agree
agree - موافق
verb - فعل
UK :
US :
داشتن یا ابراز عقیده مشابه در مورد چیزی مانند دیگران
بله گفتن به یک ایده، طرح، پیشنهاد و غیره
تصمیم گیری با کسی پس از بحث با او
اگر دو بخش از اطلاعات با یکدیگر همخوانی داشته باشند، مطابقت دارند یا یکسان هستند
to say that you think that someone’s plan or suggestion is a good idea and you think it should happen
گفتن اینکه فکر می کنید طرح یا پیشنهاد کسی ایده خوبی است و فکر می کنید باید اتفاق بیفتد
موافقت کردن برای انجام کاری که کسی خواسته است
برای موافقت رسمی با یک طرح یا پیشنهاد
to say that you agree to something that will affect you your family or your property when you have the legal right to say ‘no’
گفتن اینکه با چیزی موافقت می کنید که بر شما، خانواده یا دارایی شما تأثیر می گذارد، در حالی که حق قانونی «نه» گفتن را دارید.
to agree with someone else’s plan or suggestion even though you are not sure if it is the right thing to do
با طرح یا پیشنهاد شخص دیگری موافقت کنید حتی اگر مطمئن نیستید که آیا کار درستی است یا خیر
داشتن نظر یکسان با کسی، یا فکر کردن به اینکه یک جمله صحیح است
اگر افراد موافق باشند، با یکدیگر موافق هستند، به خصوص پس از بحث در مورد چیزی
داشتن نظر یکسان با کسی، به خصوص در مورد یک موضوع مهم
to agree with someone or about something – a very formal word which is used especially in official contexts
توافق کردن با کسی یا در مورد چیزی - کلمه ای بسیار رسمی که به ویژه در زمینه های رسمی استفاده می شود
توافق کردن با کسی در مورد چیزی - به ویژه در جملات منفی استفاده می شود
تا حدی با کسی موافق بودن
همین نظر را داشته باشد
با هم چیزی تصمیم بگیریم
برای پذیرش یک پیشنهاد یا ایده
اگر دو یا چند عبارت، ایده، مجموعه اعداد و غیره موافق باشند، یکسان یا بسیار شبیه هستند
وقتی دو کلمه موافق هستند، یا یک کلمه با کلمه دیگر موافق است، شکل دستوری یکسانی دارند. به عنوان مثال، کلمات ممکن است هر دو مفرد یا جمع، مذکر یا مؤنث و غیره باشند.
همین نظر را داشته باشد یا پیشنهاد یا ایده ای را بپذیرد
When two words agree or one word agrees with another word they have the same grammatical form. For example the words may both be singular or plural, masculine or feminine, etc.
اگر دو مجموعه اطلاعات موافق باشند، عموماً یکسان هستند
پذیرش طرح، پیشنهاد و غیره شخص دیگری
همین نظر را داشته باشند یا عقاید و نظرات دیگران را تایید کنند
to accept someone else’s plan suggestion etc.
به نظر من خیلی گرونه موافقید؟
در آن زمان، آیا همه ما موافق هستیم؟
تا زمانی که کمیته مالی موافقت نکند، پروژه نمی تواند ادامه یابد.
چارلز پیشنهاد رفتن به پیک نیک را داد و همه ما موافقت کردیم.
من باید دوباره این محاسبات را بررسی کنم -- مجموع ها موافق نیستند.
وقتی او این را گفت، من مجبور شدم موافقت کنم.
‘That's true’, she agreed.
این درست است، او موافقت کرد.
من کاملا با شما موافقم!
شما نمی توانید انتظار داشته باشید که آنها در مورد همه چیز به توافق برسند.
او در مورد نیاز به تغییر با آنها موافق بود.
بسیاری از کارشناسان با این گفته کاملا موافق هستند.
من تمایل دارم با نظرات سیاسی او موافق باشم.
همه طرفین توافق دارند (که) اقدام فوری لازم است.
ما موافقت کردیم (که) پیشنهاد خوبی بود.
‘It's terrible.’ ‘I couldn't agree more!’ (= I completely agree)
«این وحشتناک است.» «من نتوانستم بیشتر موافق باشم!» (= کاملاً موافقم)
من با کتک زدن کودکان به عنوان مجازات موافق نیستم.
من مطمئن نیستم که با سیاست دولت در این مورد موافق باشم.
من درخواست افزایش حقوق کردم و او موافقت کرد.
The government has finally agreed in principle (= agreed in general but not in detail) to the terms of the deal.
دولت در نهایت با مفاد معامله موافقت اصولی (= موافقت کلی و نه جزئی) داشته است.
آیا فکر می کنید او با پیشنهاد آنها موافقت می کند؟
او موافقت کرد (که) من می توانم زودتر بروم.
او با اکراه پذیرفت که خسارت وارده را بپردازد.
او قبول کرد که زودتر بروم.
آیا می توانیم در مورد تاریخ توافق کنیم؟
این طرح جدید بین دو طرف توافق شد.
آنها در زمان توافق شده ملاقات کردند.
میشه با قیمت توافق کنیم؟
قرار گذاشتیم که پنجشنبه با هم ملاقات کنیم.
نمی توانستیم به توافق برسیم که چه کنیم.
طبق توافق ساعت ده رفتند.
این شرکت با قراردادی به ارزش 100 میلیون دلار موافقت کرد.
با بودجه سال آینده موافقت شد.
قرار گذاشتیم چند روز بعد با هم ملاقات کنیم و شرایط را به توافق برسانیم.
ارقام موافق نیستند.
گزارش شما از تصادف با او موافق نیست.
در «تام جاز را دوست دارد»، فعل مفرد «دوست دارد» با موضوع «تام» موافق است.
assent
موافقت
consent
رضایت
accede
ملحق شدن
comply
رعایت کنند
subscribe
اشتراک در
تایید
تایید کنید
acquiesce
رضایت دادن
دور بیا
مشغول کردن
recogniseUK
تشخیص انگلستان
recognizeUS
ایالات متحده را بشناسد
امضا کردن
undertake
بعهده گرفتن
تنظیم
برکتت را بده
بگو آره
give carte blanche
کارت بلانچ بدهید
اجازه بدهید
سر تکان بده
به یک تصمیم برسند
acquiesce in
موافقت کردن
تایید کردن
comply with
مطابقت داشته باشد
تایید به
همراهی کنید
بله بگو
موافق به
concur
هم رای بودن
اجازه
مجوز
انکار
disapprove
رد کردن
مبارزه کردن
contend
کاهش می یابد
مخالفت
مخالفت کنند
dissent
اعتراض
هدف - شی
اختلاف نظر
باطل کردن
repudiate
مقاومت کردن
مخالف بودن
nullify
وتو
اجازه ندادن
منع
veto
جلوگیری کردن
disallow
مانع شود
forbid
فرق داشتن
ممنوع کردن
hinder
محکوم کردن
ممنوع کرده است
نگه دارید
condemn
نگاه داشتن
prohibit
تناقض دارند
بار
صدمه
contradict
منفی