dismiss
dismiss - رد
verb - فعل
UK :
US :
to refuse to consider someone’s idea opinion etc because you think it is not serious true or important
از در نظر گرفتن ایده، نظر و غیره کسی امتناع کنید، زیرا فکر می کنید جدی، درست یا مهم نیست
برای برکناری کسی از کارش
به کسی بگوید که اجازه رفتن دارد یا دیگر نیازی نیست
اگر قاضی پرونده دادگاه را رد کند، از ادامه آن جلوگیری می کند
برای پایان دادن به اینینگ های یک بازیکن یا تیم در بازی کریکت
برای برکناری شخصی از شغل خود، معمولاً به این دلیل که کار اشتباهی انجام داده است
to state officially that a court case cannot continue because there is not enough evidence against the accused person
به طور رسمی اعلام کند که پرونده دادگاه نمی تواند ادامه یابد زیرا شواهد کافی علیه شخص متهم وجود ندارد
تصمیم گرفتن که چیزی یا کسی مهم نیست و ارزش در نظر گرفتن ندارد
برای برکناری شخصی از شغل خود، به خصوص به این دلیل که کار اشتباهی انجام داده است
به طور رسمی از کسی بخواهید یا دستور دهید که آن را ترک کند
When a judge dismisses a court case he or she formally stops the trial often because there is not enough proof that someone is guilty
زمانی که یک قاضی پرونده دادگاه را رد می کند، به طور رسمی محاکمه را متوقف می کند، اغلب به این دلیل که مدرک کافی مبنی بر مجرم بودن کسی وجود ندارد.
به شخصی که از شغلی اخراج می شود رسماً گفته می شود که دیگر در آن شغل کار نکند.
to formally stop a trial in a court of law often because there is not enough proof that someone is guilty
توقف رسمی محاکمه در دادگاه قانونی، اغلب به این دلیل که مدرک کافی مبنی بر مجرم بودن کسی وجود ندارد
مرد لاغر بچه ها را نوازش کرد و سؤالاتی پرسید که دکتر آنها را رد کرد.
ریچاردز این انتقاد را رد کرد که صلیب سرخ به مردم در مورد ایدز آموزش نداده است.
ما نمی توانیم شر را به عنوان نیروی معنوی مبهمی که خارج از رفتار انسانی حاکم است، نادیده بگیریم.
این شرکت که اکثر کارکنان خود را اخراج کرده است، اعلام کرد که 274 میلیون دلار بدهی دارد.
قاضی اکثر شواهد پلیس را رد کرد و گفت که به وضوح ساختگی است.
او گزارش روزنامه ها مبنی بر ابراز نگرانی از احتمال رکود اقتصادی را رد کرد.
استدلال برای تعرفههای بالاتر را نمیتوان بیسابقه رد کرد.
After careful consideration of all the evidence and relevant law the Tribunal either upholds or dismisses the appeal.
پس از بررسی دقیق تمام شواهد و قوانین مربوطه، دادگاه تجدیدنظر را تایید یا رد می کند.
به این ترتیب است که صنعت زغال سنگ را رد می کند.
یکی از رهبران یافته های کنفرانس در مورد محیط زیست را به عنوان اثبات نشده رد کرد.
وقتی این کار خسته کننده شد، او سعی کرد بازی را به کلی رد کند، اما متوجه شد که نمی تواند.
رد کردن یک پیشنهاد/یک ادعا/یک ایده
این انتقادات به طور خلاصه توسط دولت رد شد.
راب به سرعت این تصور را که سفر او وحشتناک بوده را رد می کند.
من فکر می کنم که می توانیم با خیال راحت اعتراض آنها را رد کنیم.
او نظرسنجی ها را بی ارزش خواند.
His supporters dismissed the allegations as politically motivated.
حامیان او این اتهامات را رد کردند و آن را دارای انگیزه سیاسی دانستند.
وگانها دیگر بهعنوان دمدمی مزاج رد نمیشوند.
پیشنهاد را نباید از روی دست رد کرد (= بدون فکر کردن).
او با نادیده گرفتن ترس های خود، بالاتر رفت.
او را از ذهنش بیرون کرد.
او مدعی است که ناعادلانه از سمت خود برکنار شده است.
ساعت 12 کلاس اخراج شد.
قاضی پرونده را به دلیل کمبود شواهد رد کرد.
برای رد درخواست تجدید نظر
دادگاه تمام اتهامات او را رد کرد.
اعضای سابق گروه صحبت از بازگشت را رد کرده اند.
دیگر نمی توان ارتباط بین تغییرات آب و هوا و انتشار کربن را رد کرد.
او با تحقیر شکایات آنها را رد کرد.
وزیر تمام اتهامات علیه خود را رد کرده است.
طرح او توسط دوستانش رد شد.
به راحتی می توان او را به عنوان یک احمق قدیمی رد کرد.
او استدلال های آنها را بی ربط رد کرد.
چنین گزارش هایی معمولاً به عنوان هیستری رد می شوند.
He dismissed her suggestion out of hand.
او پیشنهاد او را بدون دست رد کرد.
بسیاری از منتقدان این ادعاها را رد خواهند کرد.
او نمی توانست احتمال گناه او را رد کند.
کنار گذاشتن این موضوع از افکار او آسان نبود.
سعی کرد این ایده را از ذهنش دور کند.
دادگاه حکم داد که خانم هیل به طور ناعادلانه اخراج شده است.
او به طور خلاصه از کار خود اخراج شد.
قضات باید دلایل خود را برای رد پرونده بیان کنند.
sack
گونی
آتش
discharge
تخلیه
cashier
صندوقدار
برداشتن
axeUK
axeUK
oust
اخراج کردن
رهایی
terminate
خاتمه دادن
بازنشسته شدن
می توان
expel
axUS
axUS
جهش
bounce
جابجا کند
displace
خلع کردن
depose
نشستن
unseat
چکمه
دفاع کردن
defenestrate
رد صلاحیت
disqualify
باز کردن
unfrock
تعلیق کند
suspend
دست انداز
bump
استیضاح
impeach
عقب انداختن
defrock
لغو انتخاب کنید
depone
بیکار کردن
deselect
رها کردن
disemploy
مرخصی
disfrock
حقوق بازنشستگی
furlough
pension
استخدام کردن
مشغول کردن
منصوب کند
استخدام
امن است
تایید کنید
enlist
نام نویسی کردن
خوش آمدی
کمیسیون
قرارداد
به عهده گرفتن
فرض
enrollUS
ثبت نام در ایالات متحده
enrolUK
ثبت نام در انگلستان
نگه دارید
indenture
نگاه داشتن
حفظ
شاگرد کارآموز
امضا کردن
سوار کردن
apprentice
قرارداد برای
در اشتغال داشته باشند
امنیت خدمات
به استخدام درآورد
سوار شدن
ثبت نام در
ثبت نام