issue

base info - اطلاعات اولیه

issue - موضوع

noun - اسم

/ˈɪʃuː/

UK :

/ˈɪʃuː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [issue] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a key/major issue


    یک مسئله کلیدی/مهم

  • This is a big issue; we need more time to think about it.


    این یک مسئله بزرگ است؛ برای فکر کردن به زمان بیشتری نیاز داریم.


  • آموزش معلمان به یک موضوع سیاسی تبدیل شده است.

  • They discussed a number of important environmental issues.


    آنها در مورد تعدادی از مسائل مهم زیست محیطی گفتگو کردند.

  • They are talking about issues relating to the safety of children online.


    آنها در مورد مسائل مربوط به ایمنی کودکان آنلاین صحبت می کنند.

  • Her work deals with issues of race and identity.


    آثار او به مسائل نژادی و هویتی می پردازد.

  • to explore/debate/examine an issue


    برای کاوش / بحث / بررسی یک موضوع

  • The union plans to raise the issue of overtime.


    این اتحادیه قصد دارد موضوع اضافه کاری را مطرح کند.

  • We really need to focus on the key issues and not get sidetracked.


    ما واقعاً باید روی مسائل کلیدی تمرکز کنیم و منحرف نشویم.

  • You're just avoiding the issue.


    شما فقط از موضوع اجتناب می کنید.

  • Don't confuse the issue.


    موضوع را با هم اشتباه نگیرید

  • The meeting included discussion of a range of issues.


    این جلسه شامل بحث و تبادل نظر پیرامون موضوعات مختلف بود.


  • آنچه شما می گویید جالب است، اما تأثیری بر سؤال مورد بحث در اینجا ندارد.

  • If you have any issues, please call this number.


    اگر مشکلی دارید با این شماره تماس بگیرید


  • جامعه برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی با یکدیگر همکاری می کند.

  • All technical issues have now been resolved.


    اکنون تمام مشکلات فنی حل شده است.

  • Miller decided to tackle the issue head on.


    میلر تصمیم گرفت که این موضوع را به طور مستقیم حل کند.

  • Serious issues arose during the development of the new product.


    مشکلات جدی در طول توسعه محصول جدید به وجود آمد.

  • Money is not an issue.


    پول مسئله نیست.

  • I'm not bothered about the cost—you're the one who's making it an issue.


    من نگران هزینه نیستم - شما هستید که آن را به یک مشکل تبدیل می کنید.

  • She's always on a diet—she has issues about food.


    او همیشه در رژیم است - او مشکلاتی در مورد غذا دارد.


  • جوانان گاهی اوقات با مسائل مربوط به تصویر بدن دست و پنجه نرم می کنند.

  • He still has some issues with women (= has some problems dealing with them).


    او هنوز هم با زنان (= در برخورد با آنها مشکلاتی دارد).

  • the July issue of ‘What Car?’


    شماره جولای چه ماشینی؟

  • The article appeared in issue 25.


    مقاله در شماره 25 آمده است.

  • an article in the current issue of ‘Newsweek’


    مقاله ای در شماره جاری «نیوزویک»


  • این شرکت در حال برنامه ریزی برای انتشار سهام جدید است.

  • a special issue of stamps


    یک شماره ویژه تمبر

  • I bought a set of the new stamps on the date of issue.


    من مجموعه ای از تمبرهای جدید را در تاریخ صدور خریدم.

  • the issue of blankets to the refugees


    موضوع پتو برای پناهندگان

  • the issue of a joint statement by the French and German foreign ministers


    بیانیه مشترک وزرای خارجه فرانسه و آلمان

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • non-issue


    غیر موضوعی

  • nonissue


    موضوع بدون نگرانی


  • هیچ برگر

  • nothingburger


    اخبار قدیمی


  • اخبار دیروز

  • yesterday's news


    غیر خبری

  • nonnews


    چیز مهمی نیست


لغت پیشنهادی

actuation

لغت پیشنهادی

those

لغت پیشنهادی

equipments