accept

base info - اطلاعات اولیه

accept - تایید کنید

verb - فعل

/əkˈsept/

UK :

/əkˈsept/

US :

family - خانواده
acceptance
پذیرش - پذیرفته شدن
acceptable
قابل قبول
unacceptable
غیر قابل قبول
accepted
پذیرفته شده
acceptably
---
unacceptably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [accept] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He asked me to marry him and I accepted.


    او از من خواست که با او ازدواج کنم و من هم قبول کردم.

  • Please accept our sincere apologies.


    عذرخواهی صمیمانه ما را بپذیرید.

  • It was pouring with rain so I accepted his offer of a lift.


    باران می بارید، بنابراین پیشنهاد او را برای آسانسور پذیرفتم.

  • I am unfortunately unable to accept your kind invitation.


    متأسفانه نمی توانم دعوت محبت آمیز شما را بپذیرم.

  • The board of directors accepted our proposal.


    هیئت مدیره پیشنهاد ما را پذیرفت.

  • She's decided not to accept the job.


    او تصمیم گرفته است که این کار را نپذیرد.

  • Please accept this small token of my appreciation.


    لطفا این نشانه کوچک قدردانی من را بپذیرید.

  • He is charged with accepting bribes from a firm of suppliers.


    او به دریافت رشوه از یک شرکت تامین کننده متهم است.

  • She said she'd accept $15 for it.


    او گفت که 15 دلار برای آن می پذیرد.

  • They accepted the court's decision.


    رای دادگاه را پذیرفتند.

  • The judge refused to accept his evidence.


    قاضی از پذیرش مدارک او خودداری کرد.

  • He accepted all the changes we proposed.


    او تمام تغییراتی که ما پیشنهاد دادیم را پذیرفت.

  • Are you willing to accept the challenge?


    آیا حاضرید چالش را بپذیرید؟

  • She won't accept advice from anyone.


    او نصیحت کسی را نمی پذیرد.

  • My article has been accepted for publication.


    مقاله من برای چاپ پذیرفته شد.

  • This machine only accepts coins.


    این دستگاه فقط سکه می پذیرد.

  • Credit cards are widely accepted.


    کارت های اعتباری به طور گسترده پذیرفته شده اند.

  • He accepts full responsibility for what happened.


    او مسئولیت کامل اتفاقی که افتاده را می پذیرد.

  • You have to accept the consequences of your actions.


    شما باید عواقب اعمال خود را بپذیرید.

  • You just have to accept the fact that we're never going to be rich.


    شما فقط باید این واقعیت را بپذیرید که ما هرگز ثروتمند نخواهیم شد.

  • to be willing/prepared to accept something


    مایل بودن/آماده شدن برای پذیرش چیزی

  • Nothing will change as long as the workers continue to accept these appalling conditions.


    تا زمانی که کارگران این شرایط وحشتناک را بپذیرند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

  • They accept the risks as part of the job.


    آنها خطرات را به عنوان بخشی از کار می پذیرند.

  • He just refused to accept that his father was no longer there.


    او فقط قبول نکرد که پدرش دیگر آنجا نیست.

  • It may take years to be completely accepted by the local community.


    ممکن است سال ها طول بکشد تا جامعه محلی به طور کامل پذیرفته شود.

  • She had never been accepted into what was essentially a man's world.


    او هرگز در دنیایی که اساساً یک مرد بود پذیرفته نشده بود.

  • He never really accepted her as his own child.


    او هرگز او را به عنوان فرزند خود نپذیرفت.

  • I don't accept his version of events.


    من روایت او از وقایع را قبول ندارم.


  • آیا می توانیم حساب او را به عنوان نسخه واقعی بپذیریم؟

  • I accept that this will not be popular.


    قبول دارم که این محبوبیت نخواهد داشت.

  • I am not prepared to accept that this decision is final.


    من آمادگی پذیرش نهایی بودن این تصمیم را ندارم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • رد کردن


  • کاهش می یابد


  • رد


  • پایین بیاورند

  • rebuff


    انکار


  • صرف نظر کردن


  • میان بر

  • renounce


    اجتناب

  • repudiate


    عبور کردن

  • bypass


    گذشت

  • eschew


    امتناع از دریافت


  • نه گفتن به


  • کنار گذاشتن


  • روی برگردان


  • دوباره روشن کن


  • از


  • پرهیز از


  • انگشت شست به


  • قبول نکردن

  • abstain from


    خودداری از

  • give thumbs down to


    وتو


  • اجتناب کنید

  • refrain from


    کم محلی کردن

  • veto


    طرد کردن

  • disapprove


    دفع کردن

  • shun


    اجازه ندادن

  • snub


    چشم پوشی

  • spurn


  • repel


  • disallow



لغت پیشنهادی

ruckus

لغت پیشنهادی

affiliates

لغت پیشنهادی

transmissions