد بازدید فک‌ها قرار می‌گیرد.

  • Government inspectors are visiting schools in the area.


    بازرسان دولتی در حال بازدید از مدارس این منطقه هستند.

  • Council officers will be visiting premises to inspect safety arrangements.


    افسران شورا از محل بازدید خواهند کرد تا ترتیبات ایمنی را بررسی کنند.

  • A million people are expected to visit the museum over the next 12 months.


    انتظار می رود یک میلیون نفر در طی 12 ماه آینده از این موزه بازدید کنند.

  • We've just been to visit my grandparents.


    ما تازه به دیدار پدربزرگ و مادربزرگم رفته بودیم.

  • Be sure to visit us next time you're in London.


    دفعه بعد که در لندن هستید حتما به ما سر بزنید.

  • I visited her in hospital.


    من او را در بیمارستان ملاقات کردم.

  • Jason invited us to visit his ranch.


    جیسون از ما دعوت کرد که از مزرعه اش بازدید کنیم.

  • Next time you visit the States you'll have to come and see us.


    دفعه بعد که از ایالات دیدن کردید، باید بیایید و ما را ببینید.

  • She's gone to visit her mother in Texas.


    او برای دیدن مادرش به تگزاس رفته است.

  • The President will be visiting six European capitals.


    رئیس جمهور از شش پایتخت اروپایی بازدید خواهد کرد.

  • The shops are a major reason for visiting the city.


    مغازه ها دلیل اصلی بازدید از شهر هستند.

  • The president recently visited Athens.


    رئیس جمهور اخیرا به آتن سفر کرده است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • اجتناب کردن


  • عبور


  • دور نگه داشتن


  • دور بمان از

  • steer clear of


    دوری از


  • چیزی را از دست بده

  • shy away from


    از


  • روی برگرداندن از

  • shun


    اجتناب کنید

  • neglect


    بی توجهی


  • چشم پوشی


  • از بین رفتن


  • شکست


  • فراموش کردن

  • forgo


    جست و خیز کردن

  • skip


    میان بر

  • bypass


    کم محلی کردن

  • disregard


    نادیده گرفتن

  • snub


    رد


  • به چیزی جرم بده


  • لغو


  • گوش بده

  • cancel


    خودداری


  • پنهان کردن، پوشاندن

  • refrain


    دريافت كردن

  • conceal


    متوقف کردن



لغت پیشنهادی

vineyard

لغت پیشنهادی

unrecognized

لغت پیشنهادی

horrifying