dismiss

base info - اطلاعات اولیه

dismiss - رد

verb - فعل

/dɪsˈmɪs/

UK :

/dɪsˈmɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dismiss] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to dismiss a suggestion/a claim/an idea


    رد کردن یک پیشنهاد/یک ادعا/یک ایده

  • The criticisms were summarily dismissed by the government.


    این انتقادات به طور خلاصه توسط دولت رد شد.

  • Rob is quick to dismiss the notion that his trip was horrific.


    راب به سرعت این تصور را که سفر او وحشتناک بوده را رد می کند.

  • I think we can safely dismiss their objections.


    من فکر می کنم که می توانیم با خیال راحت اعتراض آنها را رد کنیم.

  • He dismissed the opinion polls as worthless.


    او نظرسنجی ها را بی ارزش خواند.

  • His supporters dismissed the allegations as politically motivated.


    حامیان او این اتهامات را رد کردند و آن را دارای انگیزه سیاسی دانستند.

  • Vegans are no longer dismissed as cranks.


    وگان‌ها دیگر به‌عنوان دمدمی مزاج رد نمی‌شوند.


  • پیشنهاد را نباید از روی دست رد کرد (= بدون فکر کردن).

  • Dismissing her fears, she climbed higher.


    او با نادیده گرفتن ترس های خود، بالاتر رفت.

  • He dismissed her from his mind.


    او را از ذهنش بیرون کرد.

  • She claims she was unfairly dismissed from her post.


    او مدعی است که ناعادلانه از سمت خود برکنار شده است.

  • At 12 o'clock the class was dismissed.


    ساعت 12 کلاس اخراج شد.

  • The judge dismissed the case for lack of evidence.


    قاضی پرونده را به دلیل کمبود شواهد رد کرد.

  • to dismiss an appeal/application


    برای رد درخواست تجدید نظر

  • The court dismissed all the charges against her.


    دادگاه تمام اتهامات او را رد کرد.

  • Former members of the band have dismissed talk of a comeback.


    اعضای سابق گروه صحبت از بازگشت را رد کرده اند.


  • دیگر نمی توان ارتباط بین تغییرات آب و هوا و انتشار کربن را رد کرد.

  • She contemptuously dismissed their complaints.


    او با تحقیر شکایات آنها را رد کرد.

  • The minister has dismissed all the allegations against him.


    وزیر تمام اتهامات علیه خود را رد کرده است.

  • His plan was dismissed outright by his friends.


    طرح او توسط دوستانش رد شد.


  • به راحتی می توان او را به عنوان یک احمق قدیمی رد کرد.

  • She dismissed their arguments as irrelevant.


    او استدلال های آنها را بی ربط رد کرد.

  • Such reports are routinely dismissed as hysteria.


    چنین گزارش هایی معمولاً به عنوان هیستری رد می شوند.

  • He dismissed her suggestion out of hand.


    او پیشنهاد او را بدون دست رد کرد.

  • Many critics will casually dismiss these claims.


    بسیاری از منتقدان این ادعاها را رد خواهند کرد.


  • او نمی توانست احتمال گناه او را رد کند.

  • It was not easy to dismiss the matter from his thoughts.


    کنار گذاشتن این موضوع از افکار او آسان نبود.

  • She tried to dismiss the idea from her mind.


    سعی کرد این ایده را از ذهنش دور کند.

  • The court ruled that Ms Hill had been unfairly dismissed.


    دادگاه حکم داد که خانم هیل به طور ناعادلانه اخراج شده است.

  • He was summarily dismissed from his job.


    او به طور خلاصه از کار خود اخراج شد.

  • Judges have to state their reasons for dismissing a case.


    قضات باید دلایل خود را برای رد پرونده بیان کنند.

synonyms - مترادف
  • sack


    گونی


  • آتش

  • discharge


    تخلیه

  • cashier


    صندوقدار


  • برداشتن

  • axeUK


    axeUK

  • oust


    اخراج کردن


  • رهایی

  • terminate


    خاتمه دادن


  • بازنشسته شدن

  • can


    می توان

  • expel


    axUS

  • axUS


    جهش

  • bounce


    جابجا کند

  • displace


    خلع کردن

  • depose


    نشستن

  • unseat


    چکمه


  • دفاع کردن

  • defenestrate


    رد صلاحیت

  • disqualify


    باز کردن

  • unfrock


    تعلیق کند

  • suspend


    دست انداز

  • bump


    استیضاح

  • impeach


    عقب انداختن

  • defrock


    لغو انتخاب کنید

  • depone


    بیکار کردن

  • deselect


    رها کردن

  • disemploy


    مرخصی

  • disfrock


    حقوق بازنشستگی

  • furlough


  • pension


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

an

لغت پیشنهادی

pix

لغت پیشنهادی

reeks